.jpg)
در روزگاران قدیم، مرد میانسالی دو زن دا.....
ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
یکی از آشنایان - خدا رحمتش کند - در وسط تابستان در غیر ماه مبارک رمضان روزه داشت ، به او گفتم : آقا شما در این سن و در این هوای گرم و سوزان روزه دارید؟!
در جوابم گفت : من از این بدن سیلی خورده ام ، سرکشی کرد و مرا به این سو آن سو کشانید، حالا من می خواهم انتقام بکشم و او را بدارم
منابع مقاله:
داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ؛
در تاءثیر این ذکر شریف یعنی لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین به سه جمله فاستجبنا له ، و نجیناه من الغّم ، و کذلک ننجی المؤ منین دقت به سزا اعمال گردد،
به خصوص به جمله اخیر که مفاد آن عام است که وعده فرموده است شامل همه مؤ منین می باشد، و با جمع محلی به الف و لام و فعل مضارع که دال بر تجدد زمان و حصول تدریجی آن برای ابد است تعبیر فرموده است ، فتبصّر.
مرحوم هیدجی ، محشی منظومه ملاهادی ، دیوانی دارد، او قضیه جالبی نقل می کند، می گوید: مقدسی بود در محله ای و یا روستایی ، شبی برای عبادت به مسجد رفت . مسجد خالی بود، دو رکعت نماز که به جا آورد، صدای خش خشی از گوشه های مسجد شنید، با خود گفت :
تغییر استراتژی
|
روزی مردی نابینا کنار پیاده رو نشسته بود، کلاهی در برابرش گذاشته و تابلویی در دستش که روی آن نوشته بود: ? من نابینا هستم ، لطفا به من کمک کنید...
بعد از ظهِر آن روز مرد رهگذر دوباره از آنجا عبور می کرد. نزدیک مرد نابینا آمد و دید که کلاه از سکه پر شده. مرد نابینا که رهگذر را از صدای پایش شناخته بود، پرسید روی تابلو چه مطلبی نوشتی که مردم این قدر دلشان به حال من می سوزد و برایم پول می ریزند؟ ... مرد گفت: ?? چیز نادرستی ننوشتم. فقط پیامت را کمی تغییر دادم. ?? بعد لبخندی زد و به راه خود ادامه داد
در حالیکه روی تابلو نوشته شده بود: ?? امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم.??
گاهی اوقات باید استراتژی خود را تغییر دهیم تا شاهد تغییر جدی در زندگی خود باشیم. اگر همیشه همان کاری را بکنیم که قبلا می کردیم ، همان چیزی را به دست خواهیم آورد که قبلا عایدمان می شده است |
چهار شمع به آرامی می سوختند محیط به قدری ساکت بود
که می شد صدای آنها را فهمید حرف های آنها اینگونه بود: