جبهه فرهنگی راه نور

باسلام هدف ما=ترویج فرهنگ ایثار شهادت وهمگام سازی عناوین روایتگری واطلاع رسانی وجذب راویان دفاع مقدس می باشد

جبهه فرهنگی راه نور

باسلام هدف ما=ترویج فرهنگ ایثار شهادت وهمگام سازی عناوین روایتگری واطلاع رسانی وجذب راویان دفاع مقدس می باشد

جبهه فرهنگی راه نور

سخن از احساسی واحد و اعتقاد به هدفی مشترک همواره همان چیزی بوده و هست و خواهد بود که علت گردهم آمدن جمعی را فراهم می آورد. حسی مرکب از تنفر و عشق. حسی شبیه بلاتکلیفی. شبیه دودلی میان دوراهی.

و اینجاست که آن تنفر ملال آور جایش را به عشقی خنک و لذت بخش می دهد. آن سرزمین و آن مردمان در ذهنت مجسم می شوند و عاشقانه به آنها می اندیشی. کسانی که آسمان و دریا از آنان درس وسعت می آموزند و به آنان رسیدن رویای شبانگاهت می شود. و شاهد هم همان هدف مشترک.


این حس و هدف مشترک بود که جمعی را گرد هم آورد. جمعی که چراغ هدایت و کشتی نجات را تنها راه آسمانی شدن می دانند. کسانی که آن دستان یاریگر را می شناسند و در تلاش شناخت و شناساندن آنان هستند. همانها که عاشقانه چشمان سحرانگیر دلدار را دیده اند و بیستون بیستون به پای شیرین جهان جان داده اند. آری هرکس قد و قامت سرو بی همتای هستی را ببیند اختیاری برایش نمی ماند و مطیع بی چون و چرای صاحب دلش می شود. اینجا همان جایی است که در پی دیدار الف قامت دوست هستند و در این راه دست به دامان دوستان دوست شده اند. دوستانی که شهیدند، یعنی شهود کرده اند و دیده اند دلدار را. و ما باید پای درس آنان بنشینیم تا موی و روی و قد و بالا و لبخند و چشمان محبوبمان را برایمان شرح دهند. از صدایش بگویند از صوت قرآنش از ...

پس تو نیز اینچنین عشقی مقدس را داری به ما ملحق شو و عهدی دوباره ببند. که

از میان مؤمنان مردانى‏ اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند (احزاب / 23)

پس دست در دست هم هرکدام در هر جایگاه به قدر توان وظیفه ای در قبال آن برخی که به شهادت رسیده اند داریم. و ما اینجا در سنگری مجازی سعی در ادای دین به آنان را داریم. هر چند در این سنگر به روی تمام عاشقان شهادت باز است و ما همواره نیازمند توان همسنگران جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی می باشیم. باشد تا دست مهربان آنان همواره بر سر دوستدارانشان سایه مهر و نوازش بیفکند.

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۴۵۵۰ مطلب توسط «مجید» ثبت شده است

عالمی که از مردم می دزدید و در راه خدا صدقه می داد

امام صادق(علیه السلام) درباره «هدایت و صراط مستقیم» سخن می گفت، تا اینکه فرمود: کسی که از هوس های نفسانی پیروی کند و خودرأی باشد، همچون آن شخص است که شنیدم افراد تهی مغز و نادان به او احترام شایانی می کنند و از فضایل او می گویند، آنقدر از فضایل او گفتند که مشتاق دیدار او شدم، تصمیم گرفتم که به طور ناشناس او را از نزدیک ببینم و کارهایش را بسنجم و به درجات عالی مقام معنوی او آگاه شوم. به دنبال او رفتم، از دور دیدم جمعیت بسیاری از عوام جاهل و خشک مغز به او مجذوب و خیره شده اند، سر و صورتم را پوشاندم که کسی مرا نشناسد، نزدیک او رفتم و کاملاً رفتار مردم و آن شخص را تحت نظر گرفتم، دیدم آن شخص همواره با نیرنگ های خود آن عوام را می فریبد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۶
مجید

آیا می دانید سزای کسی که به ناحق ادّعای امامت نماید چیست ؟

امام صادق (علیه السلام) فرمودند: هرکه ادّعای امامت کند در حالی که شایستگی آن را ندارد، کافر است ( اصول کافی ج2- باب کسی که ادّعای امامت کند و شایستگی آن را نداشته باشد - ح2)
مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْفُضَیْلِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنِ ادَّعَى الْإِمَامَةَ وَ لَیْسَ مِنْ أَهْلِهَا فَهُوَ کَافِرٌ. [1]
در حدیث دیگری از امام باقر (علیه السلام) دربارة آیه 60 سوره زمر سوال شد : " وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ تَرَ‌ى الَّذِینَ کَذَبُوا عَلَى اللَّـهِ وُجُوهُهُم مُّسْوَدَّةٌ  " یعنی :در روز قیامت کسانی را که بر خدا دروغ بستند خواهی دید که چهره هاشان سیاه است ." فرمود منظور کسی است که بگوید من امامم در حالی که امام نباشد، گفتم اگر چه علوی باشد؟ فرمود اگر چه علوی باشد. گفتم اگر چه از اولاد شخص علی بن ابی طالب (علیه السلام) باشد؟ فرمود اگر چه چنین باشد. (اصول کافی- همان جلد  ح1) 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۱
مجید

آیا می دانید نام رئیس فرشتگان مرقد امام حسین(علیه السلام) چیست ؟

در طول تاریخ انسان‌هایى بوده و هستند که پس از مرگشان، زندگى و حیاتشان ادامه پیدا کرده و با مرگ بدنشان، وجودشان و شخصیت و اندیشه‏ شان ادامه یافته است چنانچه مردان خدا و شخصیت‌هاى الهى، همانگونه که در زمان حیات خویش استوانه دین و محور انسانیت و پشتوانه حق و عدالت هستند، در زمان پس از مرگ نیز آرامگاه و زیارتگاهشان پشتوانه حق و عدالت و فضیلت است و در این میان، زیارت مشهد حسینى از ویژگی‌هاى ‌برجسته‌اى برخوردار است.
در این باب روایت شده است که امام صادق (علیه السلام) از پدرشان و ایشان از آباء گرامیشان از رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) نقل کرده که فرمودند:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۵۰
مجید

آیا می دانید چگونه باید از امام زمان علیه السلام عذر خواهی کنیم؟

وظیفه هر شیعه گنهکاری آن است که پس از استغفار و عذر خواهی از خداوند به امام زمان خویش علیه السلام پناهنده شود و از آن ذات پاک بخواهد که برای گناهانش استغفار کرده و سخنی را با مولای خود نجوا کند که برادران یوسف به یوسف علیه السلام گفتند. آن ها جنایاتی را نسبت به یوسف روا داشتند تا آنجا که او را به قصد کشتن میان چاه افکندند، و بعد از چند سال گرفتار قحطی و خشک سالی گردیدند. از سوی دیگر، یوسف علیه السلام به قدرت خدا از چاه و زندان نجات یافت و عزیز مصر شد. برادران، بدون این که او را بشناسند خدمتش شرفیاب شده و گفتند:
«یا أَیهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضَرُّ و جِئْنا بِبِضاعَة مُزْجاة، فأَوْفِ لَنَا الْکیلَ و تَصَدَّقْ عَلَینا إِنَّ اللهَ یجْزِی الْمُتَصَدِّقینَ»[1]
ای عزیز(مصر)، ما و بستگانمان را گرفتاری و ناراحتی فرا گرفته است و با سرمایه نا چیزی(به بازار) آمده ایم، پس تو پیمانه ما را پر و بر ما تصدّق کن، مسلماً خداوند صدقه دهندگان را پاداش می دهد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۸
مجید

آیا می دانید ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺷﻬﺪﺍی ﮐﺮﺑﻼ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ حضرت عباس (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﺑﺎﺏ ﺍلحوﺍﺋﺞ می گوﻳﻨﺪ؟

ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺷﻴﺦ ﺟﻌﻔﺮ ﺷﻮﺷﺘﺮی می گوﻳﺪ : ﺑﺮﺍی ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻬﺪﺍی ﮐﺮﺑﻼ ﮐﻪ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ ، ﻏﻴﺮ ﺍﺯ حضرت عباس (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﻫﻴﭻ ﮐﺪﺍﻡ با ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﺷﻬﻴﺪ ﻧﺸﺪﻧﺪ . ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ که ﻣﻲﺧﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺑﺮﻭﻧﺪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ(صلی ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ) می ﺁﻣﺪند و ﻳﮏ ﻇﺮﻑ ﺍﺯ ﺁﺏ ﮐﻮﺛﺮ می ﺁﻭﺭﺩند ، ﺍﻭمی ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﻴﺮﺍﺏ می ﺷﺪ . 
ﻣﮕﺮ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ(صلی ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ) ﺑﺮﺍی حضرت عباس (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﺁﺏ ﻧﻴﺎﻭﺭﺩ؟ 
بله ، ﺁﺏ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺁﻭﺭﺩ و ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺒﺎﺳﻢ ﺑﺨﻮﺭ !
حضرت عباس (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﮔﻔﺖ : نمی ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺁﻗﺎ .
ﺑﺸﻨﻮ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻳﺖ ﺑﮕﻮﻳﻢ ﻭحضرت عباس (ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ) ﺭﺍ ﺑﺸﻨﺎسی .
ﺻﺪﺍ ﺯﺩ :ﻋﺒﺎﺳﻢ ! 
ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺁﺏ ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ .
ﺁﻧﻬﺎیی ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ ﺁﺑﺸﺎﻥ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺩﺍﺩ .
ﺗﻮﭼﺮﺍ ﺁﺏ نمی ﺧﻮﺭی ؟ 
ﻳﮏ ﻭﻗﺖ ﺻﺪﺍ ﺯﺩ : ﺁﻗﺎ !
ﻣﮕﺮ ﺻﺪﺍی ﺍﻟﻌﻄﺶ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﺍ نمی ﺷﻨﻮی ؟

****
ﺳﻮﮔﻨﺎﻣﻪ ﺁﻝ ﻣﺤﻤﺪ (صلی ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﻴﻪ ﻭﺁﻟﻪ) ، ﺹ 308
 ﺑﺤﺎﺭﺍﻻﻧﻮﺍﺭ ، ﺝ 45 ، ﺹ 41

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۵
مجید

آیا می دانید فلسفه سلام نماز چیست و سلام های نماز از طرف چه کسی و خطاب به چه کسی بیان می شود؟

پاسخ:
الف: سلام های نماز از طرف چه کسی صادر می شود؟
اگر ظاهر امر در نظر گرفته شود، گفته می شود: این سلام ها از طرف نمازگزاران بیان می شود، امّا در واقع این سلام ها از ناحیه خداوند صادر می شود، ولی از زبان نمازگزار بیان می شود. و در حقیقت این نمازگزار ترجمان سخن خداوند است و  خداوند به بنده نمازگزارش این توفیق را داده است که سخن خداوند را به مخاطبین برساند.امیرالمؤمنین علیه السّلام در جواب این سؤال که معنای السلام علیکم امام چیست؟ 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۴
مجید

آیا می دانید چرا به امیرالمؤمنین(علیه السلام) «قسیم النار والجنه» می گویند؟

اباصلت هروی چنین نقل می کند:
روزی مأمون به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد: به چه علت امیرالمومنین علی (علیه السلام) قسیم الجنة و النار خوانده شده است؟ حضرت فرمودند: آیا نشنیده ای که پدرت از پدرانش، از ابن عباس نقل کرده است که گفت: از رسول خدا شنیدم که می فرمود: دوستی علی ایمان، و دشمنی او کفر است؟ مأمون گفت: آری. امام (علیه السلام) فرمودند: اگر تقسیم بهشت و دوزخ بر اساس دوستی و دشمنی با وی باشد، او قسمت کننده بهشت و دوزخ است. مأمون گفت: ای ابوالحسن! خداوند مرا پس از تو زنده نگذارد! گواهی می دهم که تو وارث علم پیامبر خدایی.
عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، ج٨۶ ٢؛ مسند الإمام الرضا (علیه السلام)، ج٢، ص ١٣٢.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۲
مجید

آیا می دانید بزرگترین فضیلت امیرمؤمنان علیه السلام که در قران ذکر شده کدام است ؟

روزی مأمون به امام رضا (علیه السلام) عرض کرد: بزرگ ترین فضیلت امیر مؤمنان (علیه السلام) که قرآن بر آن دلالت کند چیست؟ امام رضا (علیه السلام) فرمود: همانا آیه مباهله است. خدای عزّوجلّ فرمود: «فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِین»؛ پس رسول خدا (صلی الله علیه و آله) امام حسن و امام حسین علیهما السلام را برای مباهله دعوت کرد که هر دوی آنها فرزندانش بودند و همچنین فاطمه (سلام الله علیها) را دعوت کرد که در آن هنگام وی جزو زنان مورد اشاره آیه بود، و نیز امیرمؤمنان (علیه السلام) را فراخواند که به حکم آیه شریفه،

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۴۰
مجید

دو بردار، دو شهادت و یک شب

پنجشنبه, ۱۸ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۳۶ ب.ظ

یاد‌کرد‌ى از برادران شهید قابل
دو بردار، دو شهادت و یک شب
 
مادرشان می‌گفت هر دویشان زمستان به دنیا آمده‌اند و زمستان هم به شهادت رسیدند. وقتی شهید شدند، عبدالله ۱۹ ساله بود و علی ۱۸ ساله!...
پایگاه خبری انصارحزب الله:حسین علیه‌السلام در راه کربلاست. و شهیدان نیز! و برادران قابل نیز! چندیست در راه کربلا هستند تا خون خودشان را در عملیات والفجر ۸ (فاو)، نثار قدوم حسینی علیه‌السلام کنند. و چقدر تکرار نام سد دز، خاطره شهید گرامی‌فرد را تداعی می‌کند این روزها... 

«کمترین بازی در این میدان بود سر باختن / در کف طفلان چو چوگان است اینجا دارها!»
حسین علیه‌السلام در راه کربلاست.


مریدان مولا


- مادرش می‌گفت وقتی عبدالله دنیا آمد، اسمش را از قرآن در امامزاده صالح تجریش انتخاب کردند. یک سال بعدش برادرش به دنیا آمد. اسم او را مادربزرگشان انتخاب کرد و گفت: اسمش را علی عرب یا همان عرب علی بگذارید. در کاشمر و نایین که اصلیت آنها آنجایی بود، ارادت زیادی به امیرالمؤمنین علیه‌السلام داشتند. اسم پسر دوم شد عرب علی. 

دو برادر متفاوت!

- عبدالله، جدی بود و منضبط؛ از همان کودکی، چه در خانه و چه در مدرسه. خجالتی بود. وقار و سکینه و اطمینان قلبی خاصی داشت. علی، اخلاقش با عبدالله خیلی متفاوت بود. با بچه‌های محله و مدرسه زود گرم می‌گرفت. به اصطلاح زودجوش بود و زود صمیمی می‌شد. خیلی هم شوخ‌طبع بود، برعکس عبدالله که خیلی جدی بود! 

دنیای برادری

- دو برادر با توجه به اینکه اختلاف سنی خیلی کمی داشتند، با هم بزرگ شدند. خیلی دوستی و صمیمیت داشتند. با هم بازی می‌کردند و کشتی می‌گرفتند و عالمی داشتند برای خودشان. علی به کوهنوردی هم خیلی علاقه داشت. پرتحرک بود و پر جنب و جوش. عبدالله کمی ساکت تر و آرام تر بود! 

بچه ننه!

- مادرشان می‌گفت علی تا ۸ سالگی شب‌ها را در کنار خودش می‌خوابید برای همین در خانه به او بچه ننه می‌گفتند! اما در واقعیت علی از عبدالله، شجاع‌تر بود. و حتی از عبدالله که برادر بزرگتر بود، زودتر به جبهه رفت. 

مادرشان می‌گفت...

- دو برادر؛ با دو روحیه متفاوت! 
مادرشان می‌گفت علی از بس شلوغ و پر‌انرژی بود که یک‌بار در حمام زمین خورد و سرش شکاف برداشت و بخیه خورد. مادر یک مشخصه دیگر هم از علی یادش مانده بود و آن خال بزرگی بود که روی سینه علی بود. 

آن‌که زودتر رفت

- با هم درس می‌خواندند. اوقاتشان با هم می‌گذشت. دبیرستانی بودند که کم‌کم پایشان به جبهه باز شد. قبل از جبهه هم در پایگاه بسیج محله فعالیت می‌کردند. اما پاس‌ها و نگهبانی‌های شبانه اقناعشان نمی‌کرد. علی که آرام و قرار نداشت، زودتر رفت... 

این بار در جبهه

- سال ۶۲ بود که علی عازم شد و یک سال بعدش هم عبدالله. باز هم با هم بودند؛ این بار در جبهه! علی کمک آرپیجی زن بود و عبدالله حمل مجروح. 

نوشتن

- هر دوتایشان به تحصیل و نوشتن و مطالعه علاقه‌مند بودند. مادر، دلیل نامه‌های زیادی که آنها برایش می‌فرستادند را همین می‌دانست! در جبهه هم ادامه تحصیل می‌دادند. در ساک جبهه آنها، همیشه چند کتاب درسی بود. مادر هم در جواب نامه‌هایش می‌خواست که آنها از وضعیت تحصیلی‌شان برایش بنویسند... 

دو جور غذا!

- مادر سلیقه‌هایشان را مو به مو از حفظ بود! می‌دانست عبدالله، فسنجان دوست دارد و علی، لوبیا پلو. وقتی مرخصی می‌آمدند برای مادر خیلی سخت بود کدام غذا را درست کند! به ذهنش می‌زد که دو جور غذا درست کند و بگذارد سر سفره. هر دویشان را دوست داشت. وقتی می‌رفت آشپزخانه غذا درست کند انتخاب کردن برایش خیلی سخت می‌شد! 

آن یکی کم حرف

- با آنهمه صمیمیت که دو برادر داشتند، اختلاف سلیقه‌ها و روحیاتشان زیاد بود. عبدالله، محجوب و افتاده بود و علی بازیگوش و شوخ‌طبع. عبدالله قلقلکی بود و علی هم مدام سر به سرش می‌گذاشت. آن یکی کم حرف بود و این یکی... 

آخرین بار

- آن دفعه، آخرین باری بود که به مرخصی آمده بودند. یک هفته نشد که ماندند. روز جمعه و تعطیلی بود که آمدند و آخر هفته بعدش رفتند. مادر و پدر، هر دویشان را بوسیدند و خداحافظی کردند. هر دو، شوخ‌طبع شده بودند. حتی عبدالله هم شوخی می‌کرد. هر دو با پدرشان کشتی گرفتند و کلی گفتند و خندیدند... 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۳۶
مجید
کد مطلب: 96369
عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است
اینها به فرمان امامشون با سر رفتن و پاها رو جا گذاشتن!
ما به اینها مدیون هستیم
 
هوا روشن و پاتک دشمن شروع شده بود فاصله تانکها با دستگاه‌های مهندسی شاید ۱۰۰متر بیشتر نبود...که باد شدید هم شروع شد و تانک ها هم مستقیم به سمت لودر و بلدوزرها شلیک می‌کردند...
اخوی پشت لباسم بنویس:
این عاشق و مسافر کربلاست

نورالله فردوسی: یکی از لحظاتی که هیچ وقت از یادم نمی‌رود وقتی بود که «سیدعلیرضا موسوی» یکی از بچه های شوخ و بامرام قائم شهری را دیدم که مشغول نوشتن متنی روی پیراهنش است: «اینجانب سیدعلیرضا موسوی، متولد سال... از قائمشهر می‌باشم! اگر دیدید سرم از بدنم جدا شد، بدانید وصیت نامه ام در فلان جا هست.»

بعد رو به یکی از بچه ها کرد و گفت: «اخوی پشت لباسم بنویس: این عاشق و مسافر کربلاست.»

وقتی دلیل این کارش را از او پرسیدم؛ گفت: «دوست دارم همانند جدم امام حسین(ع) شهید شوم!»

بعد از عملیات وقتی برای جمع آوری شهدا رفته بودیم، سر علیرضا را دیدم که از تنش جدا شده بود و در گوشه ای افتاده بود! او به آرزویش رسیده بود! جنازه تمام شهدا را جمع کردیم و آنها را به مسجدی در خرمال بردیم؛ مسجدی که عراق آنجا را بمباران شیمیایی کرده بود و همه شهدا شیمیایی شده بودند.

جانبازی که با یک گلوله درد را فراموش کرد!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۴ ، ۲۱:۳۳
مجید