گزیدهای از آداب معاشرت 1
آداب مهمانی و ضیافت
از برجستهترین خصلتهای نیکمردان و آزادگان، کرم و سخاوت است. و همین آزادگی از تعلقات و خوی بذل و بخشش است که دیگران را اسیر محبت و احسان میکند. ضیافت و داشتن دستی باز و سفرهای گشوده و عطایی پیوسته و مهمانداری و مهماننوازی، از نشانها و جلوههای این روحیه فتوت و جوانمردی است.
معاشرتها، دید و بازدیدها و رفت و آمدها، گاهی به صورت مهمانی است. از این رو آشنایی با آداب ضیافت و رسوم دینی مهمانی، در محدوده اخلاق معاشرت میگنجد. این موضوع، دو جنبه و دو طرف دارد: یکی کسی که مهمان میکند، دیگری آن که مهمان میشود. و هر کدام را آداب و روش و حد و حدودی است، قابل بحث.
مهمان، برکت خانه
بعضی، از مهمان گریزانند. برخی هم مهمان دوستند. هر کدام هم نشان دهنده خصلت درونی افراد است. حضرت علی (علیهالسلام) را اندوهگین دیدند. پرسیدند: یا علی! سبب اندوه شما چیست؟ فرمود: یک هفته است که مهمانی برایم نیامده است!...[1]
این کجا؟ و آن که آمدن مهمان را نزول بلا میشمارد و کوه غم بر دلش میافتد و عزا میگیرد، کجا؟ برکت خانه، در آمد و شد مهمان است. مهمان رحمت الهی است و پذیرایی از مهمان، توفیقی ارجمند است که نصیب هر کس نمیشود. مهمان حبیب خداست. در ضرب المثلهای ایرانی است که: مهمان، روزی خود را میآورد.[2] البته این ضرب المثل، از احادیث اسلامی گرفته شده و ریشهای دینی دارد. از حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) روایت است که: الضیف ینزل برزقه...[3]؛ مهمان، روزی خود را نازل میکند. البته اضافه بر این، گناهان صاحبخانه و میزبان را هم میزداید و این برکتی شگفت است. باز هم در این زمینه حدیثی از امام صادق (علیهالسلام) بشنویم که به یکی از یارانش به نام حسین بن نعیم فرمود:
ـ آیا برادران دینیات را دوست داری؟
ـ آری.
ـ آیا به تهیدستان آنان سود میرسانی؟
ـ آری.
ـ سزاوار است که دوستداران خدا را دوست بداری. به خدا سوگند، نفع تو به هیچ یک از آنان نمیرسد، مگر آنکه دوستشان بداری. راستی، آیا آنان را به خانه خودت دعوت میکنی؟
ـ آری. هرگز غذا نمیخورم مگر آنکه پیش من دو سه نفر یا کمتر و بیشتر از براردان هستند.
حضرت فرمود:ـ آگاه باش که فضیلت آنان بر تو، بیش از برتری تو بر آنان است! (راوی که با شنیدن این سخن به تعجب آمده بود، پرسیدند:)
ـ فدایت شوم! من به آنان طعام میدهم، مرکب خویش را در اختیارشان میگذارم، با این حال آنان برتر از منند؟
ـ آری! چون وقتی آنان به خانه تو وارد میشوند، همراه خود، آمرزش تو و خانوادهات را همراه میآورند و چون میروند، گناهان تو و خانوادهات را با خویش میبرند[4].
کسی که خانهای وسیع، امکاناتی فراوان دستی سخاوتمند دارد، شکرانه نعمتهای الهی را گاهی باید با اتفاق و صدقه، گاهی با اطعام و مهمانی، هدیه، دستگیری از بینوایان، کمک به محرومان و... ادا کند، وگرنه شهرت و ثروت و مال، و بال او خواهد شد.
ولیمه، یک سنت دینی
درباره اینکه کی باید سور و اطعام داد، و به چه کسانی و چگونه، در دستورهای دینی، آداب و نکات فراوانی آمده است که به بعضی اشاره میشود.
موارد مهمانی
از توصیههای حضرت به رسول به امیرالمؤمنین (علیهالسلام) یکی هم این بود: یا علی! لا ولیمة الا فی خمس: فی عرس او خرس او عذار او وکار او رکاز؛ یا علی؛ جز در این پنج مورد، ولیمهای (اطعام و مهمانی دادن) نیست: ازدواج و عروسی، تولد نوزاد، ختنه کردن کودک، ساختن یا خریدن خانه، بازگشت از سفر حج.
در این موارد، سزاوار است که انسان به این بهانه و مناسبت، سفرهای بگسترد، ذبحی کند و مؤمنان را به مهمانی دعوت کند.
در حدیث دیگری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل شده که فرمود: هر کس مسجدی ساخت، گوسفند چاقی را ذبح کند و از گوشت آن به محرومان بینوا اطعام کند و از خداوند بخواهد که شر سرکشان جن و انس و شیطانها را از او دور کند[5].
مهمانی برای هر یک از موارد یاد شده، سنتی اسلامی است که دلها را به هم مهربانتر و صفا و صمیمیت میان جامعه را بیشتر میکند و اقوام و دوستان، یکدیگر را میبینند و آشناتر میشوند، روحها شادابتر و زندگیها با نشاط تر میشود.
در زندگی اولیاء دین و پیشوایان معصوم نیز، نمونههای فراوانی از این گونه ضیافتها دیده میشود. از جلمه به این نمونه دقت کنید: امام هفتم، حضرت کاظم (علیهالسلام) برای تولد یکی از فرزندانش ولیمه و اطعام داد و به مدت سه روز در مسجدها و کوچهها، در ظرفهایی به مردم فالوده داده شد. برخی پشت سر، این کار را بر حضرت عیب گرفتند. وقتی امام کاظم شنید، در پاسخ آن عیبجویی، به سنت انبیا و روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) استناد نمود[6].
مهمان نوازی
گرچه بادیهنشینان عرب به مهماننوازی معروفند، همچنین عشایر خودمان در ایران، ولی در بسیاری از شهرها و مناطق، با جلوههای زیبای مهمان دوستی مواجه میشوید. شاید شما هم نام برخی از شهرها و مناطق را به عنوان مهماننوازی و مهماندوست شنیدهاید که در این خصلت، مشهورند و زبانزد خاص و عام. این نیز ریشه در فرهنگ دینی و باورهای مذهبی دارد و تعلیمی است که از قرآن و دین فرا گرفتهاند. اساسا دین ما، یکی از مؤثرترین عوامل شکل دهنده به فرهنگ عمومی در جامعه ایرانی و اسلامی است.
در روایات اسلامی، حتی فصلی به عنوان باب اقراء الضیف و اکرامه[7] وجود دارد که به تکریم و گرامی داشتن و احترام و پذیرایی از مهمان سفارش میکند و مهمان دوستی را خوش میدارد و خوشحال شدن از آمدن مهمان را بسیار نیکو میشمارد و خانه بی مهمان را دور از فرشتگان میداند.
امام باقر (علیهالسلام) به نقل از پدرانش از قول حضرت پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده است: اذا دخل الرجل بلدة فهو ضیف علی من بها من اهل دینه، حتی یرحل عنهم...؛ هرگاه کسی وارد شهری شد، او مهمان همدینان خودش در آن شهر است، تا آنکه آنجا را ترک کند[8].
وقتی تازه واردی به یک شهر، مهمان مردم آنجا محسوب شود و آنان وظیفه اکرام و مهماننوازی دارند، ورود مهمان به خانه شخصی یک مسلمان، ضرورت اکرام و پذیرایی را داراست. از همین جاست که اگر شهری پذیرای مهمانهای خارجی، سیلزدگان، آوارگان جنگ، آسیبدیدگان از زلزله و حوادث و آوارگان از یک کشور همسایه باشد، به حکم وظیفه انسانی و به دستور اخلاقی اسلام، وظیفه آن شهروندان است که با آغوشی باز و گرم و برخوردی کریمانه و بزرگوارانه، مهماننوازی کنند. از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) روایت شده است که فرمود: اکرموا الضیوف و اقروا الضیوف؛ مهمانها را اکرام و پذیرایی کنید[9].
پرهیز از اسراف و ریا
هر عمل خیر و شایستهای، گاهی دچار برخی آفتها میشود. با همه ستایشی که از پذیرایی شایسته از مهمان شده، اگر جنبه تعادل رعایت نشود وبه مرز اسراف و ولخرجیهایی برسد که اغلب، روی چشم و هم چشمی است، یا ریشه در خودنمایی و تفاخر دارد، ناپسند است و همین کار مقدس و خداپسند، از قداست و محبوبیت نزد خدا میافتد.
اطعام، با همه ارزشی که دارد، آنجاست که فی الله و لله باشد و به قصد سیر کردن شکمی گرسنه یا شاد کردن برادری مؤمن یا تقویت رابطههای خویشاوندی و صله رحم باشد.
درست است که از نعمت الهی باید بهره گرفت، اما با حفظ حد و مرز ارزشی آن و فراتر نرفتن از مرز اعتدال، و انجام دادن آن کار به صورتی خردمندانه و شرع پسند و عرف پذیر!
روزی حضرت امیر (علیهالسلام) به علاء بن زیاد که خانهای وسیع و مجلل برای خود ساخته بود، فرمود: با این خانه بزرگ، در این دنیا میخواهی چه کنی؟ تو در آخرت، به چنین منزل وسیعی بیش از دنیا نیاز داری؛ مگر آنکه بخواهی از همین خانه وسیع دنیوی، به آخرت برسی، مثل اینکه در این خانه از مهمان پذیرایی کنی، صله رحم نمایی، به بستگانت برسی، حقوقی را که از این خانه بر گردن دوست تو ادا کنی. در این صورت، از همین خانه به آخرت میرسی!...[10]
گاهی اصل مهمانی دادن، ریاکاری است. گاهی نوع غذا و محل اطعام کیفیت سفره چیدن، تظاهر و خودنمایی است. گاهی مهمانهای خاص و مدعوین، شایسته اطعمام نیستند، یا با انگیزههای ریاکارانه و حسابگرانه و مصلحت اندیشانه دعوت نمیشوند.
همه اینها نارواست و هدر دادن نعمتهای الهی. پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس طعامی را از روی ریا و خودنمایی اطعام کند و مهمانی دهد، در روز قیامت، همانند آن را خداوند از طعامهای دوزخی به او میخوراند[11].
و امام باقر (علیهالسلام) فرمود: ولیمه، در حد یکی دو روز، کرامت و بزرگواری است، بیشتر از آن، ریا و سمعه است: الولیمة یوم او یومین مکرمة و مازاد ریاء و سمعة.[12]
البته اینها در سوردادنها و مهمانیهای رایج و مرسوم به مناسبتهای یاد شده است. اما اصل مهماندوستی و کرم و اطعام به محرومان، سخاوتی است که هر چه بیشتر و مستمرتر باشد، بهتر و زیبندهتر است.
هاشم، جد بزرگ رسول خدا، همیشه سفرهای باز داشت و غذای آماده او و خانه مهیایش برای عامه مردم، او را به سیادت و آقایی قریش رسانده بود.
حاتم طایی، سخاوتمند معروف عرب، خانهای داشت که ملجأ مردم و محل امید بینوایان و مسافران و مهمانان مختلف بود.
امام حسن مجتبی (علیهالسلام) مهمانخانهای در منزل داشت که به طور معمول، از طبقات مختلف، بویژه افراد غریب و بی خانه و بینوا و مسافران و یتیمان و محرومان، پیوسته از آن بهرهمند میشدند.
برای کریمان بلند همت، اطعام لذتی بیش از طعام خوردن دارد و حظ روحی آنان از این رهگذر است.
چه زیباست این کلام مولا علی (علیهالسلام) که فرمود: قوت الأجساد الطعام، و قوت الأرواح الأطعام؛ قوت و غذای جسم، غذا خوردن است، ولی غذای روح، اطعام و غذا دادن[13].
کسی میگفت: بزگترین لذت روحی من وقتی است که عدهای نیازمند و تهیدست را به مهمانی دعوت کنم و آنها را سر سفره نشسته و مشغول خوردن باشند و من از دور، این صحنه را نگاه کنم و لذت ببرم!
در قابوسنامه چنین توصیه میکند: چون میهمان کنی، از خوبی و بدی خوردنیها عذر مخواه، که این طبع بازاریان باشد، هر ساعت مگوی که فلان چیز بخور، خوب است! یا چرا نمیخوری؟ یا من نتوانستم سزای تو کنم، که اینها سخن کسانی است که یک بار میهمانی کنند[14].
آداب مهمانی
ضیافت و مهمانی دو طرف دارد: یکی مهمان میشود، دیگری میزبان است.
یکی بر سر سفره دیگری مینشیند و طعام میخورد، دیگری سفره میگسترد و اطعام میکند. لذت یکی در غذا خوردن است، و دیگری در طعام دادن.
اصل مهمانی و ضیافت و مواردی را که در اسلام، توصیه به مهمانی دادن شده است، بحث کردیم و با میزبانان سخن گفتیم. اینک سخن با مهمان است و آداب مهمانی رفتن.
مهمان یا دردسر؟
در فرهنگ دینی ما، مهمان حبیب خدا و مایه برکت است، هدیهای از سوی پروردگار و عامل افزایش رزق و سبب آمرزش گناهان صاحبخانه و سبب نزول مغفرت الهی است. اینها همه بجا و درست، چرا که فرموده معصومین و تعالیم مکتب است. اما در همین جا هزار نکته باریکتر زمو وجود دارد که اگر مهمانی رفتن ما سبب زحمت و رنجش صاحبخانه شود او را درد سر بیندازد، آن وقت چه؟ باز هم رحمت است؟!
التبه همه یکسان نیستند و روحیهها متفاوت است. بعضیها آمادگی پذیرش مهمان ندارند. برخی از وضع مالی مناسبی برای مهمان نوازی و خرج ضیافت برخوردار نیستند. بعضی از نظر جا و منزل و امکانات پذیرایی آبرومندانه از مهمان در مضیقه و فشارند. بعضیها اشتغالاتی دارند که مهمانی مزاحم وقت و یا کارشان خواهد شد. اینجاست که خود مهمان باید مراعات حال طرف را بکند، انتظار بیش از حد نداشته باشد، بی خبر و بی دعوت نرود، دیر وقت و نابهنگام بر سر صاحب منزل فرود نیاید و او را به تکلف و زحمت نیفکند (البته فرودهای اضطراری مستثی است!...)
سفارش معاشرتی قرآن به مؤمنان درباره ادب مهمان شدن در خانه پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین است:
ای کسانی که ایمان آوردهاید! بدون اذن و اجازه و دعوت برای اطعام، وارد خانه پیامبر نشوید، و هرگاه دعوت شدید، داخل شوید، و چون غذا خوردید، پخش شوید (و بروید) و برای حرف زدن (و گپ زدن) ننشینید، این کار شما سبب اذیت پیامبر است و از شما خجالت میکشد، ولی خداوند از گفتن حق، حیا نمیکند![15]
در مهمانی اگر آداب و سنن اسلامی مراعات شود، دیگر مهمان، اسباب زحمت و بار خاطر نخواهد شد، بلکه مایه برکت و سبب خوشحالی خواهد بود و از همین جاست که به مسأله تکلف بر میخوریم که پیامدهای بدی دارد و مایه تلخکامیهایی در زندگی است.
تکلف یا ماحضر؟
در مثلهای زیبای فارسی است که: رسیده، رسیده خورد، یا اینکه: مهمان، هر که باشد، در خانه هر چه باشد[16].
چیزی به نام حفظ آبرو یا حیثیت، برای برخی چنان تکلف آور و مشقت بار است که برای آن خود را به زحمتهای بسیار دچار میکنند و به هر قیمتی شده از مهمان پذیرایی میکنند، مبادا که آبرویشان برود. البته توقعات نابجای برخی مهمانان هم در این مسأله دخالت دارد.
این گونه مهمان که میزبان را به تکلف و زحمت میافکند، نه تنها رحمت نیست که شوم است. اگر میان مردم و خویشاوندان صفا و صداقت و صمیمیت باشد و مهمانی از راه برسد و دیر وقت یا نابهنگام باشد، باید به هر چه که هست قناعت کرد. نه مهمان توقع زیادی داشته باشد و نه صاحبخانه خود را به دردسر بیفکند. در این صورت، دوستیها و رفت و آمدها تداوم مییابد.
اما رفت آمدهای هزینهساز و خرج تراش و تکلف آور، سبب کاهش دید و بازدیدها و مهمانیها و موجب قطع رابطهها یا کاهش و سردی آن میگردد. درسی از امیرمؤمنان (علیهالسلام) بیاموزیم:
مردی حضرت علی (علیهالسلام) را به خانه دعوت کرد. حضرت فرمود: به سه شرط میآیم. آن مرد پرسید: آن شرایط چیست؟ امام پاسخ داد:یکی اینکه از بیرون خانه چیزی برایم تهیه نکنی.
دوم آنکه آنچه را در خانه داری، پنهان و ذخیره نسازی (هر چه داری بیاوری).
سوم آنکه به خانوادهات اجحاف و فشار وارد نیاوری.
مرد گفت: باشد، میپذیرم.
حضرت قبول کرد و مهمان خانه او شد[17].
این حدیث، درسهای عظیم و نکات ظریفی را بیان میکند. بعضیها به خانواده و همسر خویش زحمت بسیار میدهند و تهیه بساط و مواد یک سفره و پخت و پز را به او تحمیل میکنند تا یک مهمانی آبرومند بر پا شود.زحمتش را خانم میکشد، ولی پُزش را آقا میدهد. این نوعی ستم به خانواده است و روا نیست که از سوی مرد انجام گیرد.
در مهمانی رفتن، هم مهمان نباید متوقع باشد که برای او چنین و چنان کنند و به هر چه که موجود است قانع باشد، و هم صاحبخانه خرجی را بر خود و رنجی را را بر عیال، تحمیل نکند.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: مهمان تا دو شب مورد اکرام و پذیرایی قرار گیرد. اگر شب سوم فرا رسید، دیگر او از اهل خانه محسوب میشود، هر چه که بود، میخورد[18].
نیز از آن حضرت روایت است:به خانه دیگری چنان وارد نشوید و مهمان نروید که چیزی نداشته باشند تا خرج و انفاق کنند[19]. این برای حفظ آبرو و عزت صاحبخانه است که نزد مهمان شرمنده و سرافکنده نشود. در ضربالمثلهای فارسی است که: مهمان دیر وقت (یا: ناخوانده) خرجش به پای خودش است.
سلمان و مسلمانی
روش مسلمانی را باید از حضرت سلمان آموخت که اهل قناعت و سادهزیستی بود و پرهیز از تکلف و تجمل. از این رو سلمان فارسی در فضیلتها و ارزشها از اهل بیت به شمار میآمد. (سلمان منا اهل البیت). باری، نقل خاطرهای از سلمان مناسب این بحث است:
یکی از مسلمانان صدر اسلام به نام ابووائل میگوید: من به اتفاق دوستم به خانه سلمان فارسی رفتیم و نشستیم. هنگام غذا فرا رسید. سلمان گفت: اگر نبود آنکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از تکلف و خویشتن را به زحمت افکندن نهی کرده است، برایتان غذای خوبتری فراهم میکردم. سپس برخاست و مقداری نان معمولی و نمک آورد و جلوی مهمانان گذاشت. رفیقم گفت: کاش همراه این نمک، مقداری سعتر (مرز و آویشن) بود! سلمان رفت و ظرف آب خویش را گرو نهاد و کمی مرزه فراهم کرد و سر سفره نهاد. وقتی غذا خوردیم، دوستم گفت: خدا را شکر که به روزی خدا قانعیم! سلمان گفت: اگر به رزق خدا قانع بودی، الان ظرف آب من در گرو نبود!...[20]
سلمان اهل تکلف نبود. ولی وقتی مهمان، خواستهای را بر زبان آورد و تمنای غذا و طعامی داشت، سلمان ناچار شد که برای رضای خاطر مهمان آن را تأمین کند، هر چند با رهن گذاشتن وسیله زندگی!
بسیاری اوقات، نه تنها در مهمانیها، بلکه در مجموعه رفت و آمدها و روابط، توقعات بیجای افراد از یکدیگر، بار سنگینی را به دوش دیگران میگذارد و این هیچ پسندیده و اسلامی نیست! مهمان خوب کسی است که وقتی به خانه کسی میرود، به خصوص اگر بدون اطلاع دادن قبلی باشد، همان جا که کفشهایش را از پا در آورد، توقع و انتظار را هم از خود جدا کند و بیرون در بکذارد و وارد شود، تا جای هیچ گلهای نباشد. وقتی باری بر دوش میزبان سنگینی نکند، این گواه مهمانی بی زحمت و رنج است و اگر خدا کمک کند و همراه مهمان، روزی او را هم بفرستد که چه بهتر.
در حدیث است: لا تکلفوا للضیف یا لا یتکلفن احد لضیفه ما لا یقدر؛ برای پذیرایی از مهمان، خود را بیش از حد توان به زحمت و مشقت نیندازید[21].
میبینید که مسأله، ظریف است و مرزها گاهی آشفته میشود. هم دعوت به پذیرایی از مهمان کردهاند، هم نهی از تکلف! هم مهمان را موهبت الهی شمردهاند و مایه رزق و برکت خانه دانستهاند، هم ایجاد اذیت و سختی برای میزبان را نهی کردهاند. شناخت تکلیف صحیح، هم برای مهمان هم میزبان، دقت و ظرافت میطلبد.
مهمان ناخوانده
روابط مودت آمیز در جامعه اسلامی و میان برادران دینی و خانوادهها، باید در سطحی که رفت و آمدها گرم، و مهمانی دادنها صمیمی، مهمانی رفتنها بی تکلف، و پذیراییها خودمانی و بی گله باشد. این مطلوب نهایی است، ولی رعایت آدابی خاص، به ویژه آنجا که محبتها و صمیمیتها در حدی نیست که هیچ آدابی و القابی مجوی، ضروری است. یکی از این نکات، بی دعوت به مهمانی نرفتن است، یکی هم همراه دعوت شده را با خود نبردن! گرچه میزبانان معمولا میگویند: خوب، چه میشد مهمانتان را هم میآوردید، غریبه که نیستید، میآوردید و دور هم بودیم و... .
اما توصیه اسلام به پرهیز از این مسأله است. حتی همراه بردن کودکان به مهمانی، اگر دعوت نشدهاند، گاهی اشکال شرعی هم پیدا میکند، به ویژه اگر در دعوتنامه قید شده باشد که: لطفا از آوردن بچه... .
امام صادق (علیهالسلام) از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نقل میکند که فرمود: هرگاه یکی از شما به مهمانی و طعامی دعوت شدید، فرزند خود را همراه نبرید، اگر چنین کنید، کاری ناروا و غاصبانه کردهاید.[22] این همان عادت ناپسند طفیلی و قفیلی بردن همراه است. و... سومی را هم که صاحبخانه میشناسد!
در حدیث دیگری پیامبر اسلام به حضرت علی (علیهالسلام) در ضمن وصایایی فرمود: یا علی! هشت گروهند که اگر مورد اهانت قرار گرفتند، خودشان را سرزنش کنند، نه دیگری را. یکی از آنان کسی است که به مهمانیای که دعوت نشده برود و بر سر سفرهای ناخوانده بنشیند: الذاهب الی مائدة لم یدع الیها...[23]
گله نداشتن
مشهور است که: سفره نینداخته یک عیب دارد. سفره انداخته هزار عیب! این مثل همان کلام دیگر است که میگویند: دیکته نوشته نشده، غلط ندارد!
وقتی کسانی مهمانی میدهند، به خصوص به صورت دسته جمعی و عمومی، چیزی به نام گلایه مطرح میشود. البته ما نباید اهل گله باشیم که چرا مثلا ما را خبر نکردند، مگر غریبه بودیم که دعوت نشدیم و... . از طرف دیگر هم میزبان باید خود را برای گلایههای احتمالی آماده کند.
اما آنچه برای دیگران بسیار کارساز است، عدم توقع است. نتیجه این روحیه، آرامش وجدان و آسایش درون است. اگر کسی از دوستان، بستگان، همسایگان و همکاران، سوری داد و ما جزو مدعوین نبودیم، چه جای گلایه؟... مگر به ما بدهکار بوده است؟ شاید دسترسی نداشته، شاید فراموش کرده که بگوید و از قلم افتادهایم، شاید از نظر جا و غذا، امکانات و ظرفیت نبوده، و... یا به هر دلیل دیگری به ما نگفته است.
چرا به ما بر بخورد و غبار کدورت بر آینه دوستیهایمان بنشیند؟! حیف است که حریم و مرز دوستیها و خویشاوندیها با این گونه مسایل، آشفته گردد.
زبان به گلایه گشودن، هم طرف مقابل را شرمنده و رنجیده میکند، هم نشانه کم ظرفیتی و دون همتی و حقارت نفس گله کننده است.
مناعت طبع، گوهری است که نباید آن را با سنگ توقعهای کوچک شکست! اگر به مهمانی هم رفتیم و غذا و جا و شرایط بر طبق میل و انتظارمان نبود، باز هم عیب جویی و شکوه، مناسب نیست؛ زیرا گلایههای بعدی، نه عیوب و کاستیهای گذشته را اصلاح میکند، نه چیزی عاید ما میشود. تنها پایین بودن سطح اندیشه و افق فرهنگ خویش را با این کار، نشان دادهایم.
ایثار و گذشت و بلند نظری و والاهمتی، مخصوص همین جاهاست! پس همت بلند دار... مبادا صفای دوستی و خویشاوندی با چنین توقعهایی به کدورت مبدل شود. حیف است!
سوغات و عیادت
چه خوب است که دیدارها، همراه با تحفه و هدیهای باشد، تا لذتبخشتر و مودتآمیزتر گردد.
اصل هدیه، جلب محبت و مودت میکند، اگر در دیدارهای پس از مسافرت و زیارت باشد، چه بهتر و بیشتر!
از مولایمان علی (علیهالسلام) است: الهدیة تجلب المحبة؛ هدیه، دوستی میآورد[24].
این کار، هم بازگشت از سفرها را شیرین میسازد، هم در یادها زنده نگه میدارد و خاطرهانگیز میشود. چه بسیار کسانی که خاطره شیرین یک سفر را تنها از رهگذر هدیه و سوغاتش در یاد خود نگه داشتهاند. عیدی گرفتنهای دوران کودکی و جوایزی که دانش آموزان دریافت میکنند، اغلب جزء شیرینترین و فراموش نشدنیترین خاطرات زندگی آنهاست.
وقتی افراد یک خانواده، چشم به راه بازگشت مسافرشان از حج، مشهد، شهرهای داخلی یا سفرهای خارجی باشند، هنگام آمدنش کلمه سوغات، شیرینترین وردی است که بر زبانهایشان جاری میشود و بر خاطرشان میگذرد. از این طریق، خانواده نیز خوشحال میشوند.
سوغات آوردن (اگر در حد و حدود مناسب و در شأن انسان باشد) سنتی اسلامی است و نشانه آن است که مسافر، در سفر هم به یاد آنها بوده است.
مهم، اصل هدیه و سوغات است، قیمت آن چندان مهم نیست. یعنی ارزش معنوی و عاطفی هدیه جای توجه است، نه ارزش مادی و ریالی آن.
گاهی یک شیشه عطر، یک تسبیح و سجاده، یک کتاب و مجله، یک دست کفش و لباس، یک کیف و جوراب، یک شیرینی و میوه محلی از محل سفر و... حلاوتی فراموش نشدنی پدید میآورد.
هدیه، هر چه باشد
لازم نیست سفر، حتما طولانی یا به جاهای دور باشد، تا هدیه بطلبد!
و ضرورت هم ندارد که سوغات، گرانبها و دارای ارزش مادی بالا باشد! گفتیم که خود سوغات و هدیه سفر، ارزشی معنوی و اخلاقی دارد، هر چند قیمتش نازل و مقدارش اندک باشد.
بشنویم از اسوه اخلاق، حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که فرمود: اذا خرج احدکم الی سفر ثم قدم علی اهله فلیهدیهم و لیطرفهم ولو بحجارة؛ هر گاه یکی از شما به سفر رفت، هنگامی که به سوی خانه و خانوادهاش بر میگردد، حتما برایشان هدیه و سوغات آورد، حتی اگر شده، سنگی باشد!...[25]
روشن است که هدف آن حضرت، آوردن سنگ نیست. بلکه میخواهد بفرماید هدیه، هر چند ارزان و ناچیز هم باشد، موضوعیت دارد و خوب است که مرد خانه و بزرگ خانواده، دست خالی و بی سوغات به خانودهاش برنگردد.
البته اگر سفر، سفری معنوی باشد (مانند حج، عمره، سوریه، مشهد و...) از مسافر آگاه و مکتبی انتظار میرود که رهاوردی معنوی از این سفر برای خانواده و دوستان بیاورد و دریافتها، معرفتها، آموختنیهای سفر را به عنوان یک ارمغان برای دیدار کنندگانش بازگو کند و آنان را درفضای معنوی و روحانی مسافرت خویش قرار دهد.
متأسفانه این گونه تحفهها بسیار اندک است و زائران ما، کیف و چمدان خویش را از هر چیز پر میکنند، جز خاطرات معنوی و رهاوردهای روحی و تربیتی؛ مگر کسانی انگشت شمار، که خداوند بر شمارشان بیفزاید.
عیادت بیمار
از نمونههای بارز اخلاق معاشرت، رفتن به عیادت بیماران است. چه در شهری که هستیم، چه با سفر به شهری دیگر، چه بیمارانی که از خویشاوندان و فامیلاند، چه آنان که دوست و آشنایند، و چه حتی عیادت بیماران غریب و بی دوست و آشنا!
به قول سعدی: قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید[26].
تندرستی از نعمتهای ناشناخته الهی است. آنکه بیمار میشود، چشم به راه دیدار و سرکشی و احوالپرسی دوستان و بستگان است و از تفقد آنان خرسند میشود.
از بهترین کارها که پاداش بسیار نیز دارد و موجب رضای خالق و مخلوق است، عیادت بیمار است.
این عمل در اسلام، آداب خاصی دارد. نیکو است که انسان به عنوان سرکشی و احوالپرسی از مریض، به سراغ او برود، کم بنشیند (مگر آنکه خود بیمار، طالب و مشتاق باشد بیشتر بنشیند) دست و نبض بیمار را بگیرد، دست بر پیشانیاش بگذارد، به مریض دعا کند، از او دعا بخواهد، ولی به گونهای باشد که اسباب زحمت بیمار و خانوادهاش را فراهم نسازد[27].
حتی چیزی با خود بردن هنگام رفتن به عیادت بیمار (همان گونه که رایج و مرسوم است) بسیار پسندیده است.
یکی از غلامان امام صادق (علیهالسلام) میگوید: یکی از آشنایان بیمار شد. جمعی از دوستان به ملاقات او میرفتیم که در راه، به امام صادق (علیهالسلام) برخوردیم. امام پرسید: کجا؟ گفتیم: به عیادت فلانی میرویم. فرمود: بایستید. ما نیز ایستادیم. پرسید: آیا میوهای، سیبی، گلابی، عطر و... چیزی همراه دارید؟ گفتیم: نه، هیچ یک از اینها را نداریم. فرمود: آیا نمیدانید هر چه که نزد بیمار برده شود، با همان خوشحال میشود و مایه راحت و استراحت او است؟[28]
این، حتی نشانه کاهش دردهای جسمی در سایه خرسندیهای روحی است، چیزی که در روانشناسی و درمان جدید، به عنوان یک دستور درمانی مورد توجه است.
اخلاق پیامبرانه
رفت و آمد به خانه بیماران و عیادتشان و تفقد از حالشان، از اخلاق انبیایی است و سبب تحکیم رابطهها و تقویت دوستیها و الفت خانوادههاست.
پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) نیز به عیادت بیماران میرفت. حتی یک بار از یک یهودی نیز عیادت فرمود که همسایه او بود[29].
آنچه به عیادت، ارزش میبخشد، خدایی بودن آن و اخلاص در عیادت است، حتی خارج از مرز دوستی و رفاقت و آشنایی و شغل و موقعیت طرف به عیادت رفتن مهم است. این در آنجا جلوه میکند که مریض، گمنام و بی کس و ناشناخته و غریب باشد که بیش از دیگران چشم به راه دیدار کنندگان است. تعبیر فی الله که در روایات عیادت بیماران به چشم میخورد، به همین نکته حساس اشاره میکند.
چگونه میتوان به این گوهر دست یافت و از کجا میتوان نیت خدایی را در عیادتها تشخیص داد؟
عیادت بی ریا
وقتی به عیادت بیماری میروید، روی چه انگیزهای است؟ آیا از ترس گلایههای بعدی او و خانواده او است؟ یا اینکه چون همسایه و آشناست و فردا چشم در چشم هم خواهید انداخت؟ یا چون رئیس و مسؤول است؟ یا برای خدا؟
البته دلجویی از یک بیمار و خانودهاش یا رعایت حق همسایگی و حق رئیس، جای خود دارد، ولی آیا شده که جعبه شیرینی یا پاکت میوهای بگیرید و به عیادت بیمارانی در بیمارستانها بروید که کسی را ندارند و شما را هم نمیشناسد؟ در ایام جنگ، بعضیها به دیدار و عیادت رزمندگان مجروح میرفتند که در شهرستانهایی دور از بستگان خود تحت درمان بودند، بی آنکه سابقه آشنایی با مجروحان جنگی داشته باشند، تنها به خاطر خدا و انجام وظیفه دینی و انسانی.
این کار، بس عظیم است الهی! و مایه آسانی حساب خداوند در قیامت میگردد. در حدیث قدسی آمده است: من عاد مؤمنا فی فقد عادنی؛ هر کس در راه من (به خاطر خدا) مؤمنی را عیادت کند، مرا عیادت کرده است[30].
در حدیث است که روز قیامت، پرورگار به بنی آدم خطاب میکند: مریض شدم چرا به عیادتم نیامدی؟ میگوید: تو پروردگار جهانیانی، چگونه به عیادت تو میآمدم؟ پاسخ میشنود: فلان بندهام بیمار شد و از او عیادت نکردی! مگر نمیدانستی که اگر عیادتش میرفتی، مرا نزد او مییافتی؟[31]
به علاوه، عیادت بیمار، انسان را به یاد قیامت میاندازد و او را متوجه نعمت تندرستی میسازد و زمینهساز شکر به خاطر سلامتی میگردد. از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) روایت است که: به عیادت بیمار و تشییع جنازه بروید، که شما را به یاد آخرت میاندازد[32].
عیادت و سوغات بی توقع
دانستیم که اگر به عیادت بیمار، یا هدیه و سوغات، جنبه الهی بدهیم و آن را به حساب خدا بگذاریم، هم پاداش بیشتری میبریم، هم به ترویج این گونه سنتهای اسلامی در اخلاق معاشرت، کمک کردهایم.
با این حساب، نباید در دادن هدیه و بردن سوغات یا رفتن به عیادت بیمار، حساب عوض و جایگزین آن را کرد. گلایه از اینکه چرا ما که به عیادتش رفتیم، او به عیادت ما نیامد، کم ظرفیتی است، یا اگر کسی هنگام بیماریتان از شما عیادت نکرد، شما مقابله به مثل نکنید و کریم و بزرگوار باشید.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است: عد من لایعودک و اهد من لایهدی لک؛ به عیادت کسی برو که از تو عیادت نکرده است و برای کسی هدیه ببر که برای تو هدیه و سوغات نیاورده است[33].
و... اخلاص و وسعت نظر و بزرگ منشی، از همین جاها شناخته میشود!...
حریم خانه و زندگی
منظور، حریم زمینی و جغرافیایی مورد نظر نیست، بلکه حریم حقوقی و آسایش و آزادی افراد، منظور است.
زندگی شخصی افراد و اوضاع خصوصی داخل خانه و روابط درونی، حد و حرمی دارد که باید پاس داشته شود، تا روابط دوستی و صفا نیز محفوظ بماند، چرا که تعدی به این حریم و مراعات نکردن این حق، کدورتها و دشمنیهایی را در پی دارد.
بگذارید سخن را این گونه آغاز کنیم، با طرح یک سؤال:
آیا شما دوست دارید کسی سر زده و بی خبر، وارد خانه شما بشود؟
آیا ناراحت نمیشوید اگر دیگران، بدون رضایت شما در کیف و کمد یا اتاق و محل کار شما را باز کنند؟
آیا از دید زدن دیگران به دست خط و نوشتههای محرمانه یا خصوصیتان، بدتان نمیآید؟
آیا اگر کسی از اسرار شما مطلع شود، یا آنکه خودتان رازی را با کسی در میان بگذارید، به خصوص اگر راز خانوادگی و مربوط به زندگی خصوصی شما باشد، او هم به دیگران برساند، خوب است؟
آیا خوشتان میآید که بدون رضایت شما، کسی در اموال و وسایل شما تصرف کند؟
دید زدن به درون خانه دیگران چطور؟
اینها و مسایلی از این قبیل، نشان میدهد که شما برای زندگی و خانه خویش، حریمی قایل هستید و دوست ندارید که آنها نادیده گرفته شود. مراعات یا عدم مراعات این نکات نیز، از جمله موضوعات اخلاق معاشرتی است که در اسلام برای آن قانون و حکم خاص وجود دارد. این مسأله را کمی بازتر مطرح میکنیم:
خانه، یا محل آرامش و ایمنی
به محل مسکونی هر فرد یا خانوادهای، مسکن هم گفته میشود. یعنی اینکه خانه، محل قرار و استقرار و آرامش و سکون نفس و اطمینان خاطر است. از این رو، انسان باید در محل سکونت خویش، احساس امنیت و آرامش داشته باشد. برای تأمین این احساس آرامش نیز، اقدامهای گوناگونی لازم است. از طرز معماری خانه و نداشتن اشراف بر آن و مناسب بودن همسایهها گرفته، تا نحوه ارتباط دیگران و همسایگان و ترددکنندگان به خانه.
در اتاق خصوصی، نباید کسی واهمه ورود ناگهانی دیگران را داشته باشد.
در خانه شخصی هم، نباید دیگران بی اجازه یا بی رضایت یا سرزده وارد شوند. اگر خانهای مصون از دید زدن دیگران و چشم چرانی نگاههای آلوده نباشد، مسکن نیست، بلکه عامل تشنج و اضطراب است.
اینکه باید بر در خانه یا اتاق، پرده باشد، برای جلوگیری از افتادن نگاه ناروا به درون خانه است. اینکه قبل از ورود به خانهای باید در زد، اجازه گرفت و خبر داد، برای همین نکته است. البته، هم صاحب خانه باید در تجهیز خانهاش و تأمین وسایلی که به این ایمنی و آرامش و آسایش کمک میکند بکوشد، هم رهگذران، همسایگان، طبقات بالا و خانههای مشرف باید نگاه خود را کنترل کنند.
اگر بر در خانهای پرده نباشد، باید کنار راست یا چپ ایستاد و در زد و یا صاحبخانه را صدا کرد، تا چشم به درون خانه نیفتد.
بگذارید از اسوه اخلاق بیاموزیم:
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) که رفتارش مایه درس و الگو برای همگان است، وقتی به در خانه کسی میآمد، رو به روی در نمیایستاد؛ بلکه سمت راست یا چپ قرار میگرفت و میفرمود: السلام علیکم. با این سلام دادن بلند، اجازه ورود میگرفت. زیرا آن روزها هنوز معمول نشده بود که همه در برابر خانهشان پرده بیاویزند[34].
یک بار هم ابوسعید خدری رو به روی خانه حضرت ایستاد و اذن ورود طلبید. حضرت فرمود: رو به روی در، اجازه ورود مگیر![35]
وقتی اشخاص به خانه شخصی خود وارد میشوند، نوعی پناهگاه امن و آسوده را برگزیدهاند تا استراحت کنند و آزاد باشند. این نکته ایجاب میکند که حریم و حرمت داخله منزلها حفظ شود و بی اجازه، کسی وارد خانهها نگردد.
استیذان
در اینجا با یک واژه قرآنی و حدیثی که همین مسأله مربوط میشود آشنا میشویم. استیذان یعنی اذن طلبیدن، اجازه گرفتن و رخصت خواستن هنگام ورود به خانه یا اتاق کسی دیگر.
همچنان که گذشت، خداوند خانهها را محل آسایش افراد قرار داده و برای آنها احکام ویژهای مقرر کرده است. چه بسا کسی خسته یا بیمار یا بی حال است و آمادگی پذیرش کسی را ندارد.
یا در خانهاش کسی است که با وجود او، نمیخواهد دیگری را پذیرا باشد.
یا اوضاع خانه به نحوی است که دوست ندارد دیگران، آن حالت و وضع را ببینند.
یا از نظر لباس و وضع پوشش در شرایطی است که آماده آمدن کسی نیست، یا وقت و هنگامی است که لباسها را در آورده و به استراحت نیم روز یا شبانه پرداخته و مایل یا مهیای آن نیست که کسی مزاحم یا وارد شود یا... یا...
به هر دلیلی، گاهی شرایط به گونهای است که بی اذن وارد شدن، صاحبخانه را ناراحت میکند. در چنین مواقعی باید اجازه گرفت.
دیدهاید که افراد یک خانه، وقتی از پیش، در جریان آمدن کسی باشند یا خودشان مهمان دعوت کرده باشند، خانه را مرتب و خود را مهیای پذیرش و پذیرایی میکنند. ولی وقتی کسی بی خبر و سرزده وارد میشود، هر کدام به گوشهای فرار میکنند، یا با شتاب و عجله، به جمع و جور کردن وسایل خانه و سامان دادن به وضع ظاهری منزل میپردازند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه افراد، همیشه آمادگی پذیرش دیگران را ـ بخصوص بی خبر و ناگهانی ـ ندارند.
در چنین مواردی وظیفه داریم که استیذان یا استیناس کنیم و بدون خبر دادن و سرزده وارد نشویم، تا به حریم امنیت شخصی افراد در درون خانه، تعدی نکرده باشیم.
نحوه خبر دادن متفاوت و بسته به شرایط و محیطها و اشخاص گوناگون است.
با در زدن، اجازه گرفتن، یا الله گفتن، زنگ زدن، سرفه کردن، پا بر زمین کشیدن یا به هر وسیله ممکن باید صاحب خانه یا ساکن اتاق و محلی را خبر داد. اگر اجازه ورود داده شد، وارد میشویم، وگرنه، بدون هیچ ناراحتی بر میگردیم. همچنان که اگر ما در شرایط نامساعد بودیم و برای ورود کسی به خانه یا محل کار، تمایل نشان ندادیم، انتظار داریم که نرنجد و این را توهین تلقی نکند.
از پیشوایان بیاموزیم
پیامبر اکرم همواره برای ورود به خانه دیگران، اجازه میگرفت. اجازه گرفتنش هم به این صورت بود که با صدای بلند، به اهل خانه سلام میداد و منتظر جواب مثبت میماند. حتی برای ورود به خانه دخترش فاطمه زهرا (سلاماللهعلیها) نیز بیرون خانه میایستاد و با صدای بلند سلام میکرد. شنیدن جواب از داخل خانه به معنای آمادگی آنان برای ورود پیامبر بود و آن حضرت داخل میشد[36].
به نظر برخی فقها، این اجازه گرفتن سه بار لازم است. برخی هم یک بار را کافی میدانند. ولی رعایت جنبه اخلاقی اقتضا میکند سه بار، اعلان قبلی شود.
امام صادق (علیهالسلام) میفرماید: برای ورود به خانهای، اذن گرفتن و اعلام، سه بار است: بار اول، تا بشنود. بار دوم برای آنکه خود را جمع و جور کنند. در مرتبه سوم اگر مایل بودند اجازه دهند، و الا، اذن نمیدهند و اجازه گیرنده بر میگردد[37].
در سیره پیامبر نسبت به حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) نوشتهاند که گاهی در خانه آنها میآمد، سلام میداد، پاسخ نمیشنید. تا بار سوم، که میخواست برگردد، آنان جواب میدادند. حضرت میپرسید: چرا جواب نمیدادید؟ میگفتند: یا رسول الله، دوست داشتیم که صدای تو را بشنویم (این نمونه و شبیه آن د رمورد قیس بن سعد بن عباده هم نقل شده است).
سرزده وارد خانه شدن، حتی خانه خود نیز ناپسند است. در آداب سفر آمده است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نهی کرد که اگر کسی شبانه از مسافرت برگشت، سرزده وارد خانه شود، مگر آنکه قبلا اعلام کند و خبر دهد: نهی رسول الله (صلی الله علیه و آله) ان یطرق الرجل اهله لیالا اذا جاء من الغیبة حتی یؤذنهم.[38]
از زبان قرآن
گفتیم که موضوع استیذان، در قرآن هم آمده است و نشان دهنده اهمیت این مسأله در روابط اجتماعی و خانوادگی است. جایگاه این مسأله در آیات قرآن، بیشتر مسایل جنسی و نگاههای ناخواسته است و آیات قبل و بعدش نیز به کنترل چشم و نگاه مرتبط است. چه بسا سرزده وارد اتاق یا خانه یا محلی شدن، سبب میشود که نگاه به چهره یا اندام یا صحنهای بیفتد ه ابلیس وسوسهگر، انسان را به دام و کام فتنه بکشد. از این رو اجازه ورود گرفتن، یک پیشگیری احتیاطآمیز از هر نوع نگاه ناروا یا دیدن صحنههای ناپسند یا غیر حلال است.
از زبان قرآن بشنویم که میفرماید: ای ایمان آوردهها! به خانههایی جز خانه خویش وارد نشوید؛ مگر آنکه قبلا خبر دهید و اذن بگیرید و بر اهل خانه سلام کنید. این برایتان بهتر است؛ باشد که پند بگیرید. اگر در خانه، کسی را نیافتید، وارد خانه نشوید تا آنکه به شما اجازه دهند و اگر به شما گفتند: برگردید، شما هم برگردید. این برایتان پاکیزهتر (و رشد دهندهتر) است.[39]
اگر اجازه داده نشد، بدون ناراحتی باید برگشت. دلیلی بر ناراحت شدن نیست. خانه، خانه دیگری است و آماده و متمایل نبوده که وارد شویم. این ادب قرآنی است که خدا به ما یادآوری میکند که نحوه ورود به خانه دیگران، هم با اجازه باشد، هم همراه با سلام، هم بدون ایجاد وحشت و اضطراب، به نحوی که آنان احساس انس کنند؛ استیناس!
به تعبیر مرحوم علامه طباطبایی: این اجازه گرفتن برای ورود به خانه، کمک میکند که ساکن خانه خود را بپوشاند و از خودش ایمن و خاطر جمع باشد و این روش پسندیده، کمک میکند تا اخوت و برادری و الفت و تعاون عمومی در مسیر آشکار کردن خوبیها و پوشاندن ناخوشایندیها استمرار یابد[40].
ابوایوب انصاری از پیامبر خدا میپرسد که یا رسول الله، این استیناس که در آیه قرآن مطرح است، چیست؟ حضرت پاسخ میدهد: گفتن سبحان الله، الحمدلله، الله اکبر، سرفه کردن برای اهل خانه[41].
روایت است که مردی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عرض کرد: آیا من برای وارد شدن نزد مادرم اجازه بخواهم؟
پیامبر فرمود: آری. آن مرد پرسید: مادرم خدمتکاری جز من ندارد، آیا لازم است هر بار که بر او وارد میشوم، اذن و اجازه بگیرم؟ حضرت فرمود: آیا دوست داری که مادرت را عریان ببینی؟ مرد گفت: نه. فرمود: پس اجازه بگیر و وارد شو![42]
آموزش قرآن درباره استیناس و اذن گرفتن، هم درباره خانههای خودمان است، هم خانه دیگران و هر دو مورد، احترام گزاردن به حرمت ساکنان خانه و محترم شماردن حقوق شخصی آنان است.
اذن و اجازه
نهاد خانواده، از مقدسترین نهادهاست. سلامت و استواری آن نیز، مورد توجه اسلام است. نوع برخوردها نسبت به تحکیم رشتههای این نهاد، یا گسستن پیوندها و آفت خیز کردن آن مؤثر است.
خانواده و خانه، حد و حریمی دارد که باید رعایت شود و مورد تعدی و مرزشکنی قرار نگیرد. تهاجم و تعدی به این حدود و حقوق، گاهی هم از طریق نگاه است که کنترل آن ضروری است.
چشمهای بیبها
آنچه سبب بیبهایی چشمها میشود، بیمحابایی آنهاست، یعنی شناختن حریمها و مراعات نکردنه حقوق شخصی دیگران و ورود به قلمرو ممنوع.
چشم، گوهر ارزنده و نعمت عظیم الهی است و ارزش آن برابر با کل وجود و جان آدمی است، تا آنجا که اگر کسی دو چشم دیگری را کور کند، دیه کامل یک انسان بر عهده او است[43]. و دیه یک چشم، به قدر نصف دیه انسان است. اما همین چشم، اگر نگاه خائنانه کند و به خانهها و عورات و اسرار و درون خانه مردم و به نوامیس دیگران نگاه دزدانه کند و در آن حالت، بزنند و آسیب ببیند، دیه ندارد. این بی ارزشی چشم ناپاک را میرساند که بی اذن و به ناروا و حرام، وارد حریم دیگران میشود و مرتکب گناه میگردد. فتوای حضرت امام قدس سره چنین است: دید زدن به خانه مردم و نگاه به نامحرم گناه است و صاحبخانه حق دارد سنگ یا چیزی به طرف او پرتاب کند و ضمانی هم بر او نیست. حتی اگر به درون خانههایی دور، با ابزاری (مثل دوربین قوی) نگاه کند، مثل آن است که از نزدیک نگاه کند. نگاه به درون خانه کسی از طریق نصب آینه نیز همین حکم را دارد[44].
این حرمت شکنی برای چشمهای ناپاک، نهایت حرمت گذاری برای حقوق شخصی در زندگی خصوصی انسانهاست. در حدیثی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) آمده است: هر کس به خانه همسایهاش سرک بکشد تا به عورت مردی یا موی زنی یا بدن او نگاه کند، بر خداوند رواست که او را همراه منافقان به آتش دوزخ افکند...[45]
و نیز فرموده است: من اطلع فی بیت بیغر اذنهم فقد حل لهم ان یفقأوا عینه؛ هر کس بی اجازه، به خانهای دید بزند، آنان حق دارند که چشمش را کور سازند[46]. در حدیث دیگری امام صادق (علیهالسلام) فرموده است: در چنین حالتی اگر چشمش را معیوب کنند، دیهای بر آن نیست[47].
در نقلهای متعددی آمده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در خانه خویش مشغول شانه زدن خود بود ـ و با یکی از همسرانش بود ـ کسی از شکاف در، درون خانه را دید میزد. پیامبر اسلام فرمود: اگر نزدیک تو بودم، چشمت را با همین شانه در میآوردم. یا: برخاست به سراغش رفت... که مرد، گریخته و صحنه را ترک کرده بود[48].
از این سو، بی اجازه وارد حریم زندگی کسی شدن تا این حد ناپسند است، از آن سو هم سفارش به اجازه گرفتن برای ورود به خانه دیگری و استیذان و استیناس شده است (که در بخش پیشین، به تفصیل گذشت).
درسی برای نوجوانان
ادب دیگری که قرآن میآموزد و به سلامت خانوادگی و اخلاقی جوانان نابالغ مربوط میشود، اجازه گرفتن برای ورود به اتاق پدر و مادر است. این نکته را، هم خود نوجوانان باید رعایت کنند، و هم والدین باید به نحوی شایسته و هنرمندانه و بدون بدآموزی و تحریک، آنان را توجیه کنند.
گاهی پدر و مادر، در اتاق خویش ممکن است به استراحت مشغول باشند، با لباسهای راحت و وضعی متناسب با خواب. سرزده وارد شدن کودکانی که در سنین قبل از بلوغ باشند، ممکن است عوارضی د اشته باشد و نوجوانان را به برخی مسایل انحرافی بکشد. اینجاست که باید نوجوانان، در برنند، اجازه بگیرند و بی اطلاع و اذن، وارد اتاق دیگران نشوند. آموزش قرآن این است که هم غلامان و خدمتکاران خانه، و هم کودکانی که به سن بلوغ جنسی نرسیدهاند، سه بار و در سه هنگام، اذن بگیرند. این سه وقت عبارت است از:
1ـ پیش از نماز صبح
2ـ هنگام استراحت
3ـ شب، بعد از عشاء
این سه وقت را قرآن کریم به نام راز و سرّ پوشیدنی (عورت) یاد میکند و جز این سه وقت را ـ که معمولا ممکن ا ست افراد در این مواقع، با لباس زیر و وضع خاص یا نیمه لخت یا بدون پوشش کافی باشند ـ بلامانع اعلام میکند. متن آیه قرآن چنین است: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَأْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَةِ وَمِن بَعْدِ صَلَاةِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ...[49]
در این آیه، یک مرحله جلوتر و فراتر از اجازه گرفتن برای ورود به خانه را هم مطرح کرده است، یعنی ورود به اتاق شخصی در مواقعی خاص. ممکن است برخی، تردد کودکان را نزد بزرگترها امری ساده و عادی تلقی کنند و بچهها از این رهگذر، صحنههایی ببینند و با مسایلی روبهرو شوند که برایشان غیر قابل هضم و درک یا بدآموز باشد و به انحراف بیفتند. این مسأله در یک نگاه عامتر، به کنترل روابط همسران نسبت به توجه و دیدن و فهمیدن کودکان مربوط میشود که... بماند! و به این اشاره بسنده کنیم و بگذریم، چرا که مسأله چندان مهم است که باید نوشتهای مفصل و مستقل پیرامون آن نگاشت.
به هر حال، این مسأله به ظاهر ساده و جزیی، از چنان اهمیتی در تصحیح معاشرت دارد که قرآن کریم به تفصیل و با ذکر جزئیات به آن پرداخته است، تا خانوادهها و فرزندان گرفتار بیماریهای روانی و اخلاقی نشوند و از آثار سوء عصبی و روانی نبودن کنترل و حریم در معاشرتها. بخصوص در مورد خلوت سرا و تردد و دیدن و فهمیدن کودکان، مصون بمانند. در پرونده بسیاری از گرفتاران به بیماریهای جنسی و انحرافات اخلاقی از این نوع، اعترافاتی به چشم میخورد که نشان دهنده تأثیر منفی این گونه ولنگاریها و نبودن حریم در معاشرتها است. و توجه یافتن کودکان و نوجوانان به برخی از اسرار زندگی خصوصی والدین، که آنان را به گناه میکشد، جای دقت و تأمل است، که حضرت امیر (علیهالسلام) فرمود: کم من نظرة جلبت حسرة؛ چه بسا نگاهی حسرت میآورد![50]
چرا بی اجازه؟
باری... رعایت حریم حقوق دیگران در معاشرتها ما را به بحث از استیذان و استیناس کشاند. ولی سخن اصلی آن است که احترام گذاشتن به این حقوق فردی، شرط اخوت اسلامی در یک جامعه مکتبی است و پایبندی به این اصول، ضامن تداوم دوستیهاست.
این عمل بی اذن و اجازه، تنها مربوط به ورود به خانه و اتاق اشخاص نمیشود؛ دامنهای گسترده دارد.
اگر کسی یادداشتی میکند و نامهای مینویسد، نباید دزدانه به آن نگاه کرد.
اگر کسی رازی را به امانت نزد ما میگوید، نباید خیانت کرد و اسرارش را فاش ساخت.
اگر کسی کلید خانه، کمد، کیف یا سویچ ماشین و موتور را به دست ما داد، نباید بیش از حدی که یقین به اذن و رضایت او داریم، در آن تصرف کنیم.
اگر دو نفر با هم صحبت خصوصی میکنند، چه حضوری، چه تلفنی، گوش ایستادن و به نجواها گوش کردن و استراق سمع کردن و شنود گذاشتن، جایز نیست.
اگر حامل نامهای به دیگران هستیم، حق گشودن نامه و مطالعه محتوای آن را نداریم.
اگر پاکتی برای شخصی فرستاده میشود و تأکید میکنند که شخصا مفتوح فرمایید، دیگری حق باز کردن و مطالعه آن را ندارد (مگر با اجازه طرف اصلی).
بی اجازه نمیتوان سر کمد و کیف و جیب و دفتر کسی رفت و چیزی برداشت یا خواند یا تصرف کرد. اگر روی جزوه، بولتن یا خبرنامهای مهر محرمانه خورده است، یا نقل مطلبی از جایی یا کسی منوط به اجازه دانسته شده است، در همه این موارد، بی اذن کار کردن، نوعی خیانت است و دور از ادب اسلامی و انسانی.
اگر آلبومی خانوادگی است، دیگری بی اجازه حق نگاه کردن به آن را ندارد.
اگر گفتند: راضی نیستیم مطالب این دفتر را بخوانی، یا اگر مطلبی و انتقادی و مقالهای نوشتند و با نوشتن امضاء محفوظ گفتند که راضی به افشای نام نیستند، افشای آن خلاف ادب و قانون و وجدان است.
اگر کسی مطلبی را با ما در میان گذاشت و تأکید کرد که: راضی نیستم به کسی بگویی، تا چه اندازه رعایت میکنیم؟ آیا حاضریم اینها را هم جزء حقوق و حدود اشخاص به حساب آوریم و مراعات کنیم؟!
پس، مجموعه آنچه راز شخصی و اسرار زندگی خصوصی محسوب میشود، بسیار است. تنها در خانه و اتاق و نامه راز هم خلاصه نمیشود. ممکن است حتی نوعی از غذا و میوه و خوراکی در خانه و یخچال و... کسی باشد ولی دوست نداشته باشد که آن را بدانند. یا یک بیماری یا نقص عضو و جسم در کسی باشد که نخواهد دیگری آن را بدانند. همه اینها در قلمرو حریم شخصی است و ورود به آن اجازه میخواهد.
گاهی در یک خانواده، یک اختلاف است، ولی دوست ندارند که اقوام و آشنایان از این اختلاف با خبر شوند. وسوسه شدن برای پی بردن به آن، و فاش ساختن برای دیگران هم از همین مقوله غیر مجاز و غیر مأذون است.
سید قطب، در اشاره به این نکته لطیف قرآنی و آداب اجتماعی مینویسد: امروز مسلمانان، نسبت به این گونه امور دقیق و ظریف، حساسیت خود را از دست دادهایم. گاهی شخصی به خانه برادرش حملهور میشود، هر لحظه از لحظات شب و روز که باشد، برایش فرق نمیکند. آن قدر در میزند تا باز کنند و اگر در به رویش باز نکنند بر نمیگردد تا آنکه صاحب خانه را به ستوه آورد و در بگشایند. گاهی در خانه، تلفن وجود دارد و میتواند پیش از آمدن، تلفنی تماس گرفته و خبر دهد تا اجازه بدهند یا روشن شود که موقعیت مناسب نیست. ولی این راه و شیوه را رها میکند تا بی خبر و بی موقع وارد شود و بدون قول و قرار قبلی به خانهاش رود. متأسفانه چنان شده که عرف هم نمیپذیرد که اگر چه صاحب خانه ناراحت و رنجیده شود، از آمدن بی خبر و غیر منتظره باز گردد. ما مسلمانان امروز، سرزده و بی خبر، هر لجظه که بخواهیم وارد خانه هم میشویم و اگر وقت غذا باشد و غذای مناسبی پیش ما نیاورد، در دلمان میرنجیم. یا شب دیر هنگام به خانه کسی میرویم، اگر آخر شب از ما نخواهد که همان جا بخوابیم، در دل رنجیده میشویم، بی آنکه به عذر آنان در این گونه مواقع توجه داشته باشیم. این نشانه آن است که ما هنوز، به ادب اسلام و ادب رسول خدا مؤدب نشدهایم، برده عرف خطا کاریم. ولی اگر همین گونه مراعات آداب را در غیر مسلمانان ببینیم، برایمان شگفت جلوه میکند و نمیکوشیم دریابیم که ریشه این ادبها در شریعت خود ما نهفته است و باید به آن اصل خویش برگردیم... .[51]
به هر حال، هر چند در نوع ارتباطات، گاهی با خویشاوندان و دوستان بسیار صمیمی مواجه هستیم، ولی هرگز این مجوز ورود به منطقه ممنوعه از زندگی شخصی آنان شمرده نمیشود، مگر آنکه اذن صریح داشته باشیم.
در روایات، نگاه همچون تیری مسموم از تیرهای شیطان قلمداد شده است. گاهی گناه، در پی یک نگاه پدید میآید. و اگر کسی نتواند چشمها و پلکهای خود را تحت اختیار و کنترل داشته باشد، به روز سیاه مینشیند. حیف است که انسان از راه گناه، جهنمی شود. به فرموده حضرت علی (علیهالسلام): چشمها شکارگاه شیطان است: العیون مصائد الشیطان.[52]
این سخن نیز از حضرت مسیح (علیهالسلام) است که: ایاکم و النظر الی المحذورات فانها بذر الشهوات و نبات الفسق؛ از نگاه به آنچه ممنوع است بپرهیزید، چرا که چنین نگاهی بذر شهوت و رویش فسق و گناه است[53].
بکوشیم تا در سخن، نگاه، رفتار، معاشرت و ارتباط، از آنچه خارج از قلمرو اذن و اجازه قرار دارد، وارد نشویم.
[1] - میزان الحکمة، ج 5، ص 521.
[2] - امثال و حکم: دهخدا، ج 4، حرف میم.
[3] - میزان الحکمة: ج 5، ص 520.
[4] - کافی: ج 2، ص 201، حدیث 8 و 9.
[5] - همان: حدیث، 4.
[6] - همان: ص 452، حدیث 2.
[7] - بحارالانوار: (بیروت)، ج 72، ص 458.
[8] - همان: ص 462.
[9] - کنزل العمال: ج 9، ص 245.
[10] - نهج البلاغه: خطبه 209.
[11] - وسائل الشیعه: ج 16، ص 455.
[12] - همان: ص 456.
[13] - بحارالانوار: ج 72، ص 456.
[14] - رهنمون: ص 748.
[15] - سوره احزاب: آیه 53 (لا تدخلوا بیوت النبی...)
[16] - امثال و حکم: دهخدا، ج 4، کلمه مهمان.
[17] - بحارالانوار: (چاپ بیروت)، ج 72، ص 451، حدیث 4.
[18] - وسائل الشیعه: ج 16، ص 456.
[19] - همان: حدیث 2.
[20] - میزان الحکمة: ج 5، ص 525 (به نقل از بحارالانوار، ج 22، ص 384).
[21] - کنزل العمال: ج 16، ص 248.
[22] - بحارالانوار: ج 72، ص 445.
[23] - همان: ص 444، حدیث 1 و ص 452، حدیث 6.
[24] - غررالحکم: چاپ دانشگاه، ج 7، ص 421.
[25] - مکارم الاخلاق: طبرسی، ص 266.
[26] - گلستان سعدی: باب هشتم.
[27] - روایات بیمار و عیادت و... را در مکارم الاخلاق، باب 11 مطالعه فرمایید.
[28] - مکارم الاخلاق: ص 361.
[29] - همان: ص 359.
[30] - همان: ص 360.
[31] - میزان الحکمة: ج 9، ص 128.
[32] - همان: ص 130.
[33] - کنزالعمال: متقی هندی، حدیث شماره 25150.
[34] - تفسیر فخر رازی: ج 23، ص 198.
[35] - همان.
[36] - تفسیر نور الثقلین: ج 3، ص 586.
[37] - وسائل الشیعه: ج 14، ص 141.
[38] - مکارم الاخلاق: ص 266.
[39] - نور: آیه 27 و 28.
[40] - المیزان: ج 15، ص 118.
[41] - مجمع البیان: ج 14، ص 135.
[42] - همان.
[43] - رساله نوین: امام خمینی، ج 4، ص 285.
[44] - تحریرالوسیله: امام خمینی، ج 1، ص 492، بحث دفاع (مسایل 37 ـ 38 ـ 39 و ص 491 مسایل 30 و 31).
[45] - وسائل الشیعه: ج 14، ص 141.
[46] - منهج الصادقین: ملا فتح الله کاشانی، ج 6، ص 292.
[47] - وسائل الشیعه: ج 19، ص 50.
[48] - همان: ص 48 و 49.
[49] - نور: آیه 58.
[50] - غرر الحکم: ج 4، ص 549.
[51] - فی ظلال القرآن: سید قطب، ج 6، ص 91.
[52] - غرر الحکم: ج 1، ص 335.
[53] - میزان الحکم: ج 10، ص 71.