سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۲:۵۹ ق.ظ
کرامات و معجزات حضرت زهرا سلام الله علیها فرستادن انار از طرف خداوند براى حضرت زهراسلام الله علیها
|
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ
بنام خداوند بخشنده مهربان
لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظیمِ
فرستادن انار از طرف خداوند براى حضرت زهراسلام الله علیها
داستان انار
روزى حضرت زهرا علیها السلام بیمار و بسترى شد. على علیه السلام به بالین او آمد فرمود: زهراء جان ! چه میل دارى تا برایت فراهم کنم ؟ گفت من از شما چیزى نمى خواهم . حضرت على علیه السلام اصرار کرد. فاطمه علیها السلام گفت : اى پسر عمو، پدرم به من سفارش کرده که هرگز چیزى از شوهرت در خواست نکن ، مبادا تهیه آن برایش مشکل باشد و در برابر در خواست تو شرمنده شود على علیه السلام فرمود: اى فاطمه علیه السلام ، به حق من ، هر جه میل دارى بگو تا برایت آماده کنم فاطمه علیها السلام گفت : اکنون که مرا سوگند دادى مى گویم . اگر انارى برایم فراهم کنى خوب است . حضرت على علیه السلام برخاست و براى فراهم نمودن انار از منزل بیرون رفت . در راه با چند نفر از مسلمانان روبرو شد و از آنها پرسید: انار در کجا پیدا مى شود؟ آنها گفتند: یا على
فصل انار گذشته ، ولى چند روز قبل شمعون یهودى مقداری انار از طائف آورده بود. حضرت به در خانه شمعون رفت . شمعون وقتى که چشمش به على علیه السلام افتاد علت آمدن آن حضرت را پرسید؟ على علیه السلام ماجرا را گفت و افزود که براى خریدارى انار آمده ام . شمعون گفت : چیزى از انارها باقى نمانده است همه را فروخته ام . همسر شمعون پشت در بود و سخن آنها را مى شنید، به شوهرش گفت : من یک انار براى خودم برداشته بودم و در زیر برگها پنهان کردم آنگاه رفت و انار را آورد و به حضرت على علیه السلام داد. آن حضرت چهار درهم به شمعون داد. او گفت : قیمتش ، نیم درهم است . امام فرمود: همسرت این انار را براى خود ذخیره کرده بود تا روزى از آن نفع بیشترى ببرد. نیم در هم مال خودت و سه درهم و نیم هم مال همسرت . آن حضرت در برگشت به طرف منزل ، صداى ناله درمانده اى را شنید، به دنبال صدا رفت ، دید مردى غریب و بیمار و نابینایى در خرابه اى بدون سرپرست و غذا روى زمین خوابیده است ، حضرت جلو رفت و سرش را به دامن گرفت و از او پرسید: تو کیستى ؟ از کدام قبیله اى ؟ چند روز است که در اینجا افتاده اى ؟ گفت : اى جوان صالح ! من از اهالى مدائن (ایران ) مى باشم ، در آنجا قرض زیادى داشتم . ناگزیر سوار بر کشتى شدم و با خود گفتم خود را به مولایم امیرمؤ منان مى رسانم شاید آن حضرت کمکى به من کند و قرض هایم را ادا نماید - جوان نمى دانست که سرش بر دامن على علیه السلام است - امام فرمود: من یک انار براى بیمار عزیزم مى برم ، ولى تو را محروم نمى کنم و نصفش را به تو مى دهم . حضرت انار را دو نصف کرده و نصف آن را کم کم در دهان آن جوان مى گذاشت تا تمام شد. جوان گفت : اگر مرحمت فرمایى نصف دیگرش را نیز به من بخورانى ، چه بسا حال من خوب شود
على علیه السلام نیم دیگر انار را نیز کم کم به او خوراند تا تمام شد آنگاه حضرت بعد از خداحافظى با آن جوان بیمار به سوى خانه حرکت کرد. در حالى که از شدت حیا غرق در فکر بود به در خانه رسید، ولى حیا کرد وارد خانه شود. از شکاف در به درون خانه نگاهى کرد تا ببیند فاطمه علیها السلام خواب است یا بیدار. مشاهده کرد فاطمه علیه السلام تکیه کرده و طبقى از انار پیش روى اوست و میل مى فرماید، حضرت بسیار خوشحال وارد خانه شد، متوجه شد که این انار مربوط به این دنیا نیست . پرسید: فاطمه جان ! این انار را چه کسى براى شما آورده است ؟ فاطمه علیها السلام گفت : اى پسر عمو ! وقتى که از پیش من رفتى ، چندان طولى نکشید که نشانه سلامتى را در خود یافتم . ناگاه صداى در به گوشم رسید فضه خادمه در را گشود، مردى را دید که طبق انار دارد. آن مرد گفت : این طبق انار را امیرمؤ منان على علیه السلام براى فاطمه فرستاده است
 
پروردگارا امور ما را به قرآن
اصلاح بفرما و توفیق بندگی خالصانه را به قرآن مستحکمت عنایت فرما
پروردگارا قلوب ما را به نور قرآن روشن گردان و توفیق عمل به قرآن را عنایت فرما
به لطف و کرم خود سفر مسافرین ما را بی خطر و آنها را
به سلامت به اوطانشان برسان
و نیز به لطف و کرم خود بیماران ما را شفا عنایت فرما آمین یا رب العالمین
خداوندا از تو تقاضای خالصانه می کنم آنچه را که بندگان شایسته ات از تو خواستند
و عنایت کردی به ما نیز از کرم و لطف بی کرانت عطا فرما
آمین با ربّ العالمین
|
۰
۰
۹۴/۰۴/۱۶
مجید