وظیفه منتظران در عصرغیبت 2
وظیفه عالمان در عصر امام زمان (علیه السلام)
1ـ پرهیزگاری و پیشوایی پرهیزگاران بزرگترین افتخار برای عالمان شیعه این است که عهده دار نقش وراثت از امام زمان (علیه السلام) میشوند؛ یعنی ایشان در زمان غیبت، وظیفهای را انجام میدهند
که اگر مولایشان حضور میداشت، آن را انجام میداد؛ البته در شعاعی کوتاه و ظرفی محدود، کار، همان کار، یعنی روشنگری و هدایت خلق خدا است.
در دوران غیبت، دو وظیفه و تکلیف برای ما ضرورت دارد: یکی این که خودمان را از آلودگی گناهان و غفلتها پاک کنیم و لحظه به لحظه به خدا نزدیکتر سازیم، و دیگر آن که دست دیگران را نیز بگیریم و اطراف خویش را نورافشانی کنیم. در واقع باید نقش امام (علیه السلام) را در شعاعی کوچک و محدود ایفا کنیم. باری، عالمی که در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) تربیت شده باشد میتواند یک مرتبه از ولایت و امامت را چه در عرصه تکوین و چه در تشریع عهده دار شود.
نمونهای از ولایت اولیای خدا
درست است که تعداد امامان، به معنای اصطلاحی خودش، دوازده تا بیشتر نیست؛ اما پیروان واقعی ایشان فراوانند. یکی از اولیا و دوستان خدا که پس از مرگ نیز کرامتهای فراوانی از وی ظاهر شده، مرحوم میرزای قمی (رحمه الله) است. فراوانند کسانی که برای رسیدن به حاجت خود به مقبره آن بزرگوار در قبرستان شیخان قم رفتهاند و پس از خواندن فاتحه و سوره یس به حاجت خود رسیدهاند. این شخصیت بزرگ، نزد خداوند چنان مقامی یافته که آثار وجودی و کرامتهایش فراتر از مواردی است که زمان حیات او رخ داده و به قدری گسترده و فراوان است که ضبط و جمعآوری آنها بسیار دشوار مینماید.
حضرت آیت الله بهجت (ادام الله ظله العالی) درباره یکی از کرامتهای مرحوم میرزا در زمان حیات او میفرمود: شخصی که مقابل مقبره مرحوم میرزای قمی دن شده از اهالی قفقاز بوده است. وی زمان حیاتش با کاروانی از قفقاز که در آن دوران، در قلمرو ایران بوده است، جهت انجام مراسم حج، عازم مکه معظمه میشود. پس از زیارت خانه خدا و انجام مراسم حج، قدری سوغات میخرد و در همیانش میگذارد و به جده میرود و بر کشتی سوار میشود تا به ایران باز گردد. از بد حادثه، همیان و سوغات و پولهای داخل آن و سایر وسایلش در دریا میافتد و او هرچه میکوشد، موفق نمیشود آنها را از آب خارج سازد. به شدت ناراحت و افسرده میشود و چون دل پاک و با صفایی داشته است، خود را به نجف میرساند و به حرم حضرت علی (علیه السلام) میرود و پس از زیارت به حضرت عرض میکند: من همیانم را از شما میخواهم. شب در حالت خواب، حضرت به او میفرماید: «برو همیانت را از میرزای قمی بگیر».
روز بعد دوباره به حرم میرود و به حضرت عرض میکند: من میرزای قمی را نمیشناسم و همیانم را از شما میخواهم. شب دوم باز خواب میبیند که به او میفرماید: «برو همیانت را در قم از میرزای قمی بگیر». سرانجام چارهای جز این نمیبیند که روانه قم شود. و برای خرج سفر قدری پول از رفقایش قرض میکند و خود را به قم و خانه میرزا میرساند. وقتی در میزند، خادم پشت در میآید و میگوید: چه کار داری؟ میگوید: با میرزا کار دارم. خادم میگوید: میرزا هر روز در این ساعت از بعد از ظهر استراحت میکند برو و یک ساعت دیگر بیا. در این حال، مرحوم میرزا از داخل خانه صدا میزند که من بیدارم و خادم را فرا میخواند و میگوید: این همیان را به آن مرد بده. آن مرد همیانش را میگیرد و خداحافظی میکند و متوجه نمیشود که چه کرامت بزرگی از میرزای قمی رضوان الله تعالی علیه سرزده است.
وقتی به قفقاز میرسد، پس از آن که دیدارها و رفت و آمد دوستان و خویشان به منزل او تمام میشود، با خانوادهاش به گفت و گو میپردازد و جریان سفر و از دست دادن و دوباره به دست آوردن همیانش را نقل میکند. زنش میگوید: چگونه همیانت در جده به دریا افتاد و تو آن را در قم به دست آوردی؟! آیا وقتی در قم سراغ همیانت رفتی، از تو نشانی اجناس داخل آن را نپرسیدند؟ گفت: خیر. من به در خانه میرزا رفتم و... ناگهان میرزا از اندرون خانه، خادم را صدا زد و همیان را به او داد تا به من بدهد. زنش گفت: آخر چطور نامت را نپرسید؟! او از کجا میدانست که تو در خانه را زدهای؟! او از کجا میدانست که چه کاری داری؟! و اصلا چطور همیان تو سر از خانه میرزای قمی در آورده بود؟!
مرد قفقازی تازه متوجه شد که چه کرامت بزرگی از میرزا صادر شده و او غافل بوده است؛ از این رو بسیار ناراحت و متأسف شد. زنش نیز او را سرزنش کرد که چطور چنین کرامت عظیمی را از آن مرد الاهی دیدی و حتی داخل خانه نرفتی که او را ببینی و دستش را ببوسی و همین طور همیان را گرفتی و آمدی؟! آن مرد تصمیم گرفت زندگیاش را در قفقاز رها کند و به قم بیاید و مقیم قم و خادم خانه میرزا (رحمه الله) شود. روزی که به قم رسید، دریافت که میرزا رحلت کرده و مردم بدن مطهر او را تشییع میکنند. او نیز به جمع تشییع کنندگان ملحق شد و گریست و بر سر و سینه میزد و پس از به خاک سپاری میرزا تصمیم گرفت در مجاورت قبر مطهر او سکنا گزیند و خادم مقبره آن جناب شود. مرد قفقازی، عاقبت دار فانی را وداع گفت و او را پایین قبر میرزا اعلی الله مقامه دفن کردند.
آری، پیروان واقعی امامان (علیهم السلام) نیز میتوانند به درجههایی از ولایت، امامت و پیشوایی امت دست یابند: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ و ما میخواهیم بر مستضعفان زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم» .
به فرموده خداوند رحمان در سوره فرقان، یکی از درخواستهای بندگان ویژه او چنین است: «وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَامًا؛ ما را امام و پیشوای پرهیزگاران قرار ده!» .
تربیت شدگان مکتب آل البیت (علیهم السلام) فقط به این بسنده نمیکنند که فقط گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند؛ بلکه همواره از خداوند میخواهند افزون بر این که خود پرهیزگار شوند و به مراتب عالیه تقوا برسند، امام و پیشوای سایر پرهیزگاران نیز بشوند.
امام زمان (علیه السلام) از ما انجام این دو وظیفه (پرهیزگاری و پیشوایی پرهیزگاران) را میخواهد. اگر توانستیم این دو نقش را به خوبی ایفا کنیم، آن گاه وظیفه شیعه عاشق را در حد وسع و توان خودمان درست انجام دادهایم؛ وگرنه، ادعای عشق بدون انجام وظیفه از هیچ کس پذیرفته نمیشود. کسی که عشقش و محبتش راستین است، هماره در پی انجام خواهش محبوبش میرود تا جایی که دیگر چیزی برای خود نمیخواهد؛ بلکه فقط در فکر این است که محبوبش چه میخواهد.
2ـ جهاد همه جانبه فرهنگی
در این زمان، نه تنها سکوت در برابر شبهه آفرینان و غارتگران عقیده و ایمان جایز نیست، بلکه مجاهدت در عرصه علمی و فرهنگی واجبترین وظیفه و تکلیف ما است.
بر همه روحانیان، مبلغان، استادان، معلمان و تمام مسؤولان فرهنگی کشور لازم است که در برابر تهاجم بی امان فرهنگی به دفاع جانانه از مرزهای عقیدتی و فرهنگی اسلام بشتابند و بدانند جهادی که امروز بر همه واجب است، نه جهادی نظامی که جهادی فرهنگی است. سلاح کارآمد امروز نیز به سلاح نظامی که سلاح فرهنگی است.
باید همه باور کنیم که با جنگی به مراتب خطرناکتر از جنگ هشت ساله مواجهیم. در آن جنگ، هدف، اشغال چند وجب از خاک ما بود؛ اما در این جنگ، هدف نابودی ایمان ما است. به اندازه اهمیت ایمان در مقایسه با خاک، این جنگ فرهنگی مهمتر و خطیرتر از آن جنگ نظامی است.
در عرصه کارزار و دفاع نظامی، صدها هزار شهید و فدایی وارسته، از جان خویش گذشتند و خون پاک خویش را تقدیم کردند تا مرزهای جغرافیای ما محفوظ بماند. آیا در عرصه کارزار و دفاع فرهنگی که بسی سختتر و خسارت بارتر است، به همان تعداد نیروی آماده و لایق شهادت و فدایی جان بر کف نیاز نداریم؟ جبهه حق باید با تمام توان، با سلاح علم و معرفت و منطق درست، به مقابله با حزب شیطان بشتابد. هرگز جای آن نیست که در مبارزه با هجوم بیامان امواج گمراهی و فساد، به حرکتهایی آرام و مورچه وار یا به فعالیتهایی سطحی و مقطعی دل خوش کنیم.
بسیار خسارت بار خواهد بود اگر گمان کنیم که در مواجهه با گسیل انبوه شبههها به ذهنهای فعال جامعه، فقط با تظاهرات و به کارگیری شیوههای نظامی میتوانیم موفق باشیم و رسالت خویش را به انجام رسانیم. این گونه ابزارها وقتی به کار میآید که دشمن نیز با این ابزار به میدان آمده باشد. در حال حاضر، دشمن با سلاح فرهنگ به عرصه کارزار آمده است و ما نیز باید با سلاح فرهنگ به مقابله آن برخیزیم. امروز، همه استعدادها و نیروها باید بسیج شوند و به کمک نیروهای رسمی در خط مقدم جهاد فرهنگی بشتابند تا همان گونه که در عرصه نبرد نظامی به پیروزی رسیدیم، در عرصه فرهنگی نیز به پیروزی بزرگتری نایل آییم؛ ان شاءالله.
3ـ دستگیری از نسل جوان
امام زمان (علیه السلام) به ویژه در این زمان، در جهت هدایت شیعیان و جلوگیری از گمراهی جوانان، از ما بسیار انتظار دارد. چگونه ممکن است امام زمان (علیه السلام) شاهد باشد جوانان معصومی که در خاندان شیعه متولد شدهاند و سقشان را با تربت سیدالشهداء (علیه السلام) برداشتهاند، این گونه طعمه شیاطین و گرگ صفتان شوند و از ما انتظاری نداشته باشند؛! اگر در برابر هجوم بیامان فرهنگی دشمن و خروج فوج جوانان از دین الاهی، فقط ناظر باشیم و چارهای نیندیشیم، چگونه قلب مولایمان از ما راضی خواهد شد؟!
بنده با قاطعیت عرض میکنم که بزرگترین وظیفه روحانیان در این عصر، هدایت جوانان و جلوگیری از کفر و الحاد ایشان است. در هیچ زمانی، چنین وظیفه خطیری متوجه روحانیان نبوده است. حتی پیش از پیروزی انقلاب، در دوران ستمشاهی و تسلط کافران نیز وظیفه روحانیان این قدر سنگین نبوده است. این وظیفه خطیر، مقدمات بسیاری را میطلبد. کارهایی که بدان عادت کردهایم و درسهایی که به طور معمول میخوانیم، کافی نیست. باید یاد بگیریم که با جوانان عزیزمان چگونه برخورد کنیم؛ مشکلاتشان را چگونه حل کنیم و به شبهاتشان چگونه پاسخ گوییم. امروز شبهههای جدیدی به میدان آمده است که پاسخهای جدیدی را میطلبد. باید بیشتر بکوشیم تا معارف اسلامی را عمیقتر بیاموزیم و راه تعلیمش را به دیگران فرا بگیریم. پاسخ دهی به شبهه را تمرین کنیم تا بتوانیم از عهده این مسؤولیت بزرگ برآییم. وقفنا الله و ایاکم ان شاءالله.
4ـ تجهیز به سلاح علم و حکمت
از برخی احادیث معتبر استفاده میشود که برای تحقق و گسترش حکومت امام عصر (علیه السلام) در سطح جهان، حتی پس از ظهور حضرت، اخلاص، فداکاری، سختی و خون دل خوردنهای فراوان لازم است. نکته دیگر آن که برای تحقق حکومت جهانی موعود، افزون بر مهارتهای جنگی و نظامی، مهارتها و تواناییهای دیگری نیز مورد نیاز است. افزون بر شجاعت و شهامت سرداران جنگی ورزیده، حکمت و درایت عالمانی فرزانه و وارسته نیز نیاز خواهد بود.
وقتی دریافتیم که مهمترین مشکل امام زمان (علیه السلام)، جهاد علمی و فرهنگی با شبهه افکنانی است که قرائتهای جدیدی از دین ارائه میکنند، روشن میشود که افزون بر دلیرمردانی ورزیده در عرصه جهاد نظامی به عالمانی وارسته و توانا نیازمندیم تا امام زمان (علیه السلام) را در جهاد علمی با این شیاطین انسان نما یاری رسانند؛ البته ما چنان باید خود را به اوج آمادگی برسانیم که به محض ظهور حضرتش بتوانیم در رکاب او شمشیر بزنیم و از پیشرفتهترین سلاحهای نظامی نیز استفاده کنیم؛ اما حال که فهمیدیم امام زمان (علیه السلام) مسؤولیت مهم دیگری نیز دارد که رنج و غصهاش از هر چیز دیگری بیشتر و کشنده تر است، باید برای یاریاش، خود را به سلاح علم و آگاهی مجهز کنیم و با تمام توان در رفع این گونه شبههها بکوشیم تا بتوانیم دوستان و شیعیان حضرت را از دام شیاطین شبههافکن برهانیم.
مرزبانی از قلوب شیعیان امام عصر (علیه السلام)، بر عهده عالمان ربانی است: «علماء شیعتنا مرابون بالثغر الذی یلی ابلیس و عفاریته، یمنعونهم عن الخروج علی ضعفاء شیعتنا و عن ان یتسلط علیهم ابلیس و شیعته النواصب. الا فمن انتصب لذلک من شیعتنا کان افضل ممن جاهد الروم و الترک و الخزر الف الف مرة لانه یدفع عن ادیان محبینا و ذلک یدفع عن ابدانهم؛ عالمان شیعیان ما، محافظ و نگهبان آن مرزهایی هستند که نفوذگاه ابلیس و پیروان جنی و انسی او است. این مرزبانان عقیده و ایمان، شیعیان ضعیف ما را از بی ایمانی و غلبه شیطان دور میدارند. آگاه باشید که هر کس برای چنین امر مهمی به پا خیزد، فضیلتش هزار هزار مرتبه از فضیلت جنگ و کارزار با تمام دشمنان اسلام بیشتر است؛ چرا که شر و بلا را از دین و بدن محبان ما دور میسازد» .
یکی از بزرگترین نعمتهای خداوند متعال برای ما، این است که افرادی معصوم را به ما معرفی کرده است؛ امامانی که شناختشان خطابردار نیست. فرض مطلوب این است که آدمی برای تحصیل سعادت دنیا و آخرت خویش، از کسی پیروی کند که هیچ اشتباه نمیکند.
خداوند، پیغمبر اکرم و امامان (علیهم السلام) را معصوم و دور از هرگونه خطا قرار داده است تا هرچه میفرمایند و هر رفتاری که انجام میدهند، برای ما قابل اقتدا و تبعیت باشد. درباره عظمت این نعمت هرچه بیندیشیم و خدا را برای آن شکر کنیم، کم است. اگر وجودهای مقدس معصومان (علیهم السلام) نبودند، ما از گفتار و رفتارشان نمیتوانستیم اقتباس کنیم و عاقبت به همان جهالتها و گمراهیهایی که فرقههای گوناگون در گوشه و کنار دنیا به آن دچار شدهاند، مبتلا میشدیم.
الگوی ما در هر عصر و زمان، سیره پیامبران و امامانی است که خداوند بزرگ سیره هدایتگرانهشان را اسوه زندگانی ما قرار داده است: «أُوْلَـئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ؛ ایشان کسانی هستند که خداوند، هدایتشان کرده است؛ پس به هدایت ایشان اقتدا کن!» .
اکنون بنگریم که اسوه و الگوی قرآنی ما که در مقابله با دشمنان اسلام (کافران و منافقان)، کیست، و در دوران خطیر آخر الزمان، در مواجهه با فتنهانگیزی دشمنان و شبههانگیزی منافقان چگونه باید ایستادگی کرد.
وظیفه شیعیان در مقابله با دشمنان
1ـ دوری از فتنهها و شبهههای کفرآمیز
خداوند میفرماید: «وَقَدْ نَزَّلَ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتَابِ أَنْ إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ بِهَا فَلاَ تَقْعُدُواْ مَعَهُمْ حَتَّى یَخُوضُواْ فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ إِنَّکُمْ إِذًا مِّثْلُهُمْ إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِینَ وَالْکَافِرِینَ فِی جَهَنَّمَ جَمِیعًا؛ و خداوند [این حکم را] در قرآن بر شما نازل کرده است که هرگاه بشنوید افرادی آیات خدا را انکار و استهزا میکنند، با آنها ننشینید تا به سخن دیگری بپردازد؛ وگرنه شما هم مثل آنان خواهید بود. خداوند، منافقان و کافران را یکجا در دوزخ جمع میکند» .
این آیه میفرماید: شما چطور میخواهید با دشمنان خدا رابطه برقرار کنید با این که خداوند در قرآن آورده است که اگر دیدید یا شنیدید کسانی به آیات الاهی اهانت میکنند و امور مقدس دینی را به مسخره میگیرند، تا وقتی که مشغول استهزای معارف دینی هستند، شما حق ندارید در مجالسشان بنشینید و به سخن آنها گوش کنید. اگر سخنرانی در جلسهای، معارف اسلامی را استهزا میکند، فرد مسلمان حق ندارد در آنجا بنشیند؛ زیرا اگر در چنین مجلسی شرکت کردید و به سخن آنها گوش دادید، شما نیز مانند آنها خواهید بود؛ یعنی شما نیز ایمانتان را از دست میدهید. این که اهانت بشنوید و سکوت کنید، به معنای تأیید اهانت است. بعد میفرماید: منافقانی که با کافران ارتباط برقرار میکنند و در مقابل اهانتهای آنان به دین سکوت میکنند، مثل آنها کافر خواهند بود. و خداوند منافقان و کافران را یکجا در جهنم گرد خواهد آورد.
آیا میدانید نقطه آغاز نفاق و کفر کجا است؟! نقطه آغاز کفر، شنیدن سخن کفرآمیز است. این که دنیا اصرار دارد سخنان کفرآمیز شایع شود، برای این است که اگر حرفی دهها بار گفته شد؛ در روزنامهها نوشته، و در فیلمها نمایش داده شد، کم کم قبح آن میریزد و عادی میشود. آن وقت شما تعجب میکنید که شخصی در یکی از پستهای حساس کشور بگوید: ما به آن دینی که آزادی را تضمین نکند، مرتدیم. آزادی را نیز این گونه تفسیر کردهاند که مردم آزاد باشند تا هرگاه خواستند نظامی اسلامی را براندازند، هیچ تنشی در جامعه ایجاد نشود. اگر اسلام این آزادی را تأمین کند، قبولش داریم وگرنه به چنین دینی مرتدیم! معنای این سخن این است که اگر اسلام اجازه دهد ریشه خودش را بکنند، به آن ایمان داریم؛ اما اسلامی را که در آن بگویند: شما حق ندارید نظام اسلامی را براندازید، و احکام اسلامی را تعطیل کنید، قبول نداریم و به آن مرتدیم؛ چون چنین دینی، آزادی را تأمین نمیکند.
کسانی در لباس روحانی گفتهاند: حکم قطع دست سارق، حکمی بازدارنده است و اگر بتوانید از راه دیگری جلو دزد را بگیرید، دیگر نباید دست دزد را ببرید. این حرف یعنی خط قرمز روی احکام ضرور و نص قرآن، فاصله بین کفر و ایمان چه ناچیز است: یصبح الرجل مؤمناً و یمسی کافرا.
امروز، ضروریات اسلام در نشریات پر تیراژ، در کتابها و در سخنرانیها با صراحت انکار میشود و نفس کشی در نمیآید. این بیشتر رنجآور است.
این کفر و نفاق از کجا پدید میآید؟ از شنیدن سخنان کفرآمیز و مسخرهآمیز درباره آیات الهی: إِذَا سَمِعْتُمْ آیَاتِ اللّهِ یُکَفَرُ بِهَا وَیُسْتَهْزَأُ . اگر اجازه دهید حرفهای کفرآمیز به گوشتان وارد شود، کم کم اثر میکند و به تدریج قبح آن میریزد. هنگامی که زشتی این شبههها از بین برود، کسانی جرأت خواهند کرد بگویند: دموکراسی باید به جایی برسد که مردم آزاد باشند تا هر وقت اراده کردند بتوانند حکومت خویش را عوض کنند؛ هر چند آن حکومت، اسلامی باشد.
ببینید دست استعمار چه میکند؟! کشور نیجریه، بزرگترین کشور اسلامی در قاره آفریقا است که بیش از صد میلیون جمیعت دارد و با آن که بیشتر مردم آن مسلمان هستند، حکومت آن حکومتی مسیحی است. در این کشور نقشه کشیدند که جشنواره دختر برگزیده را برگزار کنند؛ از این رو به همه دنیا اعلام کردند که بنا است چنین جشنوارهای در نیجریه برگزار شود و ملکه زیبایی دنیا را برگزینند. برای آن که زمینه فرهنگی و اجتماعی این توطئه نیز فراهم شود، نویسندهای مسیحی را واداشتند به وجود مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) توهین کند تا ببینند مردم تا چه حد حساسیت دارند. مردم غیرتمند نیجریه در مقابل آن جشنواره و این اهانت شورش کردند و صدها کشته و زخمی دادند که چرا به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) توهین شده است. چرا مسلمانان نیجریه این گونه غیرت نشان میدهند؟ چون وزارت فرهنگشان، هنوز فرهنگ تساهل و تسامح و بی غیرتی را ترویج نکرده است.
2ـ اعلان بیزاری و دشمنی
سوره ممتحنه این گونه آغاز میشود: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ کَفَرُوا بِمَا جَاءکُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاکُمْ؛ به نام خداوند بخشنده بخشایشگر. ای کسانی که ایمان آوردهاید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید. شما به آنها اظهار محبت میکنید؛ در حالی که آنها به آن چه از حق برای شما آمده، کافر شدهاند و رسول الله و شما را از شهر و دیارتان بیرون میرانند» .
این آیه، خطاب به مؤمنان میفرماید: ای مؤمنان اگر واقعا به خدا و روز قیامت ایمان دارید، با دشمنان خدا رابطه دوستی برقرار نکنید. شما به آنها اظهار محبت میکنید و ارتباط سری با آنها برقرار میسازید؛ ولی آنها از این رفتار شما سوءاستفاده میکنند و آینده جامعه اسلامی را به خطر میاندازند. از آنها فریب نخورید. مقابل آنها بایستید و با صراحت بگویید که ما با شما دشمن هستیم و تا از خوی استکباریتان دست بر ندارید، هرگز با شما آشتی نخواهیم کرد.
ادامه آیات، ما را به اسوه پذیری از حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرا میخواند: «قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِی إِبْرَاهِیمَ وَالَّذِینَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَاء مِنکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛ برای شما سرمشق خوبی در زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند، وجود دارد. هنگامی که به قوم [مشرک] خود گفتند: «ما از شما و آن چه غیر از خدا میپرستید، بیزاریم، ما به شما کافریم، و میان ما و شما دشمنی همیشگی آشکار شده است تا آن زمان که به خدای یگانه ایمان بیاورید» .
این آیه میفرماید: ای مسلمانان! از ابراهیم یاد بگیرید. ابراهیم همراه آن چند نفری که به او ایمان آورده بودند، رویاروی کشوری بت پرست و قدرت اهریمنی نمرود ایستادند و صاف و صریح گفتند که ما چند نفر، از شما بیزاریم. یک اقلیت پنج ـ شش نفری، در برابر جمعیت چند میلیونی بابل که از عظیمترین و پیشرفتهترین کشورهای دنیا در آن زمان بود و در مقابل نمرود که ادعای خدایی میکرد، ایستادند. این کار، کار راحتی نبود. ایستادند و گفتند: ما همین اقلیت ضعیف، از شما و معبودها و بتهایتان بیزاریم.
3ـ سازش ناپذیری
اهل تساهل و تولرانس میگویند: به افکار دیگران و به مقدساتشان احترام بگذارید؛ اما قرآن میگوید: با صراحت اعلان کنید که ما از کافران بیزاریم: «کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاء أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ؛ ما به شما کافریم و برای همیشه بین ما و شما دشمنی برقرار خواهد بود، مگر این که ایمان بیاورید» از این که عده شما کم است نترسید. از این که آنها دارای ثروت، علم، فن آوری و صنایع پیشرفته هستند نترسید. شما خدا را دارید. اگر اهل استقامت و پایداری باشید، خدا شما را یاری خواهد کرد. همه چیز را از حضرت ابراهیم (علیه السلام) یاد بگیرید، به غیر از یک چیز. «إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَکَ؛ جز آن سخن ابراهیم که به پدرش [= عمویش آزر] گفت: برای تو آمرزش میطلبم» . ابراهیم (علیه السلام) پس از گفت و گوی بینتیجهای که با آزر داشت، از روی رحمت و لطف و به سبب حقی که آزر به گردنش داشت، گفت: برای تو استغفار خواهم کرد. قرآن به مسلمانان میگوید: شما اگر با کافری مواجه شدید، چنان که ابراهیم با آذر مواجه شد، حتی وعده استغفار هم به او ندهید. بگویید دشمنی ما با شما تا ابد ادامه خواهد یافت و هرگز برای شما استغفار نخواهیم کرد. این تعلیم قرآن است. به تعلیم تأسی کنید. حقیقتی را که اسلام از ما میخواهد، در این نوع مسائل حیاتی و سرنوشت ساز است.
4ـ ایمان به قدرت و یاری الاهی
باید به پیامبر (صلی الله علیه و آله) تأسی کنیم که در برابر احزاب ایستادگی کرد و خم به ابرو نیاورد؛ چنان که مؤمنان به او تأسی کردند: «فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ؛ و از ایشان، بعضی به شهادت رسیدند و بعضی هم در انتظار شهادتند» .
این گونه باشید. از این که دشمن ما را احاطه کرده و قوی است و ما ضعیف هستیم نترسید. دشمن قویتر است یا خدا؟! مگر خدا نبود که شما را یاری کرد: «وَلَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ بِبَدْرٍ وَأَنتُمْ أَذِلَّةٌ؛ در ماجرای بدر، شما ذلیل و بیچاره بودید و خدا به شما یاری رساند و پیروزتان کرد» . مگر آن خدا، از خداییاش دست برداشته است؟! مگر خدا پیر شده، و قدرتش را از دست داده است؟! خدا همان خدا است؛ اگر شما همان بندهها باشید.
اگر شما همان بسیجیها باشید که دلاورانه دشمن را از میهن اسلامی راندید و برای جهاد سر از پا نشناختید و عاشقانه در راه خدا جنگیدید، خدا هم همان خدا است. اگر راست میگویید که به خدا وقیامت ایمان دارد، چرا میترسید؟! یا پیروزی دنیا از آن شما است یا سعادت آخرت و یا هر دو. تردید به خود راه مدهید! باید تا نفس آخر و قطره آخر خون با دشمن بجنگید! فکر تسامح، تساهل، گفتمان، زندگی مسالمت آمیز و ترک مخاصمه را به مغزتان راه ندهید! سرانجام واپسین امام ما، حضرت مهدی (علیه السلام) با شمشیر قیام خواهد کرد و به پیروزی نهایی خواهد رسید. حضرت با گفتمان پیروز نخواهد شد. این شعرها را میگویند و این لالاییها را میخوانند که من و شما را خواب کنند. اگر آنها راست میگویند که دنیای امروز جنگ نمیپذیرد پس در فلسطین و عراق و افغانستان چه میگذرد؟! آیا ایشان با مردم مظلوم فلسطین و عراق گفتمان میکنند؟! آیا حاضرند کوچکترین حق این مردم مظلوم را بدهند؟! پس چرا در این کشورها کودکان و زنان را بمباران میکنند؟! چرا بچههای شیرخوار را هدف تیر قرار میدهند؟! چرا بیمارستانها، مدارس و انبارهای غذا را منفجر میکنند؟! چرا محصول زراعت و درختهایشان را میسوزانند؟! چرا از هر طرف آنان را محاصره میکنند و دائم بر سرشان آتش میبارند؟! آیا معنای طرفداری از حقوق بشر این است؟! آیا معنای دموکراسی و آزادی این است؟! تا کی میخواهیم از این شیاطین بدتر از ابلیس فریب بخوریم و در برابر آنها دستمان را بلند کنیم و تسلیم شویم. اگر بنا است کشته بشویم، بگذار دست کم در راه خدا و راه دفاع از ایمان و دینمان شهید شویم. آنها به ما وعده میدهند؛ ولی وقتی بر ما مسلط شدند و به آرزوی خودشان رسیدند، دیگر هیچ کس را نمیشناسند. تجربه افغانستان و عراق کافی نیست؟ در آینده، تجربه سوریه و عربستان نیز خواهد بود. خدا نیاورد روزی که نوبت به تجربه بعضی از مسؤولان فریب خورده مملکت ما برسد!
منبع: آیت الله مصباح یزدی، آفتاب ولایت