نابودی شعبده باز گستاخ توسط امام هادی(ع)
دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ق.ظ
شعبده بازى از هند نزد متوکل آمد، تردستى هاى عجیبى از خود نشان داد که متوکل حیران گردید، متوکل که از هر فرصتى مى خواست بر ضد امام هادى (ع ) استفاده کند، و با پف کردن ، نور خورشید خدا را خاموش نماید، به شعبده باز گفت : اگر طورى کنى در مجلسى عمومى ، حضرت هادى (ع ) را شرمنده کنى ، هزار اشرفى به تو جایزه مى دهم .
شعبده باز گفت : سفره غذا را پهن کن و قدرى نان تازه نازک در سفره بگذار، و مراکنار آن حضرت بنشان ، به تو قول مى دهم که حضرت هادى (ع ) را نزد حاضران ، سرافکنده و شرمنده سازم .
متوکل مغرور، سفره اى با غذاهاى رنگارنگ گسترد، و عده اى از رجال را دعوت کرد، از جمله امام هادى (ع ) را ناگزیر کنار آن سفره آورد. مهمانان مشغول خوردن غذا شدند، مقدارى نان دراز کرد تا بردارد، هماندم شعبده باز کارى کرد که نان به جانب دیگر پرید، امام هادى (ع ) دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوى دیگر پرید، و حاضران خندیدند، این حادثه چند بار تکرار شد و موجب خنده حاضران گردید.
امام هادى (ع ) به توطئه زیر پرده ، آگاه شد، خشمگین گردید، در آنجا متکائى بود که صورت شیر در پارچه آن کشیده بودند، امام هادى (ع ) بر همان صورت دست نهاد و فرمود: قم فخذ هذا: (بر خیز و این شعبده باز را بگیر )
همان صورت به شکل شیرى در آمد و به شعبده باز حمله کرد و او را بلعید، سپس به جاى اولش ، به همان صورت و نقش شیر در پارچه متکاباز گشت .
متوکل در آن مجلس ، آنچنان ترسید و وحشت زده شد که بى هوش شده و از رو بر زمین افتاد، و حاضران در مجلس از ترس گریختند.
بعد متوکل به دست و پاى امام هادى (ع ) افتاد و عاجزانه درخواست کرد که کارى کنید آن شعبده باز برگردد، امام هادى (ع ) به او فرمود: (این کار نشدنى است ، آیا تو دشمنان خدا را مى خواهى بر اولیاء خدا مسلط کنى ؟). و دیگر آن شعبده باز دیده نشد.
شعبده باز گفت : سفره غذا را پهن کن و قدرى نان تازه نازک در سفره بگذار، و مراکنار آن حضرت بنشان ، به تو قول مى دهم که حضرت هادى (ع ) را نزد حاضران ، سرافکنده و شرمنده سازم .
متوکل مغرور، سفره اى با غذاهاى رنگارنگ گسترد، و عده اى از رجال را دعوت کرد، از جمله امام هادى (ع ) را ناگزیر کنار آن سفره آورد. مهمانان مشغول خوردن غذا شدند، مقدارى نان دراز کرد تا بردارد، هماندم شعبده باز کارى کرد که نان به جانب دیگر پرید، امام هادى (ع ) دست به طرف نان دیگر دراز کرد، باز آن نان به سوى دیگر پرید، و حاضران خندیدند، این حادثه چند بار تکرار شد و موجب خنده حاضران گردید.
امام هادى (ع ) به توطئه زیر پرده ، آگاه شد، خشمگین گردید، در آنجا متکائى بود که صورت شیر در پارچه آن کشیده بودند، امام هادى (ع ) بر همان صورت دست نهاد و فرمود: قم فخذ هذا: (بر خیز و این شعبده باز را بگیر )
همان صورت به شکل شیرى در آمد و به شعبده باز حمله کرد و او را بلعید، سپس به جاى اولش ، به همان صورت و نقش شیر در پارچه متکاباز گشت .
متوکل در آن مجلس ، آنچنان ترسید و وحشت زده شد که بى هوش شده و از رو بر زمین افتاد، و حاضران در مجلس از ترس گریختند.
بعد متوکل به دست و پاى امام هادى (ع ) افتاد و عاجزانه درخواست کرد که کارى کنید آن شعبده باز برگردد، امام هادى (ع ) به او فرمود: (این کار نشدنى است ، آیا تو دشمنان خدا را مى خواهى بر اولیاء خدا مسلط کنى ؟). و دیگر آن شعبده باز دیده نشد.
۹۴/۰۸/۱۸