جبهه فرهنگی راه نور

باسلام هدف ما=ترویج فرهنگ ایثار شهادت وهمگام سازی عناوین روایتگری واطلاع رسانی وجذب راویان دفاع مقدس می باشد

جبهه فرهنگی راه نور

باسلام هدف ما=ترویج فرهنگ ایثار شهادت وهمگام سازی عناوین روایتگری واطلاع رسانی وجذب راویان دفاع مقدس می باشد

جبهه فرهنگی راه نور

سخن از احساسی واحد و اعتقاد به هدفی مشترک همواره همان چیزی بوده و هست و خواهد بود که علت گردهم آمدن جمعی را فراهم می آورد. حسی مرکب از تنفر و عشق. حسی شبیه بلاتکلیفی. شبیه دودلی میان دوراهی.

و اینجاست که آن تنفر ملال آور جایش را به عشقی خنک و لذت بخش می دهد. آن سرزمین و آن مردمان در ذهنت مجسم می شوند و عاشقانه به آنها می اندیشی. کسانی که آسمان و دریا از آنان درس وسعت می آموزند و به آنان رسیدن رویای شبانگاهت می شود. و شاهد هم همان هدف مشترک.


این حس و هدف مشترک بود که جمعی را گرد هم آورد. جمعی که چراغ هدایت و کشتی نجات را تنها راه آسمانی شدن می دانند. کسانی که آن دستان یاریگر را می شناسند و در تلاش شناخت و شناساندن آنان هستند. همانها که عاشقانه چشمان سحرانگیر دلدار را دیده اند و بیستون بیستون به پای شیرین جهان جان داده اند. آری هرکس قد و قامت سرو بی همتای هستی را ببیند اختیاری برایش نمی ماند و مطیع بی چون و چرای صاحب دلش می شود. اینجا همان جایی است که در پی دیدار الف قامت دوست هستند و در این راه دست به دامان دوستان دوست شده اند. دوستانی که شهیدند، یعنی شهود کرده اند و دیده اند دلدار را. و ما باید پای درس آنان بنشینیم تا موی و روی و قد و بالا و لبخند و چشمان محبوبمان را برایمان شرح دهند. از صدایش بگویند از صوت قرآنش از ...

پس تو نیز اینچنین عشقی مقدس را داری به ما ملحق شو و عهدی دوباره ببند. که

از میان مؤمنان مردانى‏ اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند (احزاب / 23)

پس دست در دست هم هرکدام در هر جایگاه به قدر توان وظیفه ای در قبال آن برخی که به شهادت رسیده اند داریم. و ما اینجا در سنگری مجازی سعی در ادای دین به آنان را داریم. هر چند در این سنگر به روی تمام عاشقان شهادت باز است و ما همواره نیازمند توان همسنگران جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی می باشیم. باشد تا دست مهربان آنان همواره بر سر دوستدارانشان سایه مهر و نوازش بیفکند.

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

میزان

يكشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۵۴ ق.ظ

یکى از مواقف هولناک قیامت ، موقف میزان و سنجش اعمال است و خداوند در این باره مى فرماید:
و الوزن یومئذ الحق فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون . و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم بما کانوا بآیاتنا یظلمون (21) ((یعنى وزن و سنجیدن اعمال در روز قیامت حق است پس هر کس ترازوى حسنات و خوبیهاى او سنگین باشد از رستگاران و هر کس سبک باشد از زیانکاران خواهد بود و آنها به خاطر انکار آیات ما از ستمکارانند.))
و در سوره قارعه فرموده : القارعة ما القارعة (تا آخر سوره ) قارعه یعنى قیامت به جهت آنکه دلها را به ترس و فزع مى کوبد؛ پس معنى چنین است : ((قیامت و چیست قیامت ؟ و چه دانا کرد تو را که چیست آن ؟ روزى که مردم مانند پروانه پراکنده اند، و کوهها مانند پشم حلاجى شده ؛ پس آنکس که حسناتش سنگین باشد در عیش و خوشى پسندیده است و آنکس که حسناتش سبک باشد جایگاهش هاویه است و تو چه مى دانى هاویه چیست ؟ آتشى است بسیار سوزنده .))
بدان که براى سنگین کردن میزان حسنات شاید هیچ عملى مثل صلوات بر حضرت رسول و آل او و مثل حسن خلق نباشد، و من در اینجا به ذکر چند خبر در فضیلت صلوات و سه روایت با چند حکایت در حسن خلق بیان مى کنم .
اخبارى درباره فضائل صلوات :
1- شیخ کلینى (رحمه الله علیه ) به سند معتبر روایت کرده که حضرت امام محمد باقر (ع) یا امام صادق (ع) فرمودند: هیچ میزانى سنگین تر از صلوات بر محمد و آل محمد - صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین - نیست . وقتى میزان اعمال انسان سبک باشد در آن صلوات گذارند و سنگین مى شود.
2- از حضرت رسول (ص) مرویست که فرمود: من روز قیامت نزد میزانم ، پس هر که گناهانش بسیار باشد که کفه سیئاتش سنگین باشد صلواتى را که براى من فرستاده بیاورم تا کفه حسناتش سنگین شود.
3- و نیز شیخ صدوق از حضرت امام رضا (ع) نقل کرده که فرمود: هر که قدرت نداشته باشد بر چیزى که گناهانش را برطرف کند پس بسیار صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد که آن ، گناهان را خراب و ویران مى کند.
4- از دعوات راوندى نقل است که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود که هر کس به من هر روز سه مرتبه و در هر شب سه مرتبه از روى حب و شوق بر من صلوات فرستد بر خداوند سزاوار است گناهان او را که در آن شب و آن روز کرده است بیامرزد.
5 - و نیز از آن حضرت مروى است که در رؤ یا دیدم عمویم حمزة بن عبدالمطلب و برادرم جعفر بن ابى طالب را که در پیش آنها طبقى است از سدر؛ پس یک ساعتى از آن میل کردند پس از آن ، سدر مبدل شد به انگور، پس یک ساعتى از آن خوردند پس از آن ، انگور رطب شد، پس یک ساعتى از آن میل کردند. من نزدیک ایشان رفتم و گفتم : پدرم فداى شما باد چه عملى یافتید که از همه اعمال افضل باشد؟ گفتند: پدران و مادران ما فداى تو باد، ما بهترین اعمال را صلوات بر تو، و سقایت آب ، و محبت على بن ابى طالب (ع) یافتیم .
6- و نیز از آن حضرت مرویست که هر کس بر من صلوات بفرستد پیوسته ملائکه براى او استغفار مى کنند.
7- شیخ کلینى از حضرت صادق (ع) روایت کرده که فرمود: هر گاه نام پیامبر برده شود پس بر او صلوات بسیار فرستید.
زیرا هر کس بر پیامبر صلوات بفرستد خداوند هزار صلوات بر او فرستد و فرشتگان و مخلوقات الهى بر او صلوات فرستند.
فقیر گوید که شیخ صدوق در معانى الاخبار روایت کرده از حضرت صادق (ع) در معنى ان الله و ملائکته یصلون على النبى الآیة . که آن حضرت فرمود: صلوات از خداوند عز و جل رحمت است و از ملائکة تزکیه است و از مردم دعاست .
و در همان کتاب روایت است که راوى گفت : ما چگونه بر محمد و آل محمد (علیهم السلام ) صلوات بفرستیم ؟ فرمود: مى گوئید: صلوات الله و صلوات ملائکته و انبیائه و رسله و جمیع خلقه على محمد و آل محمد والسلام علیه و علیهم و رحمه الله و برکاته . گفت : گفتم : چقدر ثواب است براى کسى که این صلوات را بر پیغمبر بفرستد؟ فرمود: آنچنان از گناه آزاد خواهد شد مثل روزى که از مادر متولد شده است .
8 - شیخ ابوالفتوح رازى روایت کرده از حضرت رسول صلى الله علیه و آله که فرمود: در شب معراج چون به آسمان رسیدم ملکى را دیدم که هزار دست داشت در هر دستى هزار انگشت و مشغول حساب و شماره کردن با انگشتان بود از جبرئیل پرسیدم که این ملک کیست و چه چیزى را حساب مى کند؟ جبرئیل گفت : این ملکى است موکل بر دانه هاى باران ، حفظ مى کند که چند قطره از آسمان به زمین نازل شده . پس من به آن ملک گفتم که تو میدانى از زمانیکه حق تعالى دنیا را خلق کرده است چند قطره باران از آسمان به زمین آمده است ؟ گفت : یا رسول الله قسم به آن خدایى که تو را به حق فرستاده به سوى خلق ، غیر از آنکه من مى دانم چند قطره باران از آسمان به زمین نازل شده ، به تفصیل هم مى دانم چند قطره به دریا فرود آمده و چند قطره در بیابان و چند قطره در معموره و چند قطره در بستان و چند قطره در شوره زار و چند قطره در قبرستان .
حضرت فرمود: من تعجب کردم از حفظ و تذکر او در حساب خود. پس ‍ گفت : یا رسول الله ، با این حفظ و تذکر و دستها و انگشتان که دارم حساب کردن یک چیزى را قدرت ندارم . گفتم : آن چیست ؟ گفت : قومى از امت تو که در جایى حاضر مى شوند و اسم تو نزد ایشان برده مى شود پس بر تو صلوات مى فرستند من قدرت ندارم ثواب آنها را شماره و حساب کنم .
9- شیخ کلینى در ذیل صلوات عصر جمعه روایت کرده : اللهم صل على محمد و آل محمد الاءوصیاء المرضیین بافضل صلواتک و بارک علیهم بافضل برکاتک و السلام علیه و علیهم و رحمه الله و برکاته . هر که این صلوات را هفت مرتبه بگوید خداوند بر او به عدد هر بنده ، حسنه اى را رد مى کند و عملش در آن روز مقبول باشد و در روز قیامت که مى آید نورى مابین دیدگان اوست .
10 - روایت شده که هر که بعد از نماز صبح و نماز ظهر بگوید: ((اللهم صل على محمد و آل محمد و عجل فرجهم )) نمیرد تا امام قائم (ع) را درک نماید.
روایاتى درباره حسن خلق :
1- از ((انس بن مالک )) منقول است که گفت : وقتى در خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله بودم بر تن شریف آن جناب بردى بود که حاشیه و کنار آن غلیظ و زبر بود، که ناگاه عربى بیابانى نزدیک آمد و رداى آن حضرت را گرفت و بشدت کشید به نحوى که حاشیه ردا در بن گردن آن جناب اثر کرد؛ پس گفت : اى محمد بر این دو شتر من از مالى که نزد تست ، بارش کن زیرا که آن مال خدا است نه مال تو و نه مال پدر تو. حضرت در جواب او سکوت نمود، آنگاه فرمود: مال ، مال خدا است و من بنده خدا هستم ؛ پس فرمود: اى اعرابى آیا از تو قصاص کنم ؟ گفت : نه . حضرت فرمود: چرا؟ گفت : زیرا که شیوه و خلق تو آنست که بدى را به بدى مکافات نمى کنى . حضرت خندید و امر فرمود که بر یک شتر او جو بار کردند و بر شتر دیگرش خرما.
مؤ لف گوید: که ذکر این روایت در این مقام به خاطر تبرک و تیمن است نه براى بیان حسن خلق حضرت رسول صلى الله علیه و آله یا ائمه هدى (علیهم السلام )، زیرا که شخصى را که حق تعالى در قرآن کریم به خلق عظیم یاد مى فرماید و علماى فریقین در سیرت و خصال حمیده اش کتابها نوشته اند یک دهم آنچه را که در حضرت وجود داشته بیان نکرده اند.
و لقد اجاد من قال :

محمد سید الکونین و الثقلین***و الفریقین من عرب و من عجم
فاق النبیین فى خَلق و فى خُلق***و لم یدانوه فى علم و لا کرم
و کلهم من رسول الله ملتمس***غرفا من البحر او رشفا من الدیم
و هو الذى تم معناه و صورته***  ثم اصطفاه حبیبا بارء النسم
منزه عن شریک فى محاسنه***فجوهر الحسن فیه غیر منقسم
فمبلغ العلم فیه انه بشر *** و انه خیر خلق الله کلهم

2- از عصام بن المصطلق شامى نقل شده که گفت : وقتى داخل مدینه معظمه شدم حسین بن على (ع) را دیدم که با روش نیکو و اخلاق پسندیده اش ، مرا به شگفتى انداخت پس مرا واداشت که کینه درونى خود را که از پدرش داشتم ظاهر کنم پس نزدیک شدم و گفتم : توئى پسر ابوتراب ؟ فرمود: بلى . فبالغت فى شتمه و شتم ابیه یعنى هر چه توانستم به آن حضرت و پدرش دشنام گفتم . فنظر الى نظرة عاطف رؤ وف ، پس نظرى از روى عطوفت و مهربانى به من کرد و فرمود: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ، بسم الله الرحمن الرحیم خذ العفو و اءمر بالعرف و اءعرض عن الجاهین - الى قوله تعالى - ثم لا یقصرون (22) - و این آیات اشارت است به مکارم اخلاق که حق تعالى پیغمبرش را به آن آراست ؛ از جمله آنکه به حداقل از اخلاق مردم اکتفا کند و متوقع زیادتر نباشد و بدى را به بدى مکافات ندهد. و از نادانان روى گرداند، و در مقام وسوسه شیطان به خدا پناه برد ثم قال خفض علیک استغفر الله لى و لک (یعنى ) پس به من فرمود: بر خود کار را سبک بشمار و از خدا آمرزش خود و مرا بخواه ؛ همانا اگر از ما طلب یارى کنى تو را یارى مى کنیم و اگر طلب بخشش کنى تو را عطا مى کنیم ، و اگر طلب ارشاد کنى تو را ارشاد کنیم عصام گفت من از جسارتهاى خود پشیمان شدم . آن حضرت با فراست پشیمانى مرا متوجه شد و فرمود: لا تثریب علیکم الیوم یغفر الله لکم و هو ارحم الراحمین (23) - و این آیه شریفه حکایت کلام حضرت یوسف پیغمبر (ع) است به برادران خود که در مقام عفو از تقصیر آنها فرمود که عتاب و ملامتى بر شما نیست ؛ خداوند شماها را بیامرزد و اوست ارحم الراحمین - پس آن جناب به من فرمود که تو از اهل شامى ؟ عرض کردم : بلى . فرمود: شنشنة اعرفها من اخزم - و این مثلى است که حضرت به آن تمثل جست - حاصل آنکه این دشنام و ناسزا گفتن به ما عادت و خوى اهل شام است که معاویه در میان آنها سنت قرار داده پس فرمود: حیانا الله و ایاک هر حاجتى که دارى با گشاده رویى از ماه بخواه تا به تو بدهم . عصام گفت : این اخلاق شریفه آن حضرت در مقابل آن جسارتها و دشنامها که از من سر زد چنان زمین بر من تنگ شد که دوست داشتم که به زمین فرو مى رفتم لاجرم از نزد آن حضرت آهسته بیرون شدم در حالى که به مردم پناه مى بردم به نحوى که آن جناب ملتفت من نشود و مرا نبیند، ولى بعد از آن مجلس هیچ کس مانند او و پدرش محبوب تر نزد من نبودند.
مؤ لف گوید که صاحب کشاف در ذیل آیه شریفه لا تثریب علیکم الیوم که حضرت سیدالشهداء به آن تمثل جست روایتى از حسن خلق یوسف صدیق نقل کرده که ذکرش در اینجا مناسب است و آن روایت این است که برادران یوسف (ع) پس از آنکه یوسف را شناختند، براى آن جناب پیغام دادند که تو ما را صبح و شام در سر سفره خود، مى خوانى ما از تو به خاطر آن بلاهائى که سر تو آوردیم خجالت مى کشیم یوسف (ع) فرمود: چرا حیا مى کنید و حال آنکه شما سبب عزت و شرف من هستید؟ زیرا که اگر چه من بر اهل مصر سلطنت دارم لکن ایشان به همان چشم اول به من نگاه مى کنند و مى گویند: سبحان من بلغ عبدا بیع بعشرین درهما ما بلغ یعنى منزه است خداوندى که بنده اى را که بیست درهم خریده شده به این مرتبه رسانید من الآن به واسطه شما شرف پیدا کردم و در چشمها بزرگ شدم ، زیرا که دانستند شما برادران من هستید و من بنده نبودم بلکه نواده ابراهیم خلیلم .
و نیز روایت شده که چون حضرت یعقوب و یوسف به هم رسیدند یعقوب پرسید: پسر جان برایم بگو که چه بر سرت آمد؟ گفت : بابا مپرس از من که برادرانم با من چه کردند بلکه بپرس که حق تعالى با من چه کرد.
3- شیخ مفید و دیگران روایت کرده اند که در مدینه طیبه مردى از اولاد خلیفه دوم بود که پیوسته حضرت امام موسى (ع) را اذیت مى کرد و به آن جناب ناسزا مى گفت و هر وقت که آن حضرت را مى دید به امیرالمومنین دشنام مى داد تا آنکه روزى بعضى از کسان آن حضرت عرض کردند که بگذار تا این فاجر را بکشیم ، حضرت ایشان را نهى کرد و پرسید که آن مرد کجاست ؟ عرض کردند در یکى از نواحى مدینه مشغول زراعت است . حضرت به قصد دیدار او از مدینه بیرون رفت . حضرت وقتى به مزرعه او رسید و همانطور که سوار بر الاغ خود بود به داخل مزرعه اش رفت . آن مرد صدا زد که زراعت ما را نمال ؛ از آنجا نیا. حضرت همانطور که مى رفت ، ادامه داد تا به او رسید و نزد او نشست و با او به گشاده روئى و خنده سخن گفت ، و از او سؤ الى کرد که چه مقدار خرج زراعت کرده اى ؟ گفت : صد اشرفى . فرمود: چه مقدار امید دارى از آن بهره ببرى ؟ گفت : غیب نمى دانم . حضرت فرمود: من گفتم چه اندازه امید دارى عایدت بشود؟ گفت : امیدوارم که دویست اشرفى عایدم شود. پس حضرت کیسه زرى بیرون آوردند که در آن سیصد اشرفى بود، به او مرحمت کرد و فرمود: این را بگیر و زراعت نیز برایت باقى بماند و خداوند به تو به آن مقدار که امید دارى بدهد. عمرى برخاست و سر آن حضرت را بوسید و از آن جناب درخواست که از تقصیرات او بگذرد و او را عفو فرماید. حضرت تبسمى فرمود و برگشت و پس از این عمرى را در مسجد دیدند نشسته چون نگاهش به آن حضرت افتاد گفت : الله اعلم حیث یجعل رسالته . اصحابش با وى گفتند که قصه تو چیست ، تو پیش از این غیر این مى گفتى ؟ گفت : شنیدید آنچه گفتم باز بشنوید، پس شروع کرد به آن حضرت دعا کردن . اصحابش با او نزاع کردند او نیز با ایشان به نزاع برخاست ، پس ‍ حضرت به کسان خود فرمود کدامیک بهتر بود آنچه شما اراده کرده بودید یا آنچه من اراده کردم ؟ همانا من کار او را اصلاح کردم و با پول شر او را برگرداندم .
حکایاتى درباره حسن خلق :
1- نقل است که روزى مالک اشتر از بازار کوفه مى گذشت و بر تن او پیراهن و عمامه اى از خام بود. یکى از بازاریان که او را نمى شناخت به نظر حقارت به او نگاه کرد و از روى استهزاء و استخاف گلوله گلى به طرفش پرتاب کرد. مالک از او بگذشت و چیزى به او نگفت . پس به آن مرد گفتند که آیا مى دانى به چه کسى این اهانت و استهزاء نمودى ؟ گفت : نه . گفتند: این شخص مالک اشتر، یار امیرالمؤ منین (ع) بود. آن مرد ترس و لرزه گرفت و عقب مالک برفت تا او را دریابد و عذر خواهى نماید؛ مالک را در مسجد یافت که به نماز ایستاده . چون از نماز فارغ شد، آن مرد روى پاهاى مالک افتاد که ببوسد، مالک فرمود: چرا چنین مى کنى ؟ گفت از آن کارى که کرده ام عذر مى خواهم مالک فرمود: که بر تو باکى نیست به خدا سوگند که من داخل مسجد نشدم مگر براى آنکه براى تو استغفار کنم .
مؤ لف گوید ملاحظه کن که چگونه این مرد از حضرت امیرالمؤ منین (ع) کسب اخلاق کرده است ، با آنکه از امراء لشکر آن حضرت است و شجاع و شدید الشوکة است و شجاعتش به مرتبه اى است که ابن ابى الحدید گفته که اگر کسى قسم بخورد که در عرب و عجم شجاعتر از اشتر نیست مگر استادش امیرالمومنین (ع)، گمان مى کنم که قسمش راست باشد. چه بگویم در حق کسى که لشکریان معاویه را درهم کوبید و شکست داد و امیرالمؤ منین (ع) در حق او فرمود که اشتر براى من چنان بود که من براى رسول خدا صلى الله علیه و آله ، بودم و به اصحاب خود فرمود که کاش در میان شما مثل او دو نفر بود بلکه کاش یک نفر مثل او داشتم و شدت شوکتش بر دشمن از تاءمل در این اشعار که از آن بزرگوار است معلوم مى شود:

بقیت وفرى و انحرفت عن العلى***و لقیت اضیافى بوجه عبوس
ان لم اشن على ابن هند غارة***لم تخل یوما من نهاب نفوس
خیلا کامثال السعالى شزبا*** تغدوا ببیض فى الکریهة شوس
حمى الحدید علیهم فکانه***و مضان برق او شعاع شموس 24

بالجمله با این مقام از جلالت و شجاعت و شدت و شوکت ، حسن خلق او به مرتبه اى رسیده که یک فرد عادى به او اهانت و استهزاء مى نماید ولى ابدا تغییر حالى براى او پیدا نمى شود بلکه مى رود در مسجد و نماز مى خواند و براى او دعا و استغفار مى گوید اگر خوب ملاحظه کنى این شجاعت و غلبه بر هواى نفس خود، بالاتر است از شجاعت بدنى او؛ امیرالمومنین (ع) فرموده : اشجع الناس من غلب هواه .
2- شیخ مرحوم در خاتمه مستدرک از جناب خواجه نصیر الدین طوسى قدس سره نقل کرده که روزى از جانب شخصى کاغذى به دستش رسید که در آن کلمات زشت گفته بودند؛ از جمله این کلمه زشت در آن بود یا کلب بن کلب . خواجه چون آن کاغذ را مطالعه فرمود جواب آنرا به متانت و عبارات خوش مرقوم داشت بدون یک کلمه زشتى ؛ از جمله مرقوم فرمود که قول تو خطاب به من : اى سگ ، این صحیح نیست زیرا که سگ به چهار دست و پا راه مى رود و ناخنهایش بلند و دراز است ولى من قامتم راست است پوستم آشکار و نمایان است ، نه آنکه مانند سگ ، پشم داشته باشم من بر خلاف سگ حرف مى زنم و مى خندم پس این صفاتى که در من است با سگ جور نمى آید در این صورت نمى توانم سگ باشم .
مؤ لف گوید که این اخلاق شریف از این محقق جلیل ، تعجبى ندارد زیرا که آیة الله علامه حلى رضوان الله علیه در حق او فرمود که این شیخ افضل عصر خود در علوم عقلیه و نقلیه بود و کتب بسیارى در علم و حکمت و احکام شرعیه بر مذهب امامیه تاءلیف فرموده است .
این فقیر گوید: اینجا جاى تمثل به این شعر است :

هر بوى که از مشک و قرنفل شنوى***از دولت آن زلف چو سنبل شنوى

خواجه این حسن خلق را از رجوع به دستورالعمل و کردار ائمه اطهار صلوات الله علیهم گرفته است ؛ آیا نشنیده اى که حضرت امیرالمؤ منین (ع) شنید که مردى قنبر را دشنام مى دهد، قنبر خواست که دشنام او را برگرداند که حضرت او را ندا کرد: مهلا یا قنبر (آرام باش اى قنبر) بگذار که این شخص دشنام دهنده خوار باشد همانا با سکوت خود خداوند رحمان را خشنود مى کنى و شیطان دشمن خود را شکنجه مى دهى ؛ سوگند به خداوند که مؤ من خدا را با حلم و بردبارى خشنود مى کند و با خاموشى خود شیطان را خشمناک مى سازد.
همه گروهها به مدح و ستایش خواجه برخاسته اند؛ جرجى زیدان در آداب اللغة العربیه در ترجمه او گفته که کتابخانه اى ساخت و آن را پر از کتابهاى گوناگون کرد که تعداد به چهار صد قبه مى رسید. و اقام المنجمین و الفلاسفه و وقف علیها الاوقاف فزها العلم فى بلاد المغول على ید هذا الفارسى کانه قبس منیر فى ظلمه مدلهمه .
و حقیر در کتاب فوائد الرضویه که در تراجم علماء امامیه است ترجمه این بزرگوار را به اندازه اى که فراخور آن کتاب بود نگاشتم و نوشتم که اصل آن جناب از وشاره است که یکى از بلوک جهرود ده فرسخى بلده قم است لکن ولادت با سعادتش در طوس در یازدهم جمادى الاولى سنه 597 (پانصد و نود و هفت ) واقع شده و در آخر روز دوشنبه هجدهم ذى الحجه سنه 672 وفات کرد و در بقعه منوره کاظمیه به خاک سپرده شد و بر لوح مزارش ‍ نوشتند: و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید بعضى تاریخ فوت آن جناب را به نظم در آورده و گفته :

نصیر ملت و دین پادشاه کشور فضل***یگانه اى که چه او مادر زمانه نزاد
به سال ششصد و هفتاد و دو به ذى الحجه***به روز هیجدهم درگذشت در بغداد

3- نقل شده که روزى شیخ الفقهاء مرحوم حاج شیخ جعفر صاحب کشف الغطاء در اصفهان پیش از آنکه نماز شروع کند وجهى بین فقرا قسمت نمود پس از اتمام آن به نماز ایستاد. یکى از سادات فقیر خبردار شد، بین دو نماز خدمت شیخ رسید و عرض کرد که مال جدم را به من باز ده ، فرمود: تو دیر آمدى و اکنون دیگر چیزى نمانده که به تو بدهم . سید در غضب شد و آب دهان خود را بر محاسن مبارک شیخ افکند شیخ از محراب برخاست ، و دامن خود را گرفت و در میان صفوف جماعت گردش کرد و فرمود که هر که ریش شیخ را دوست دارد به سید کمک کند پس مردم دامن شیخ را پر از پول نمودند. شیخ آنها را به سید داد پس از آن به نماز عصر ایستاد. خوب ملاحظه کن در این خلق شریف که به چه مرتبه رسیده در این بزرگوار که رئیس مسلمین و حجة الاسلام و فقیه اهل بیت (علیهم السلام ) بوده ، و فقاهتش به مرتبه اى بود که کتاب کشف الغطاء را در سفر تصنیف کرده و نقل شده که مى فرمود: اگر کتب فقهیه را همه را بشویید، من از طهارت تا دیات را مى نویسم ، و اولادش تمامى ، فقها و علماء جلیل بوده اند.
شیخ ما ثقة الاسلام نورى (رحمه الله علیه ) در حال آن جناب فرمود سزاوار است که انسان اندیشه کند در مواظبت این بزرگوار بر سنن و آداب و مناجاتش در اسحار و گریه و تذلل او براى پروردگار و مخاطبات او با نفس ‍ خود که مى گفت : تو جعیفر بودى پس جعفر شدى پس شیخ جعفر گشتى پس شیخ عراق گشتى پس رئیس مسلمین شدى ؛ یعنى فراموش مکن اوائل خود را، او را از کسانى خواهى یافت که حضرت امیرالمؤ منین (ع) او را براى احنف بن قیس توصیف فرموده است :
فقیر گوید که آن حدیثى است طولانى در ذکر اوصاف اصحاب خود که براى احنف بعد از قتال اهل جمل ؛ بیان فرموده است از جمله فقراتش این است : فلو راءیتهم فى لیلتهم و قد نامت العیون و هداءت الاءصوات و سکنت الحرکات من الطیر فى الوکور و قد نهتهم هول یوم القیمة و الوعید عن الرقاد کما قال سبحانه : افاءمن اهل القرى اءن یاءتیهم بیاتا و هم نائمون فاستیقظوا لها فزعین و قاموا الى صلواتهم معولین باکین تارة و اخرى مسبحین ، یبکون فى محاریبهم و یرنون ، یصطفون لیلة مظلمة بهماء یبکون ، فلو رایتهم یا احنف فى لیلتهم قد اشتدت اعوالهم و نحیبهم و زفیرهم اذا زفروا خلت النار قد اخذت منهم الى حلاقیمهم و اذا اءعولوا حسبت السلاسل قد صفدت فى اعناقهم فلو راءیتهم فى نهارهم اذا لراءیت قوما یمشون على الارض هونا و یقولون للناس حسنا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما، و اذا مروا باللغو مروا کراما، قد قیدوا اقدامهم من التهمات و ابکموا السنتهم ان یتکلموا فى اعراض الناس و سجموا اسماعهم ان یلجها خوض خائض و کحلوا اءبصارهم بغض البصر عن المعاصى ، و انتحوا دار السلام التى من دخلها کان آمنا من الریب و الاحزان .(25)
((یعنى اگر ایشان را در شبها ببینى ، در وقتیکه چشمها به خواب رفته و صداها ساکت شده و مرغها در آشیانه ها آرام گرفته اند، مى بینى که هول روز قیامت ایشان را از خفتن باز داشته ، همچنانکه حق تعالى فرموده : ((آیا اهل قریه ها ایمن اند از اینکه در شب عذاب ما بر ایشان برسد در حالى که در بستر خود آرمیده اند در حالى که بانگ کنند و گریه کنند و گاهى به تسبیح مشغول باشند در محرابشان مى گریند و فریاد مى کنند؛ قدمهاى خود را براى عبادت با حال گریه در شب تاریک سایه گسترانیده اند. اگر ایشان را ببینى که در شبها روى پاها ایستاده اند، کمرهایشان خم شده اجزاء قرآن را در نمازشان ، مى خوانند فریاد و گریه و بانگشان شدید شده وقتى که بانگ مى کنند خیال مى کنى تا حلقومشان آتش فرا گرفته است و وقتى که صداى ایشان به گریه بلند شود گمان مى کنى که گردنهایشان را در بند و زنجیر کرده اند پس هر گاه ایشان را در روز ببینى مى بینى که بر زمین به آهستگى و بردبارى راه مى روند و با مردم به خوبى سخن مى گویند و وقتى که نادانان با ایشان سخن مى گویند پاسخ آنها سلام است و هر گاه بر لغوى بگذرند خود را از تهمت دور نگهدارند زبانهایشان از صحبت درباره نوامیس مردم گنگ است و گوشهاى خود را از شنیدن باطل باز مى دارند و از گناهان چشم پوشى مى کنند و تصمیم دارند در دارالسلام وارد شوند تا از ریب و احزان ایمن باشند.
اءقول : و یناسب هنا نقل کلام من راهب عظیم الشاءن و هو ما نقل عن قثم الزاهد قال : رایت راهبا على باب بیت المقدس کالواله فقلت له اوصنى فقال : کن کرجل احتوشته السباع فهو خائف مذعور یخاف ان یسهو فتفترسه و یلهو فتنهشه ، فلیله لیل مخافه اذا اءمن فیه المفترون ، و نهاره نهار حزن اذا فرح فیه البطالون . ثم انه ولى و ترکنى . فقلت له : زدنى . فقال : ان الظمئان یقنع بیسیر الماء.
قثم زاهد گفت : راهبى را بر در بیت المقدس دیدم که مردم بر او گرد آمده اند. به او گفتم : مرا وصیتى کن ! گفت : همچون مردى باش که از درندگان به وحشت افتاده و خائف و ترسان است . مى ترسد که اگر غفلت کند، بدرندش یا اگر آرام بگیرد، پاره پاره اش کنند. شب او، شب ترسناکى است ، هر چند که فریب خوردگان ، در آن آرام گرفته اند و روزش ، روز غم انگیزى است ، هر چند که بیکارگان در آن خوشحالند. سپس بازگشت و مرا ترک کرد. به او گفتم : بیش از این بگوى ! گفت : تشنه به جرعه اى آب قناعت کند.
4- نقل است که روزى صاحب بن عباد شربتى طلبید؛ یکى از غلامانش ‍ قدح شربتى حاضر کرد و بدو داد. صاحب چون خواست بیاشامد یکى از خواص او گفت : این را مخور زیرا که زهر در آن ریخته اند و غلامى که قدح را به دست صاحب داده بود ایستاد بود. صاحب گفت : دلیل بر صحت قول تو چیست ؟ گفت : تجربه کن ؛ این را بده به همان کس که به تو داده تا معلوم شود. صاحب گفت که من این را اجازه نمى دهم و حلال نمى دانم . گفت : پس تجربه کن به آنکه به مرغى بدهى که بیاشامد. گفت : حیوانى را عقوبت کردن جایز نیست . پس قدح را رد کرد و امر کرد بر زمین ریزند و به آن غلام فرمود که از نزد من دور شو و از خانه ام بیرون برو ولى دستور داد که ماهیانه او را بدهند و قطع نکنند، و فرمود: یقین را به شک دفع نباید کرد و عقوبت کردن به قطع روزى کسى ، از ناکسى است .
مؤ لف گوید که صاحب بن عباد از وزراى آل بویه و ملجاء عوام و خواص و مرجع ملت و دولت و از خانواده شرف و عزت بوده ، و همان کسى است که در ادبیت و فضل و کمال و علم عربیت اعجوبه دهر و یگانه عصر خویش ‍ بوده .
نقل شده که در وقتى که مى نشست براى املاء؛ خلق بسیارى به واسطه استفاده از جنابش جمع مى گشتند به طورى که شش نفر کلام او را به مردم مى رساندند، و کتب لغتى که در نزد او بود در حال حمل و نقل محتاج به شصت شتر بود، و علویین و سادات و علما و فضلاء نزد او محلى منیع و مرتبتى رفیع داشتند و از علماء ترویج مى کرد و ایشان را به تصنیف و تاءلیف تشویق مى نمود، و به دستور او جناب حسن بن محمد قمى ((تاریخ قم )) را تاءلیف کرد، و شیخ اجل رئیس المحدثین جناب صدوق (رحمه الله علیه ) به خاطر او کتاب عیون اخبار الرضا (ع) را تصنیف فرمود و ثعالبى به جهت او یتیمة الدهر را جمع کرده است . و کثرت احسان او بر فقها و علماء و سادات و شعرا معروف است ؛ در هر سال پنج هزار اشرفى به بغداد براى فقهاى آنجا مى فرستاد، و در ماه رمضان بعد از عصر هر کسى بر او داخل مى شد نمى گذاشت برود مرگ بعد از آنکه نزد او افطار کند لاجرم در هر شب از شبهاى ماه رمضان منزلش از هزار نفر افطار کننده خالى نبود و عطا و صدقاتش در ماه رمضان به مقدار انفاق او در تمام سال به مردم بود و اشعار بسیار در مناقب امیرالمؤ منین سروده است وفاتش در 24 صفر سنه 385 به سفر در رى واقع شد، جنازه اش را به اصفهان حمل کردند و قبرش ‍ در اصفهان معروف و مزار است .

__________________________________________________
21- سوره اعراف (7)، آیه 8.
22- سوره اعراف (7)، آیه 199 - 202.
23- سوره یوسف (12)، آیه 92.
24- خلاصه شعر آن است که : از جود و شرافت و مهمان نوازى دور باشم اگر بر معاویه هجوم نیاورم و اسبان غول پیکر ورزیده همراه با شمشیرهاى بلند بر او نتازانم . به گونه اى آهن تافته بر لشکرش ببارم که گوئى برق آسمان مى جهد و یا خورشید پرتو افکند.
25- ((بحارالانوار))، 7/219.
26- سوره غاشیه (88)، آیه 25 - 26.
27- ابوسلیمان دارانى عبدالرحمن بن عطیه ، زاهد معروف است که در سنه 235 در داریا که از قراء دمشق است وفات کرد و قبرش در آنجاست .

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۴
مجید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی