مواجهه با نگرانی همیشگی:کارهای فراوانی که هنوز انجام ندادهایم
|
اغلب ما، وقت زیادی را صرف فکر کردن به کارهایی میکنیم که هنوز انجام ندادهایماغلب ما، وقت زیادی را صرف فکر کردن به کارهایی میکنیم که هنوز انجام ندادهایم. در این اوقات، بدترین حسی که میتواند به سراغمان بیاید، احساس گناه از این موضوع است که چرا بیشتر از آنچه تا کنون انجام دادهایم، کار نکردهایم. مثلاً دربارهی اینکه بیشتر ورزش نمیکنیم، به اندازه غذا نمیخوریم و بدنهای خوشفرمی نداریم احساس گناه میکنیم. نگران این هستیم که چرا کارهای مان را بهتر انجام ندادهایم، یا مانند آدمهایی که در فیلمهای دنیای آنلاین میبینیم، قادر به انجام کارهای شگفتانگیز نیستم. گاهی نگران آیندهایم، اینکه بعدش چه کار کنیم؟ گام بعدی چیست؟ باید کجا برویم؟
ما زمان زیادی را صرف افسوس خوردن برای اهدافی میکنیم که له آنها نرسیدهایم، اما بدتر از این، زمانی است که ترسمان از این باشد که اگر به این اهداف نرسیم، چه اتفاقی برایمان خواهد افتاد؟! اغلب اوقات، از اینکه در بسیاری از تلاشهایمان متحمل شکست شدهایم و به اهدافمان نرسیدهایم، یا نتوانستهایم عاداتمان را به سمت بهتر شدن سوق دهیم، احساس ناکارآمدی میکنیم. ما این نگرانی را برای خودمان نگاه نمیداریم. گام بعدی افسوسها و استرس های ما این است که دیگران از موقعیت شکست ما چطور استفاده میکنند و عمل خواهند نمود. ما به پستهای دوستانمان در شبکههای اجتماعی و عکسهای شاد و پررنگ و لعابشان در اینستاگرام نگاه میکنیم، آهی پر سوز و گداز میکشیم و با خود می گوییم: ?همه در زندگیشان موفقترند، فقط این منم که بدبختم!? بعد از این، شروع میکنیم به خودخوری. اینکه چرا ما عرضهاش را نداریم که از خودمان مثل آنها، آدمهایی کامل بسازیم؟! چرا همین الآن یک کار عالی از دستمان برنمیآید؟! نگران این نباشیم که چرا کارهای مان را بهتر انجام ندادهایمبیایید با خودمان روراست باشیم و خیال خودمان را راحت کنیم. چنین همزادی وجود ندارد. هیچوقت هم وجود نخواهد داشت! فعلاً همهی چیزی که داریم، همین خودِ معمولیمان است. این چیزی است که تا روزی که زندهایم، با آن درگیر خواهیم بود. برای همین باید برای این ?من? در اختیارمان، بهترین کاری را که از دستمان برمیاید، انجام دهیم. بهتر است واقعبین باشیم، به ?خود? واقعی مان نگاهی بیاندازیم و بگوییم: ?سلام! تو خوبی! تو از خیل جهات، مناسب و زیبا به نظر میرسی. البته قبول دارم که نقصهایی هم داری، خب، همهی زمینیها همینند دیگر! ولی بههر حال، تو به اندازهی کافی خوب هستی. و خب، باید به تو بگویم که؛ واقعاً دوستت دارم!?
این تمرینی نیست که دربارهی آن باشد که چطور در هر لحظه از زندگی مان خارقالغاده باشیم. حقیقت این است که ما به خود یادآوری میکنیم، فراموش میکنیم، باز یادمان میاید و باز از یادمیبریم. اصلاً نکته ی جالبش هم در همین است. این نوشته، برای من و هر کدام از شما که این کلمات را خواندید، تنها یک یادآوری است که ما و لحظاتمان شاید خیلی خوب نگذرانیم، اما به اندازهی خودمان خوب هستیم، و همهی ما نیاز داریم که از این کلمات، عملاً در زندگیمان استفاده کنیم. دربارهی لحظات آینده و کمی بعد هم نمیتوان قضاوت کرد. شاید آن چه که زمان برای مان پیش میاورد، لحظاتی سرشار از پرباری و رضایت برای همهی ما باشد! |