مهدویت از دیدگاه اسماعیلیان و قرمطیان (2)
قرمطیان و مهدویت
مهدویت احمد بن محمد بن حنفیه
محمد بن اسماعیل، قائم منتظر قرمطیان
ابوحاتم رازی، از داعیان مشهور قرمطی، مبلغ این نظریه در طبرستان، اصفهان، آذربایجان و گرگان شد. او با ابوطاهر روابط گرمی پیدا کرد و اشتباه بودن این عقیده را به او تذکر داد که دور ششم با ظهور امام هفتم، محمد بن اسماعیل، به پایان میرسد و دور هفتم بعداز او آغاز میشود؛ وی تاکید کرد که دور ششم به طور حقیقی به پایان نمیرسد، مگر بعد از بازگشت امام هفتم و او بعد از بازگشتش زمین را از قسط و عدل پر میکند. حتی ابوحاتم رازی یکبار نزد مرداویچ، تاریخی برای ظهور مهدی پیشبینی کرد، ولی چون این پیشبینی محقق نشد به ناچار به ری و سپس به آذربایجان گریخت. [48]
پس از نسفی شاگردش، ابویعقوب سجستانی، به دفاع از استادش پرداخت و در این خصوص،کتاب النصره را تالیف نمود. تغییر اعتقادی قرمطیان باعث تکان شدیدی در اواخر عهد ابوسعید و ابتدای حکومت ابوطاهر گردید. ابوطاهر رهبری جوان، شجاع و متعصب برای حرکت قرامطه بود. او این حرکت را با قدرت و اعتماد به آن از نو تجدید کرد و پایههای اعتقادی آن را در بین پیروانش محکم ساخت.[49] در چارچوب این اعتقاد جدید، قرامطه به ابوطاهر، هم چون داعی مهدی مینگریستند و حتی عقاید غلوآمیزی دربارة او پیدا کرده بودند.[50]
مشخص نیست که آیا آل زکرویه در شام نیز این مرحله را سپری کردهاند و یا آنها از ابتدا به مهدویت محمد بن اسماعیل معتقد بودند ابتدا یحیی وسپس حسین، پسران زکرویه، خود را امام منتظر، یعنی نواده محمد بن اسماعیل خواندند، ولی قرمطیان بحرین و عراق این ادعا را نپذیرفتند و آنها نیز از ادعای خویش سرخورده شدند.[51] به هر حال تعالیم اعتقادی قرمطیان تاثیر بسیار زیادی بر پیروانشان گذاشت؛ به گونهای که آنان بارها در راه اعتقاد خود، در نبردهایی بسیار سخت، دشمنانشان را شکست دادند و باعث رعب و وحشت عجیبی در بین مخالفانشان شدند.
در ابتدا قرمطیان در کنار اسماعیلیان و پیرو عقاید آنان بودند، اما با مرگ رهبر دعوت در سلمیه متوجه تغییر لحن جانشین او شدند و عبدان پس از گفتگو با پیشوای بزرگ فهمید که دعوت به نام محمد بن اسماعیل حیلهای برای گردآوردن پیروان بوده است، لذا آنان از فرقه جدا شدند و داعیان خود را از این تصمیم آگاه ساختند.[52] عبدان با داعی یمن نیز مذاکره کرد و از او نیز همین موضوع را شنید.[53]
برخی از بزرگان اسماعیلی که اکنون قرمطی شناخته میشدند با رساندن نسب خود به محمد بن اسماعیل، برای جلب توجه یاران خود از این طریق تلاش میکردند، از جمله آنها فردی به نام قاسم بن احمد قرمطی است که قرمطیان برای او نام عبدالله و لقب مدثر قرار داده بودند و او را به عبدالله بن احمد بن محمد بن اسماعیل میشناختند.[54] اختلاف قرامطه و اسماعیلیان پس از این نیز تشدید شد. گروهی از قرامطه تا زمان ظهور مهدی از فرزندان اسماعیل خواستار ایجاد مجلس شوری به طریق انتخابات برای اداره دعوت بودند که عبیدالله با آنان مخالفت و آنان را از مرکز دعوت دور کرد.[55] پیروان قرامطه که به مهدی موعود دعوت میکردند، لازم بود خمس درآمدهای خود را به نام صاحب عصر، یعنی امام غایب بپردازند. این رسم بعدها نیز باقی ماند. این پول در لحساء در خزانه مخصوصی به نام خزانة مهدی که تولیت خاصی داشت، واریز میشد.[56]
مهمترین ویژگی مهدی در اعتقاد قرمطیان این بود که شرع را منسوخ سازد، ولی این کار تنها برای آشکار ساختن کامل حقیقتهایی بود که قبلاً در شرع اسلام و در کتابهای مقدس پیامبران پیشین مکتوم شده بود. قرمطیان، محمد بن اسماعیل را از پیامبران اولی العزم میشمردند و معتقد بودند قائم المهدی کسی است که به پیغمبری برخیزد، آیینی نو آورد و دین محمدی را از میان بر دارد و نسخ کند. [57] آنان برای تأیید نظر خود به اخباری استناد جستهاند که از قول امام جعفر صادق (ع) روایت شده است؛ مانند این حدیث، «انّ الله تبارک و تعالی جعل لمحمد بن اسماعیل جنه آدم صلی الله علیه»، قمی در این خصوص مینویسد: هدفشان از نقل این احادیث این است که خداوند محرمات و آن چه را که در گیتی آفریده بر یاران محمد بن اسماعیل حلال کرده است. [58]
دعوت قرمطیان در بین توده مردم، به ویژه مردم بحرین، توسط آل جنابی و نیز در شام توسط آل زکرویه به طور وسیعی تبلیغ میشد. ابوسعید جنابی و پس از او پسرش، ابوطاهر، رعب و وحشت عجیبی در دل مسلمانان به وجود آوردند. ابوطاهر در سال 316ه ، دارالهجرهای بنا کرد و از مهدی دعوت کرد. او در کار خود بسیار پیشرفت کرد و توانست با کمک پیروانش مناطق وسیعی را تحت سیطرة خود در آورد؛ به گونهای که خلیفه ناچار شد هارون بن غریب را به نبرد او بفرستد. هارون در این نبرد پیروزیهایی به دست آورد.[59] این دعوت که در منابع زیادی به صورت یک سان ذکر شده است نشان میدهد که ابوطاهر در آن سال تبلیغاتش را افزایش داده و به مرحله جدیدی گام نهاده است. از او قصایدی باقی مانده است که اعتقاد و اهتمام وی را به مهدی و گسترش دعوتش نشان میدهد.[60] او حتی حمله به مکه و قتل عام حاجیان و بردن حجرالاسود را وظیفهای دینی و مذهبی میدانست که برای ظهور مهدی لازم بود و برای این قتل عامها تفسیرهای باطنی از آیات قرآن ارائه میکرد.[61]
مهدی اصفهانی، قائم کاذب
این غلام که به نام ذکری، زکریا و ابن سنبر خوانده شده در ابتدا از اسیرانی بود که ابوطاهر بین یارانش تقسیم کرده بود. او از همان ابتدا با گردن فرازی و سخنان درشت، قدرت خود را در برابر اربابش نشان داد. اصفهانی از طریق فردی به نام الصفوی، از اسرار ابوطاهر و پیچیدگیهای احوال قرمطیان اطلاع پیدا کرد. او برای قتل دشمنش شریک، شوهر خواهر ابوطاهر، این اسرار را به اصفهانی اطلاع داد.[68]
چون ابوطاهر فهمید که او از اسرار قرمطیان مطلع است، با وی خلوت کرد؛ سخنش را شنید؛ مطیع وی گردید؛ به یارانش امر کرد تا از دستور وی پیروی کنند و او را مهدی موعود معرفی کرد. یاران ابوطاهر به او ایمان آوردند و معتقد شدند که او آگاه به غیب است و از آن چه در دلها و خاطرهایشان هست خبر دارد.[69] ابوطاهر که به قدرت وی معترف شده بود، آموزشهای داعیان اسماعیلی را طرد کرد و به پیروان خود گفت: دین راستین که اینک ابلاغ شده، دین پدرمان آدم است. پیامبران بعدی: موسی، عیسی و محمد، همگی شیاد بودهاند.[70] نفوذ اصفهانی با حمایتهای ابوطاهر بسیار افزایش یافت؛ به گونهای که شریک، شوهر خواهر ابوطاهر را به همراه جمعی از یاران بانفوذ ابوطاهر و هفتصد نفر که اغلب آنها از سران سپاه بودند، به قتل رساند و اقدامات زشت و روشهای ناشایستی در سپاه پدید آورد که از زمان تسلط ابوسعید و فرزندانش بر آن ولایات سابقه نداشت.[71]
به اعتقاد قرمطیان، قائم منتظر باید در موقع ظهور شریعت را منسوخ کند. مهدی اصفهانی با دست زدن به این کار، رسوم عجیب و غریب و بیسابقهای به وجود آورد؛ او عبادت و شریعت اسلامی را منسوخ دانست؛ مبادرت به سب و لعن پیامبر اسلام و دیگر پیامبران و هم چنین امامان در ملأ عام نمود و نیز سوزاندن کتابهای دینی و پرستش آتش را شایع کرد.[72] فرمانروایی مهدی اصفهانی تنها هشتاد روز به طول انجامید. ابوطاهر چون از اقدامات وی بیمناک شده بود و از طرفی، به بسیاری از آن کارها بدگمان گردید، بر آن شد تا او را بیازماید و چون وی را دروغگو یافت، دستور قتلش را صادر نمود و اعلام کرد که او زندیقی بود که قتلش واجب شده بود.[73] مهدی اصفهانی بیش از آن که خلف علی و فاطمه باشد که اسماعیلیان انتظار داشتند تا بیاید و حقیقتهای پنهان شده در نگاشتههای مقدس پیامبران یهود و مسیحیت را آشکار کند، به صورت بازگردانندة کیش ایرانی در آمده بود. ادعا شده بود که مهدی اصفهانی از تبار پادشاهان ایرانی و فردی مجوسی است که مردم را به پرستش آتش فرا میخواند.
ماجرای مهدی اصفهانی باعث شد تا اتهامهای پیوسته جدلیان رونق پیدا کند و آنها بگویند که در عقیده باطنی اسماعیلیان شرک، دوگانه پرستی یا ثنویت نهفته است و بنیانگذاران آن گروهی از شعوبیان متعصب ضد عرب بودهاند که برای نابودی اسلام، دست به توطئه زدهاند. به احتمال زیاد، علت این که ابوطاهر، مهدی دروغین را زود سرنگون ساخت، همین واکنش گسترده و خصمانه بود.[74]
با ظهور مهدی دروغین، نفوذ قرمطیان بر اسماعیلیان شرق کاسته شد. بسیاری از قرمطیان، به ویژه رجال قبایل، بحرین را ترک کردند و در دهههای بعد به سپاهیان قرمطی پیوستند.
از شخصیتهای مهمی که دچار تنگنا شد، ابوحاتم رازی بود، او ناچار شد تا از پیروان خود پنهان شود و برای التیام این زخم تلاش کرد، ولی به نتیجه نرسید. وی کتاب الاصلاح را بعد از ماجرای مهدی اصفهانی در وارسی آن حادثه نوشت. در این میان، قرمطیان عراق به عقیده مهدویت محمد بن اسماعیل باقی مانده بودند. قرمطیان بحرین نیز پس از قتل مهدی اصفهانی به رد و انکار وی برخواسته، به معتقدات قبلی خود بازگشتند و ادعا کردند که به فرمان مهدی غایب عمل میکنند. آنها این اعتقاد را تا پایان حیاتشان حفظ کردند و به شدت در خصوص آن حمیت به خرج میدادند. آنان سرانجام بر اثر منازعات داخلی، دچار ضعف و اضمحلال گردیدند و هرگز بین آنان و اسماعیلیان، درباره مهدی، آشتی به وجود نیامد. تنها در دوره المعز و با اصلاحات او تا حدودی قرمطیان به اسماعیلیان نزدیک شدند. [75]
پی نوشت ها :
37. در مورد علت نامگذاری این فرقه به قرامطه، ر. ک: ابن جوزی، تبلیس ابلیس، پیشین، ص 104؛ تامر: تاریخ الاسماعیلیه، پیشین، ص 91.
38. همو، اسماعیلیه و قرامطه، ترجمه حمیرا زمردی، (تهران، انتشارات جامی، 1377)، ص 89 ـ 90.
39. دخویه، قرمطیان بحرین و فاطمیان، ترجمه محمد باقر امیرخانی، (تهران، سروش، 1371)، ص 27.
40. تامر، اسماعیلیه و قرامطه، پیشین، ص 83.
41. احمد بن علی مقریزی، اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه الفاطمیین الخلفاء، تصحیح جمال الدین الشیار، (قاهره، 1996 م) ج 1، ص 155.
42. بغدادی، پیشین، ص 30.
43. ثابت بن سنان، اخبار القرامطه، تصحیح سهیل زکار، (ریاض، دارالکوثر، بی تا) ص189ـ190؛ مقریزی، پیشین، ج 1، ص 152؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 4، ص88ـ91.
44. حسن بزون، القرامطه بین الدین و الثوره، (لبنان، موسسه الانتشار العربی، 1997 م)، ص 259 ـ 260.
45. ثابت بن سنان، پیشین، ص 190 ـ 191؛ مقریزی، پیشین، ج 1، ص 158.
46. سعد بن عبدالله اشعری قمی، پیشین، ص 158؛ نوبختی، پیشین، ص 73؛ ابوالحسن اشعری، پیشین، ص 21.
47. داعی فاطمی، طاهر بن ابراهیم حارثی یمانی (د: 584ه)، هفت دور نبوت را به طور کامل مورد بررسی قرار داده است، ر. ک، یمانی، پیشین، ص 129؛ هم چنین ر. ک: حامدی، پیشین، ص 254.
48. دفتری ، پیشین، ص 143.
49. بزون، پیشین، ص 261.
50. شمسالدین ذهبی، تاریخ الاسلام، تصحیح عمر عبدالسلام تدمری، (بیروت، دارالکتب العربی، بی تا) حوادث سال 332 ه ؛ ابن حزم، پیشین، ج 5، ص 187.
51. دخویه، پیشین، ص 42.
52. همان، ص 42 ـ 43؛ عارف تامر، اسماعیلیه و قرامطه، پیشن، ص 162.
53. مقریزی، پیشین، ج 1، ص 169.
54. ثابت بن سنان، پیشین، ص 189؛ مقریزی، پیشین، ص 169.
55. عارف تامر، اسماعیلیه و قرامطه، ص 90.
56. دخویه، پیشین، ص 93.
56. نوبختی، پیشین، ص 74.
58. سعد بن عبدالله اشعری قمی، پیشین، ص 84.
59. ابن جوزی، المنتظم فی تواریخ الملوک و الامم، تصحیح سهیل زکار، (بیروت، دارالفکر، بی تا)، ج 8، ص 3 ـ 38؛ ابن تغری بردی، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، تصحیح جمال الدین الشیال، (قاهره، موسسة المصریة العامه للتألیف و الترجمه، بی تا)، ج3، ص220؛ ذهبی، پیشین، ج 23، ص 373 ـ 374؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، (بی جا، بی نا، بی تا) ج 11، ص 158.
60. ابن تغری بردی، پیشین، ص 220.
61. نوبختی، پیشین، ص 74 ـ 75.
62. مسکویه، تجارب الامم، ترجمه علینقی منزوی، (انتشارات توس، بی تا)، ج6، ص86ـ87.
63. ثابت بن سنان، پیشین، ص 55 ـ 60.
64. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده (علمی و فرهنگی، 1365) ص 378؛ عریب بن سعد قرطبی: صلة تاریخ الطبری، (لیدن، بریل، 1897)، ص 162.
65. دخویه، پیشین، ص 83 به نقل از نهایه الارب نویری.
66. بزون، پیشین، ص 272؛ ویلفرد مادلونگ، فرقههای اسلامی، ترجمه ابوالقاسم سری ( انتشارات اساطیر، 1377)، ص 154.
67. بغدادی، پیشین، ص 172 ـ 173.
68. بزون، پیشین، ص 274؛ مسکویه، پیشین، ج 6، ص 87.
69. ثابت بن سنان، پیشین، ص 225؛ عریب بن سعد، پیشین، ص 6949.
70. مادلونگ، پیشین، ص 155.
71. مسعودی، پیشین، ص 378 ـ 379؛ ثابت بن سنان، پیشین، ص 225.
72. دفتری، پیشین، ص 191.
73. دخویه، پیشین، ص 83؛ بزون، پیشین، ص 274.
74. مادلونگ، پیشین، ص 154 ـ 157.
75. مادلونگ، پیشین، ص 157؛ دفتری، پیشین، ص 191.