فرار شهید هادی از وسوسه شیطان
﷽
فرار شهید هادی از وسوسه شیطان
ابراهیم گرفته و ناراحت بود… رفتم کنارش ازش پرسیم: چیشده داش ابرام؟ مشکلی پیش اومده؟
اول نمی گفت. اما بعدش به حرف اومد: چند روزه دختری تو این محله به من گیر داده و میگه تا تورو به دست نیارم ولت نمی کنم…!
رفتم تو فکر یدفعه خندیدم!
ابراهیم گفت: خنده داره؟
گفتم:داش ابرام ترسیدم فکر کردم چی شده… با این تیپ و قیافه ای که تو داری این اتفاق عجیب نیست!
گفت: یعنی چی؟! یعنی بخاطر تیپ و قیافه ام این حرفو زده؟ گفتم: شک نکن…!
روز بعد تا ابراهیم رو دیدم خندم گرفت… با موهای تراشیده اومده بود محل کار و بدون کت و شلوار… فردای اون روز با پیراهن بلند به محل کار اومد و باچهره ای ژولیده تر… حتی با شلوار کردی و دمپایی آمده بود…
ابراهیم مدتی این کار را ادامه داد تا از این وسوسه شیطانی رها شد…
سلام بر ابراهیم1
#یاد_شهدا_صلوات
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور