جبهه فرهنگی راه نور

باسلام هدف ما=ترویج فرهنگ ایثار شهادت وهمگام سازی عناوین روایتگری واطلاع رسانی وجذب راویان دفاع مقدس می باشد

جبهه فرهنگی راه نور

باسلام هدف ما=ترویج فرهنگ ایثار شهادت وهمگام سازی عناوین روایتگری واطلاع رسانی وجذب راویان دفاع مقدس می باشد

جبهه فرهنگی راه نور

سخن از احساسی واحد و اعتقاد به هدفی مشترک همواره همان چیزی بوده و هست و خواهد بود که علت گردهم آمدن جمعی را فراهم می آورد. حسی مرکب از تنفر و عشق. حسی شبیه بلاتکلیفی. شبیه دودلی میان دوراهی.

و اینجاست که آن تنفر ملال آور جایش را به عشقی خنک و لذت بخش می دهد. آن سرزمین و آن مردمان در ذهنت مجسم می شوند و عاشقانه به آنها می اندیشی. کسانی که آسمان و دریا از آنان درس وسعت می آموزند و به آنان رسیدن رویای شبانگاهت می شود. و شاهد هم همان هدف مشترک.


این حس و هدف مشترک بود که جمعی را گرد هم آورد. جمعی که چراغ هدایت و کشتی نجات را تنها راه آسمانی شدن می دانند. کسانی که آن دستان یاریگر را می شناسند و در تلاش شناخت و شناساندن آنان هستند. همانها که عاشقانه چشمان سحرانگیر دلدار را دیده اند و بیستون بیستون به پای شیرین جهان جان داده اند. آری هرکس قد و قامت سرو بی همتای هستی را ببیند اختیاری برایش نمی ماند و مطیع بی چون و چرای صاحب دلش می شود. اینجا همان جایی است که در پی دیدار الف قامت دوست هستند و در این راه دست به دامان دوستان دوست شده اند. دوستانی که شهیدند، یعنی شهود کرده اند و دیده اند دلدار را. و ما باید پای درس آنان بنشینیم تا موی و روی و قد و بالا و لبخند و چشمان محبوبمان را برایمان شرح دهند. از صدایش بگویند از صوت قرآنش از ...

پس تو نیز اینچنین عشقی مقدس را داری به ما ملحق شو و عهدی دوباره ببند. که

از میان مؤمنان مردانى‏ اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند (احزاب / 23)

پس دست در دست هم هرکدام در هر جایگاه به قدر توان وظیفه ای در قبال آن برخی که به شهادت رسیده اند داریم. و ما اینجا در سنگری مجازی سعی در ادای دین به آنان را داریم. هر چند در این سنگر به روی تمام عاشقان شهادت باز است و ما همواره نیازمند توان همسنگران جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی می باشیم. باشد تا دست مهربان آنان همواره بر سر دوستدارانشان سایه مهر و نوازش بیفکند.

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

عرفان به سمت کیهان یا به سمت خدا

سه شنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۴، ۰۳:۳۴ ق.ظ

عرفان به سمت کیهان یا به سمت خدا

چکیده : 
این پژوهش به بررسی مبانی واصول عرفان کیهانی می پردازد. و با تطبیق آن با مبانی اسلام و عرفان اسلامی نکات مثبت و منفی آن را مورد ارزیابی قرار می دهد.


مقدمه : 
در دوره معرفی انواع گرایش های عرفانی شرقی و غربی در ایران ، گرایش جدیدی از عرفان اسلامی ارائه گردیده است که آن را عرفان کیهانی یا حلقه می نامند. ارائه دهنده این گرایش عرفانی آقای محمد علی طاهری می باشد که هدف خود را مقابله با عرفانهای نوظهور وارداتی بیان می دارد. این گرایش با استفاده از برخی مبانی عرفان اسلامی و آیات و روایات اسلامی ، تلاش می کند تا رویکردی جدید و جذاب از عرفان اسلامی با مبانی اسلام و عرفان اسلامی به مخاطب خود ارائه نماید. متأسفانه در این روند ، اصول و مبانی این گرایش و رویکرد از عرفان ، چندان با مبانی اسلام و عرفان اسلامی تطابق نداشته و دچار انحرافات و التقاطاتی می باشد. در این بررسی به برخی از موارد انحراف و یا التقاط اعتقادی در این گزارش عرفانی می پردازیم.
در این مقاله قصد داریم به سوالات زیر پاسخ گوییم:
1- آیا عرفان کیهانی یا حلقه ، با مبانی و اصول اسلام و عرفان اسلامی مطابقت دارد؟
2- عرفان کیهانی می تواند معرف عرفان اسلامی شیعی باشد؟
3- عرفان کیهانی می تواند در برابر هجوم عرفان های جعلی و انحرافی راه گشا باشد؟
4- عرفان کیهانی ، هدایت شده است یا گمراه کننده؟
در این بررسی ، دفتر اول عرفان کیهانی ( حلقه ) به قلم آقای محمد علی طاهری و با مقدمه دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی ، مورد بررسی قرار می گیرد.
گفتار اول: نقد مقدمه دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی
گفتار دوم: بررسی اصول و مبانی عرفان کیهانی.
گفتار سوم: بررسی اساسنامه عرفان کیهانی
گفتار اول : نقد مقدمه دکتر اسماعیل منصوری لاریجانی
دکتر منصوری لاریجانی در مقدمه این کتاب ، پیدایش خدایان مختلف را در زمان انسانهای نخستین ، به دلیل حس جستجوگری و کاوش فطری موجود در روح انسان ها می داند که به پیدایش خدایان مختلف و اسطوره سازی و نهاد پروری می رسد. ایشان با استناد به کتاب « تاریخ اساطیری ایران » اسطوره سازی و خلق خدایان مختلف را ، نتیجه ناتوانی و درماندگی و ضعف انسانها در برآوردن آرزوها و ترس از حوادث می داند.
ایشان در این تحلیل ، انسان های نخستین را بدور از رسالت انبیاء الهی نشان می دهند . در واقع انسانها در جوامع نخستین بشری ، از ابتدای خلقت حضرت آدم (ع) تحت تعلیم و هدایت انبیاء الهی بوده اند و همواره دارای مفاهیم دینی جهت یکتاپرستی بوده اند. (1)
علت گرایش انسان ها در طول تاریخ به چند خدایی و بت پرستی و اسطوره سازی خدایان مختلف ، انحرافات و گمراه نمودن انسان ها توسط شیطان بوده است. انسان ها فطرتاً یکتا پرست می باشند اما شیاطین در طول تاریخ با تحریف ذهن بشر ، تفکر چند خدایی و تجسم خدایان زمینی را در میان بشر القاه نموده است. (2)
شکل گیری این انحراف امری فطری و هم راستا با نیازهای بشر نبوده است.
در واقع ایشان در این دوره نقش انبیاء الهی را در هدایت بشر و نقش شیطان را در شکل گیری تفکر چند خدایی لحاظ نمی نمایند.
ایشان پس از این مرحله ، سیر رشد تفکر انسان را به شکل گیری فلسفه و سوال های فلسفی در ذهن انسان می داند و با استناد به کتاب « انسان و هستی » ادوار مختلف فلسفه یونان و سیر تکاملی آن را برمی شمارند تا به دوره شکل گیری سوفسطائیان می رسد.
در واقع ایشان اعتقاد دارند ، شکل گیری تفکر فلسفی در یونان ، مرحله دوم رشد تفکری بشر می باشد ، درحالی که قدمت تفکر فلسفی یونان به 2500 سال تا 3000 سال پیش باز می گردد. که تحت تأثیر حکمت خسروانی ایران باستان بوجود آمد. اما سیر رشد بشر ، بسیار قبل تر از این ، مراحل تعالی خود را در هستی شناسی عالم و خداوند توسط انبیاء طی نموده است.
در دوره حضرت نوح (ع) سطح آگاهی و درکی که توسط این پیامبر به بشر آن روز ارائه گردید ، بسیار بالاتر از سوالات فلسفی یونان می باشد.
حضرت نوح (ع) در هستی شناسی خداوند و عالم برای قومش ، ارتباط میان پرستش و بندگی خدا و افزایش نزولات آسمانی ، ارتباط میان بندگی خدا با افزایش ثروت ، فرزندان و سر سبزی باغ ها و رودخانه ها ، ارتباط میان خلقت انواع مختلف انسان ها و عظمت خداوند ، آفرینش هفت طبقه آسمان به شکل طبقه طبقه توسط خداوند ، جایگاه ماه در آسمان و خورشید و فروزندگی اش در آسمان و خداوند ، ارتباط میان خلقت انسان از خاک و شباهت آن با نباتات ، ارتباط میان خلقت و معاد ، ارتباط میان گسترگی زمین و شکل گیری راه ها در سطح آن ، را بیان می نماید. (3) 
این سطح از هستی شناسی عالم و ارتباط آن با خالق هستی ، نشان دهنده سطح تفکر بشری در دوره حضرت نوح (ع) می باشد. در واقع دکتر منصوری لاریجانی ، در سیر رشد و تعالی اندیشه بشری ، نقش انبیاء را لحاظ نمی نماید. و آغاز شکل گیری تفکر و پرسش گری را محدود به فلسفه یونان می نماید.
در این نوع نگاه ، اشتباه فلسفه یونان در هستی شناسی عالم مورد غفلت واقع می گردد. فلسفه یونان به جای آنکه مانند هدایت انبیاء الهی، از خالق هستی و ارتباط هستی با خالق آن سوال نماید، از چیستی و ماده عالم سوال می کند و توجهی به خالق آن ندارد، درصورتی که انبیاء الهی پس از معرفی ماده عالم، توجه انسانها را به خالق آن معطوف می نمودند تا در ماده و آرخه عالم نمانند و مانند فلسفه دچار پیچیدگی و سردرگمی در جواب ، نشوند.
ایشان در تحلیل ارتباط میان جریان سوفسطائیان و ذهنیت گرایی بشر و نسبی داشتن حق و باطل و محور شدن ذهن انسان نسبت به حقیقت بیرونی ، ماهیت فلسفه غرب را روشن می نماید. و آغاز ذهنیت گرایی و انسان محوری را در فلسفه یونان معرفی می نماید. هر چند آغاز اُمانیسم به شکل گیری خود فلسفه باز می گردد ، اما ایشان توضیح مناسبی نسبت به دوره سوفسطائیان و آغاز انحراف عمومی بیان می دارد.
ایشان سپس به توضیح نظرات سقراط ، افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان پیرامون هستی شناسی ، می پردازند و تا دوره فلوطین پیش می آیند . در ادامه به نقش اگوستین و آکوئیناس اشاره می نمایند.
آنچه در بیان نظرات این فیلسوفان یونان و اروپا مورد غفلت واقع می گردد ، تأثیر دین حضرت موسی (ع) و تعالیم مسیح (ع) در تفکرات یونانیان و هستی شناسی آنان می باشد . در واقع به جای بررسی سیر تعالیم انبیاء ابراهیمی تا حضرت مسیح (ع) و نقش تعالیم آنان در هستی شناسی بشر و رشد فکری او ، به سراغ نظرات فیلسوفان یونانی می رویم و نظرات آنان را ، اصل و مبنای شناخت خود از هستی قرار می دهیم. انبیاء در یک حرکت هدفمند انحرافی ، از محوریت هستی شناسی عالم و خداوند خارج می شوند و اصالت به فیلسوفان داده می شود در صورتی که تمامی معارفی که بشر در طول تاریخ بدان دست یافته است ، توسط انبیاء الهی ارائه گردیده است.
ایشان سپس به فیلسوفان اسلامی مثل « ابونصر فارابی » و « ابن سینا » اشاره می نمایند و آنها را متاثر از تفکرات ارسطویی می دانند و فیلسوفان بعد از ابن سینا را بجز سهروردی که متاثر از فلوطین می باشد ، همگی از نظریات ارسطو متأثر می داند.
در این جا سوالی که مطرح می گردد این است که اگر حکمای اسلامی از فیلسوفان یونان و روم تاثیر گرفته اند، در چه مرحله ای یا زمانی از پیامبران الهی متاثر بوده اند؟ اگر عرفان اسلامی متاثر از نظرات فیلسوفانی چون سقراط ، افلاطون ، ارسطو ، فلوطین و.... می باشد ، جایگاه تعالیم و ارشادات انبیاء الهی ، از آدم تا عیسی علیهم السلام در عرفان اسلامی ، کجاست؟ آیا عرفان اسلامی ادامه دهنده عرفان نوح (ع) ، ابراهیم (ع) ، موسی(ع) و پیامبر اسلام حضرت محمد (ص) می باشد ، یا ادامه دهنده نظرات فلسفی و هستی شناختی فلاسفه یونان؟
در عرفان اسلامی تعالیم انبیاء الهی محوریت دارد یا نظرات فلاسفه یونان؟ آیا در صورت شکل گیری عرفان اسلامی بر مبنای نظرات فلاسفه یونان ، نام آن را باید عرفان اسلامی و حکمت اسلامی نهاد یا فلسفه اسلامیزه شده ی یونان؟
آنچه به نظر می رسد ، پس از نهضت ترجمه ای که توسط خلفای بنی عباس در سرزمین های اسلامی آغاز گردیده و هدفش مقابله با معارف امامان شیعه بود ، کتب فلسفی یونان نیز وارد جهان اسلام گردیده و حکمایی همچون ابونصر فارابی، ابن سینا، ملاصدرا ، سهروردی و... تلاش نمودند تا مبانی فلسفه یونان را با مبانی اسلام تطبیق دهند و مدل اسلامی آن را ارائه نمایند و به جای استخراج مبانی حکمی و عرفانی شیعه از متون اسلامی چون قرآن و روایات ، به سراغ نظریات فلاسفه غرب رفتند و با تهاجم فرهنگی و فلسفی روم، به مقابله پرداختند.
دکتر منصور لاریجانی در ادامه با بیان برخی از نظرات عرفانی اسلامی در موضوع وحدت وجود و مسئله تجلی، تجربه ی شخصی آقای طاهری را راهی به سوی درک موضوع وحدت وجود معرفی می نماید که به لحاظ مفهومی با اصطلاحات و تعابیر عرفان اسلامی مطابقت دارد. یکی از علت هایی که ایشان به آن استناد می نماید. اصطلاح « الطرق الی الله بعدد انفاس الخلائق» می باشد.
ما در ادامه این نوشتار به برخی از نظرات و اصول آقای طاهری اشاره خواهیم نمود که با مبانی اسلام و عرفان اسلامی شیعی منافات دارد و اثبات می نماییم که عرفان کیهانی جزء طرق مطمئن برای طی طریق در صراط مستقیم نمی باشد. 
گفتار دوم : بررسی اصولی و مبانی عرفان کیهانی 
آقای طاهری در صفحه 43 کتاب اول خود علت گرایش مردم جهان را به عرفان ، عدم پاسخ گویی علم روز به سوالات بشر و بحرانهای مختلف می داند. ایشان در میان عرفان های مختلف ، جایگاه عرفان ایران را ، جایگاهی رفیع و مهم می داند که تا کنون نتوانسته است چار چوب قابل فهمی در این زمینه به دنیا ارائه نماید.
ایشان بیان می دارد که عرفان ایرانی باید دارای سهولت فهم ، سهل الوصول برای همگان و بدور از ریاضت های مختلف مثل پناه بردن به غار و آویزان شدن در چاه باشد.
ایشان مشکل انسان امروز را کمبود وقت می داند که می خواهد خیلی زود و با برنامه زمانی به هدفش برسد و دیگر حوصله مسائل پیچیده و مبهم را ندارد و نیازمند صحبت های جدید و روشن و واضح می باشد.
ظاهراً ایشان معنای عرفان و ویژگی سیر و سلوک را درست درک ننموده اند ، چون یکی از ویژگی عرفان اسلامی شیعی سهولت فهم آن در صورت سیر و سلوک صحیح می باشد.
عرفان شیعی بدور از پناه بردن به غار و آویزان شدن در چاه می باشد و تنها با عمل نمودن به دستورات دین و شریعت به حقیقت می رسد.
انتظاری که ایشان نسبت به عرفان و سیر و سلوک دارند که باید سهل الوصول برای همگان باشد و بدور از سختی و خود سازی باشد با هویت و ذات عرفان و سیر و سلوک تناقض دارد.
سیروسلوک عرفان شیعی یعنی تلاش و کوشش جهت دوری از گناه و انجام دادن واجبات و مستحبات و رسیدن به گزاره تقوی ، تقوی در عرفان شیعی عامل هدایت و رشد سالک می باشد.
آیا رسیدن به تقوی و حفظ آن در میان گرایش ها و لذات دنیایی ، آسان است؟ سختی سلوک و عرفان ، مقابله با نفس و خواسته های نفسانی می باشد که چه از راه زهد و چه از راه عشق ، مقابله با نفس ، جهد و تلاش لازم دارد. آیا می توان انتظار داشت بدون سختی مقابله با خواست های دنیایی نفس و گرایش های مادی ، به عرفان اسلامی شیعی دست یافت؟ آیا می توان با سهولت و راحتی به مفاهیم عمیق عرفانی که در پس تقوی و ترک دنیا و خواست های نفسانی نهفته است ، دست یافت؟
معنای سهل الوصول بودن همگانی در نظر عرفان کیهانی با مبانی عرفان اسلامی شیعی سازگار نمی باشد و سالک به هیچ عنوان به راحتی و سهولت نمی تواند به مفاهیم عرفانی دست یابد.
لازمه درک حقیقت هستی ، ترک تعلقات دنیایی می باشد و کسی نمی تواند با داشتن این تعلقات به درک حقیقت نائل آید چون این مفاهیم ، با تعلقات نفسانی در تعارض می باشند. در واقع سالک یا باید نگاه الهی داشته باشد یا نگاه نفسانی و لازمه ی نگاه الهی ، ترک نگاه نفسانی می باشد که خود این ترک نفسانیات با سختی همراه می باشد. ایشان همچنین بیان می دارند که انسان امروزی به دلیل کمبود وقت بدنبال جواب گرفتن سریع می باشد و حوصله مسائل پیچیده و مبهم را ندارد.
مشکلی که ایشان بیان می کند، مشکل انسان درگیر در مدرنیته می باشد که در مفاهیم مدرن که یکی از آنها سرعت می باشد غرق شده است و دیگر حوصله وقت گذاشتن را ندارد و با سوار شدن بر قطار سرعت تکنولوژی و علم ، نمی تواند وقت زیادی برای سلوک و عرفان بگذارد ، اما حقیقت آن است که مدرنیته و مفاهیم آن در تعارض ذاتی با عرفان اسلامی شیعی می باشند و انسان در مدرنیته به هیچ عنوان نمی تواند وارد مفاهیم سیر و سلوک گردد. یکی از منازل عرفان اسلامی شیعی صبر و سپس حلم می باشد. برای رسیدن به این مفاهیم چگونه می توان وقت نداشت و یا حوصله نداشت؟ عدم حوصله و عدم وقت در تعارض ذاتی با مقام صبر و صابرین می باشد. بسیاری از مفاهیم عرفان اسلامی شیعی ، در سیر و سلوک و انجام فرائض خاص در مدت مثلاً چهل روز می باشد ، مانند خالص نمودن عبادات و اعمال برای خداوند در چهل روز .
چگونه می توان چهل روز اخلاص در عمل را که با نظم کائنات و تدبیر امور عالم مرتبط است با سرعت مدرنیته همراه نمود و برای رضایت انسان های درگیر در مدرنیته ، حاصل تلاش چهل روزه را در یک روز به او انتقال داد ؟!
عرفان اسلامی شیعی دارای پیچیدگی و ابهام نمی باشد بلکه چون مفاهیم آن در ورای گذشتن از تعلقات دنیایی می باشد ، درک آن برای افراد اسیر در تعلقات دنیایی دارای ابهام و پیچیدگی می باشد . چگونه می توان انتظار داشت ما با داشتن تعلقات مادی و نفسانی ، مفاهیم عرفان و حقیقت عالم را درک نماییم و طبق خواست انسان کم حوصله درگیر در مدرنیته ، مفاهیم عرفانی را ساده و راحت بیان نماییم ؟
ایشان در ص 43 از دفتر اول خود بیان می دارد که ایران تاکنون نتوانسته است چارچوب قابل فهمی را در این زمینه ( عرفان ) به دنیا عرضه نماید.
باید این سوال را مطرح نمود که عرفانی که بعد از انقلاب اسلامی در سطح جهان توسط فرهنگ بسیجی و شاگردان امام خمینی (ره) به جهان عرضه گردید و باعث شکل گیری گروه های مختلف جهادی ، حماسی ، استشهادی و متفکرین مختلف گردید ، جزء عرفان اسلامی شیعی ایران نمی باشد ؟!
گرایش شیعیان ، مسلمانان ، غیر مسلمانان و آزادی خواهان جهان به رویکرد انقلاب امام خمینی و الگو شدن فرهنگ بسیجی در میان آنان ، آیا معرفی مکتب عرفانی ایران اسلامی نمی باشد ؟!
آیا شهداء استشهادی در لبنان و فلسطین که از انقلاب اسلامی ایران الگو گرفته اند ، به درک و شهود عرفانی نسبت به حقیقت هستی نرسیده اند و تنها از روی هیجان و شور کاذب دست به این عمل می زنند ؟!
حقیقت این است که با وقوع انقلاب اسلامی ایران ، مدل زندگی عرفانی امام خمینی و شاگردان مکتب او به عنوان نسخه به روز شده و عملی عرفان اسلامی شیعی به جهان عرضه گردید و سالکان حقیقت در تمام نقاط جهان این سیره سلوکی را به عنوان راه رهایی بخش انتخاب نمودند و کم کم ثمرات این نوع از عرفان بود که غرب را دچار وحشت نمود و برای مقابله با عرفان شیعی دست به گسترش مکاتب انحرافی در عرفان زدند تا عطش جوانان جهان را نسبت به حقیقت عرفان با سراب عرفانهای کاذب خرافی سرپوش گذارند.
موج گرایش جوانان ایرانی و غیر ایرانی در سراسر جهان نسبت به سلوک بزرگانی چون آیت الله بهجت ، گویای راهگشا بودن و حوصله انسان ها برای رسیدن به حقیقت عرفان شیعی می باشد.
عرفان شیعی که در مکتب امام خمینی و آیت الله بهجت ارائه می گردد ، بسیار ساده و قابل فهم می باشد اما برای رسیدن به آن تلاش نیاز دارد و سهل الوصول نمی باشد. بارها از قول آیت الله بهجت نقل شده است که تنها راه رسیدن به خداوند گناه نکردن است و ما بزرگترین مانع خود در رسیدن به خداوند می باشیم.
عرفان ایرانی نه تنها به دنیای امروز مدل سیر و سلوک ارائه داده است بلکه دنیای مدرنیته و فرهنگ غالب آن را به چالش کشیده است. این حقیقت عرفان در مکتب حضرت روح ا... می باشد و این حقیقت عرفان و سلوک است نه آنچه پیرامون فلسفه اسلامی و یونانی بیان می گردد.
درصفحه 44 کتاب اول عرفان کیهانی بیان شده است که دوران کلی گویی و حرف های زیبا گذشته است و باید آن چه را که بر زبان جاری می کنیم ، در عمل نشان دهیم و گرنه سخن ما چیزی جز اشکالی بر کاغذ و اصواتی در فضا نمی باشد.
اگر قرار باشد عرفا و بزرگان عرفان شیعی تمام حقایقی را که به آن رسیده اند و درک نموده اند را به ما نشان دهند، تلاش و خود سازی ما برای رسیدن و درک آن حقایق چه ضرورتی دارد؟
بسیاری از مفاهیم و حقایق هستی، اسرار عرفان هستند که بزرگان بطور غیر مستقیم در گفتار و اشارات خود به آن اشاره می کنند و تنها اهل معنا آن را متوجه می گردند. اگر مبنا بر این باشد که ما حقیقتی را قبول نکنیم یا نصیحتی را عمل نکنیم مگر آن که گوینده ی آن عملاً نشان دهد که خود به آن عمل نموده است ، ادب حضور در برابر اساتید اخلاق و عرفان چگونه معنا خواهد شد؟
ایشان در صفحه 45، جای عرفان ایرانی را در میان هجوم عرفانهای وارداتی خالی می بیند ، درصورتی که هجوم عرفانهای وارداتی ، نتیجه گسترش عرفان اسلامی شیعی مکتب امام خمینی در سطح جهان می باشد یکی از نظریات ایشان پیرامون عرفان این است که دنیای عشق و عرفان ، دنیای بی ابزاری است و نمی تواند از هیچ گونه فن و تکنیکی برخوردار باشد.
ابتدا باید عرفان را درست معنا نمود و سپس منظور از فن و تکنیک را مشخص نماییم و ببینیم عرفان فاقد فن و تکنیک می باشد یا خیر.
عرفان از باب عَرَّفَ می باشد و مصدر آن به معنای شناختن است. اگر تنها لفظ عرفان را بکار بریم این لفظ خنثی می باشد و تنها معنای شناختن را دارد. اما اگر بعد از لفظ عرفان مشخص نماییم چه چیز را می خواهیم بشناسیم ، آنگاه جهت عرفان معلوم می گردد. عرفان انسان ، عرفان خداوند ، عرفان الهی ، عرفان طبیعت و.. همگی شناخت هر پدیده می باشند.
در این جا مراد ما عرفان خداوند می باشد، یعنی ما چگونه می توانیم به معرفت و شناخت نسبت به خداوند دست یابیم؟ اگر منظور از فن و تکنیک ، روش حرکت و اصول حرکت باشد ، بدون شک برای شناخت هر پدیده نیاز به روش شناخت داریم. آنچه به عنوان سیر و سلوک در عرفان الهی یاد شده است ، راه و روش رسیدن به شناخت الهی می باشد. اگر منظور از فن و تکنیک ، آیین ها و آداب مختلف در مراسمات جمعی و فردی رایج در میان عرفان های وارداتی می باشد ، عرفان اسلامی شیعی این گونه مراسمات را ندارد اما خود دارای آداب و روش های مشخص می باشد که سالک باید آنها را رعایت نماید تا قابلیت حرکت در سلوک الهی را پیدا نماید. سالک در طریق عرفان شیعی ، باید ظرف وجودی خود را مهیای پذیرش معارف الهی نماید تا بتواند محل نزول فیض الهی باشد.
مواردی چون حفظ خود از گناه ، انجام واجبات ، انجام مستحبات ، سکوت ، خلوت ، طهارت درون ، جوع و.... همگی اصول سیر و سلوک عرفان شیعی می باشد. این روش ها به هیچ عنوان عامل رسیدن فرد سالک به معارف الهی نمی باشد بلکه ایجاد کننده شرایط پذیرش معارف الهی است. در حقیقت عامل درک و شهود معارف الهی ، فیض الهی می باشد که تا خدا نخواهد و افاضه ننماید ، سالک به هیچ حقیقتی راهی ندارد ، اما آنچه باعث می شود تا ما مهیای پذیرش فیض الهی باشیم و ظرفیت درک معارف الهی را پیدا نماییم ، طهارت باطنی و رعایت اصول سیر و سلوک عرفانی می باشد.
معارف الهی و حقیقت هستی در عالم جاری می باشد و علت عدم درک ما از آن آلودگی های باطنی می باشد که حجاب درک و فهم معارف عرفان می گردد. پس خود سازی ، طهارت جسم و روح ، تلاش در عمل به شرایط طی طریق در عرفان اسلامی، زمینه ساز درک ما از حقایق الهی می گردد که بواسطه فیض و اراده خداوند نصیب سالک می گردد.
در مواردی نیزکه سالک با جذبه الهی طی طریق می نماید و ره صد ساله را یک شبه طی می کند و از راه عشق به معبود درک شهود می نماید ، سالک باید شرایط دریافت عشق الهی را در خود ایجاد نموده باشد و دارای طهارت باطنی جهت دریافت جذبه عشق الهی باشد. از نتایج طی طریق از مسیر عشق ، ترک تعلقات دنیایی و نفسانی نزد سالک می باشد ، در واقع سالک عاشق به یکباره تمام تعلقات نفسانی و دنیایی را که سالک زاهد در طول چند سال ترک می نماید ، رها می کند و همه چیز خود را در راه معشوق الهی ، خدا می نماید.
پس درعرفان شیعی چه از طریق زهد ، تعبد و سیر و سلوک متعارف و چه از طریق ترک یک باره تعلقات دنیایی و دریافت جذبه الهی و طریق عشق ، حرکت سالک و ترک تعلقات و انجام واجبات دینی ، جزء فنون و اصول و روش راه است و عرفان الهی شیعه بدور از فن و تکنیک نمی باشد.
هر سالکی در هر طریقی در عرفان شیعی این اصل ابتدایی را می داند که لا حول و لا قوه الا بالله ، یعنی تلاش و ریاضت خود را عامل رسیدن به مقامات نمی داند ، بلکه آن را زمینه ساز دریافت لطف و فیض الهی می داند و هر دریافت و شهود و مقامی را از جانب خداوند می داند.
سالک باید ترک خود نماید تا بتواند به حق برسد ، پس تصور دخیل دانستن تلاش شخصی در رشد و سیر و سلوک از امور مهمل و باطل می باشد.
آقای طاهری در عرفان کیهانی خود ، این اصل را فراموش نموده اند که سالک حتی اگر از روش ها و اصول سیر و سلوک نیز استفاده نماید ، به هیچ عنوان نباید چیزی را به خود نسبت دهد ، در واقع عرفان الهی شیعه بر ترک خود و نسبت دادن هر چیز به خود بنا گردیده است. اما در عرفان کیهانی برای آنکه سالک این طریق به فکر این نیفتد که با تلاش خود چیزی به دست آورده است ، اصل روش و اصول سیر و سلوک را حذف می نماید و تنها راه رسیدن را عدم روش و شیوه در سلوک بیان می کند. هر چند که ایشان در ادامه معرفی کیهانی خود ، با بیان اصول این مکتب ، روش سلوکی به افراد ارائه می دهد و اصل نداشتن فن و تکنیک را نقض می نماید.
نکته دیگری که در صفحه 48 کتاب اول عرفان کیهانی به آن اشاره شده است ، تفاوت میان عرفان کمال خواه و عرفان قدرت طلب می باشد. ایشان عرفان واقعی و عرفان کیهانی را ، عرفان کمال خواه معرفی می نماید و در مقابل عرفان هایی را که به دنبال فکر خوانی ، تسلط بر دیگران و ... هستند را قدرت خواه می نامند.
حقیقت این است که عرفان شیعی به دنبال کمال نمی باشد و عرفان کمال خواه نیست . همانگونه که در قبل اشاره نمودیم ، عرفان یعنی شناخت خداوند و راه رسیدن به این شناخت عمل به دین و سیر و سلوک در چهار چوب اصول دین می باشد و هدف نهایی عرفان رسیدن به مقام بندگی خداوند است.
اگر عرفان شیعی یا هر عرفان دیگری به دنبال رسیدن به کمال باشد ، دارای شرک در هدف می باشد ، سالک درعرفان و سلوک خود نباید هدفی جز بندگی خداوند داشته باشد و رسیدن به کمال و امثال آن به اراده خداوند است و اگر سالک در ابتدا به دنبال کمال طلبی باشد ، دیگر به خدا نخواهد رسید ، چون کمال طلبی خواست نفس انسان است و در عرفان ، سالک باید تمام نفسانیات را ترک نماید و اراده الهی را بر خواست خود مقدم دارد. در واقع کمال طلبی در عرفان نیز مانند قدرت طلبی می باشد و سالک در این روند به جای طلب خداوند کمال و قدرت را می طلبد.
پس تقسیم بندی در عرفان کیهانی به عرفان کمال طلب و قدرت طلب، دارای انحراف در هدف می باشد . در صفحه 50 دفتر اول عرفان کیهانی بیان می گردد که عرفان در دنیای امروز به عنوان وسیله ای موثر برای نفوذ فرهنگی به کار برده می شود و فعالیت های بسیار زیادی در این زمینه ، در سطح دنیا در جریان می باشد و این خود یک راه کسب اعتبار و حیثیت محسوب می شود که مورد توجه ملل بسیاری قرار گرفته است.
باید توجه داشت که آنچه به عنوان عرفان در مکاتب مختلف در حال ارائه می باشد ، با توجه به تعریفی که از عرفان ارائه نمودیم ، عرفان نمی باشد بلکه راه و روشی برای تحریف عرفان و گمراهی بشر می باشد. همچنین عرفان کیهانی هدف خود را معرفی این نوع عرفان به جهان برای کسب حیثیت و اعتبار جهانی برای کشور ایران می داند که این موضوع با اصل عرفان شیعی در تناقض می باشد. در عرفان اسلامی شیعه اخلاص در عمل برای خداوند اصل می باشد و نمی توان برای جلب نظر دیگران و کسب اعتبار و حیثیت عملی را انجام داد. داشتن چنین هدفی در عرفان اسلامی شیعه ، طلب تمایلات نفسانی است نه بندگی خداوند. 
اصالتاً عرفان اسلامی شیعه بدنبال رساندن انسان به بندگی خداوند است نه کسب اعتبار و حیثیت جهانی برای یک کشور خاص . به نظر می رسد عرفان کیهانی ، ماهیت و رسالت اصلی عرفان را نشناخته و بدنبال استفاده ابزاری از آن می باشد.
درصفحه 51 دفتر اول عرفان کیهانی ، یکی از رسالت های این عرفان را ایجاد آشتی بین دنیای مذهب ، عرفان و علم و نیز رفع سوء تفاهم های موجود بین آنها ، دانسته است.
آنچه قابل پرسش می باشد این است که آیا میان عرفان اسلامی شیعی و دین اسلام و مذهب تشیع و علم تعارض و تضادی وجود دارد؟ آیا مذهب تشیع با عرفان اسلامی شیعه تناقض و مخالفتی دارد؟ آیا عرفان از دل عمل به دستورات دین اسلام و مذهب تشیع اثنی عشری رشد نمی کند؟ آیا افرادی عارف تر و واصل تر از اهل بیت عصمت ، در عرفان اسلامی وجود دارند؟ آیا سیره عملی و علمی اهل بیت و دین اسلام و مذهب شیعه جعفری با علم و دانش و کسب و نشر آن در تعارض می باشد؟ آیا عرفان در بستر رشد علمی و معرفتی بشر در علوم مختلف رشد نمی کند؟ آیا افزایش دانش بشری نسبت به مخلوقات خداوند ، باعث افزایش معرفت و بندگی خداوند نمی شود؟
به نظر می رسد بنیان گذار عرفان کیهانی ، جایگاه عرفان ، علم و مذهب را در مذهب تشیع درک نکرده است که دچار این تناقض بینی در این حوزه ها گردیده است. مولا علی علیه السلام به عنوان امام اول مذهب تشیع ، هم عالم ترین و دانشمندترین افراد پس از پیامبر اسلام بودند و هم عارف ترین و سالک ترین و واصل ترین ، بعد از وجود پیامبراکرم. چگونه تناقضی میان مذهب ، عرفان و علم وجود دارد که عرفان کیهانی ادعای رفع آن را دارد؟ همچنین ایشان میان عرفان ایرانی و عرفان اسلامی تفاوت قائل هستند در صورتی که عرفان ایران و عرفان اسلام هر دو در عرفان مذهب تشیع ریشه دارند که ادامه دهنده ی عرفان انبیاء قبل از اسلام می باشد. در بخش های بعد به بررسی اساسنامه ی عرفان کیهانی خواهیم پرداخت تا تناقضات این مکتب عرفانی التقاطی را با مکتب عرفان تشیع بیشتر متوجه شویم.
--------------------------------------------------
1- قرآن کریم ، سوره یونس ، آیه 47.
2- همان ، سوره ابراهیم ، آیه 30.
3- همان ، سوره نوح ، آیات 11 الی 20.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۴/۱۶
مجید

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی