شوخ طبعی راوی : مجید مرادی
سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۴۰۰، ۰۳:۱۶ ب.ظ
بعد از جنگ مرتب می رفتم سپاه همدان و به علی آقا سر می زدم.
یک روز از باغچه محوطه یک شاخه گل محمدی چید و بعد از کمی ناز و نوازش کردن داد دستم و گفت:
مجید این گل بوی خوشی داره، عمیق بو بکش.
هنوز نفس اول به اتمام نرسیده بود که چشمانم شروع کرد به سوزش و بی اختیار اشکم جاری شد.
علی آقا از ته دل می خندید.
متوجه شدم گاز اشک آور روی گل پاشیده است.
#شوخ_طبعی
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
۰۰/۰۸/۱۸