شاید ما به سرعت از بچگیمان دور شدیم ...
چهارشنبه, ۲۴ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۱۴ ق.ظ
|
شاید ما به سرعت از بچگیمان دور شدیم ...... کوچیک که بودیم چه دلهای بزرگی داشتیم
حالا که بزرگیم چه دلهای کوچیکی
کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود .
کاش برای حرف زدن نیازی به صحبت کردن نداشتیم
کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود .
کاش قلب ها در چهره بود .
حالا اگه فریاد هم بزنیم کسی نمیفهمه و ما به همین سکوت دلخوش کردیم اما یک سکوت پر بهتر از یک فریاد تو خالیه.
سکوتی رو که یک نفر بفهمه بهتر از هزار فریادیه که هیچ کسی نفهمه .
سکوتی که سرشار از ناگفته هاست .
ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد داره .
دنیا رو ببین
بچه که بودیم بارون همیشه از آسمون میومد
حالا بارون از چشمامون میاد .
بچه بودیم همه چشمای خیسمون و میدیدن
بزرگ شدیم هیچ کسی نمیبینه .
بچه بودیم تو جمع گریه میکردیم
بزرگ شدیم توی خلوت .
بچه بودیم همه رو به اندازه ١٠ تا دوست داشتیم
بزرگ شدیم بعضی ها رو اصلا دوست نداریم ، بعضی ها رو بی نهایت .
بچه که بودیم قضاوت نمیکردیم ، همه یکسان بودن
بزرگ که شدیم قضاوت های درست و غلط باعث شد که اندازه دوست داشتن مون تغییر کنه .
کاش هنوزم همه رو اندازه بچگی ١٠ تا دوست داشتیم .
بچه که بودیم اگه با کسی دعوا میکردیم یک ساعت بعد یادمون میرفت
بزرگ که شدیم گاهی دعواهامون سالها یادمون میمونه و آشتی نمیکنیم .
بچه که بودیم گاهی با یک تیکه نخ سرگرم میشدیم
بزرک که شدیم حتی ١٠٠ تا کلاف نخ هم سرگرممون نمیکنه.
بچه که بودیم بزرگ ترین آرزومون داشتن یک چیز کوچیک بود ، بزرگ که شدیم کوچیک ترین آرزومون داشتن بزرگ ترین چیزهاست .
بچه که بودیم درد و دلا رو به ناله ای میگفتیم همه میفهمیدن ، بزرگ شدیم درد و دل به صد زبان میگیم و هیچ کسی نمیفهمه .
بچه که بودیم تو بازی هامون همش ادای بزرگ ترارو در می آوردیم ، بزرگ که شدیم همش تو خیالمون برمیگردیم به بچگی .
بچه که بودیم بچه بودیم
بزرگ که شدیم .... بزرگ که نشدیم هیچ دیگه همون بچه هم نیستیم .
|
۹۴/۰۴/۲۴