جریان نفاق؛ از «مبارزه مسلحانه» تا کیسهدوزی برای «مذاکره منفعلانه»
جریان نفاق این روزها در بستر مذاکرات هستهای و وعده وعیدهای مقامات آمریکایی جلوه کرده است. کسانی که البته به دنبال مذاکره برای حل مسئله هستهای نیستند، بلکه این بار از طریق «نفوذ» د رصددند تا جامعه اسلامی را از بنیانها و آرمانهای اصلی خود دور کنند.
گروه سیاسی خبرگزاری دانشجو _مرتضی محمدپور، جریان نفاق عرصههای گسترده و ترفندهای مختلفی را برای «نفوذ» بر میگزیند، آنچنان که امیرمومنان فرمودند: اکبر الاعداء اخفاهم مکیده (بزرگترین دشمنان کسانی هستند که نقشه ها و توطئه های آنان پنهانی است).
«نفاق» بیماری دلها و جانها است و پس از پیروزی هر انقلاب بزرگترین خطری است که آن را تهدید میکند و به این صورت جلوه میکند که عناصر غیرخودی به درون جبهه انقلابیون نفوذ کرده و بدنبال ایجاد زمینه مناسب برای استحاله هستند. در واقع بزرگترین تهدید این جریان همین مخفی و پنهان بودن انگیزهها وشیوههای آن است که زمینه ساز استحاله و انحراف خواهد شد. انقلاب اسلامی مردم ایران نیز از این خطر در امان نبوده و نیست، بی تردید شناخت این تهدیدات میتواند مردم و مسؤلین را نسبت به حفظ و حراست از این میراث ارزشمند بیشتر از همیشه یاری کند.
شروع جریان نفاق در انقلاب اسلامی را احتمالا از داستان مجاهدین خلق میباید ثبت کرد. این سازمان که اساسا برای مبارزه با امپریالیزم و شاه تاسیس شده بود از دل نهضت آزادی بیرون آمد. شناخت بنیانگذاران این سازمان با مذهب از طریق مهندس بازرگان اتفاق افتاد ولی به علت ضعف فکری و ایدئولوژیک دچار فراز و نشیب هایی در اصلی- فرعی کردن مسائل خود شد. مجاهدین اولین گروهی بودند که برچسب منافق را از سوی مردم دریافت کردند.
برای شناخت هرچه بیشتر این جریان میتوان به نامه شهید مطهری به امام رجوع کرد، آنجا که فرمودند: این جریان از فعالیت سیاسی خارج شده و رو به فعالیتهای مذهبی و انشعاب مذهب پرداختند. درست مثل خوارج! در واقع اینها به یک نوع خودکفایی رسیده و حرف هیچ روحانی و مرجعی را قبول ندارند و آن را نفی میکنند. اینان ابتدا سعی کردند با نیرنگ و فریب خود را حامی اسلام و تحت فرمان امام معرفی کنند، در حالی که در بسیاری از چیزها از امام پیروی نمیکردند.
یکی از پژوهشگران تاریخ معاصر در همین زمینه میگوید: اعضای سازمان مجاهدین به تکامل داروینی اعتقاد داشتند درحالی که امام آن را مخالف احکام قرآنی می دانست، آنها قائل به مبارزه مسلحانه بودند درحالی که امام صریحا می گفتند با جنگ مسلحانه مخالفند.
اختلافات این تشکیلات با انقلاب هر روز بیشتر میشد، تا جایی که اولین زمینههای مبارزه مسلحانه با نظام به بهانه رد صلاحیت مسعود رجوی در انتخابات ریاست جمهوری به دستور امام؛ اتفاق افتاد. امام اما که به خدعه منافقان آگاه بودند، میدانستند اینها می خواهند انقلاب را به نفع خود مصادره کنند و از آن سهمخواهی کنند. دست آخر هم سرانجامی بهتر از همکاسگی با صدام نداشتند.
جریان دیگر نفاق زمان بنی صدر اتفاق افتاد. او که با شعار مبارزه با منافقین به ریاست جمهوری رسیده بود وخود را حامی انقلاب و نظام میخواند بعد از انتخابش نه تنها به مخالفت با آنان نپرداخت بلکه از منافقان حمایت علنی هم کرد.
ریاست جمهوری وی تنها 17 ماه به طول انجامید که در این مدت از یکسو با میدان دادن به گروهکهای ضدانقلاب سبب تقویت آنان شد. از سوی دیگر دربرابر اکثر مصوبات مجلس شورای اسلامی، قوه قضائیه، شورای نگهبان و برخی دیگر از نهادهای برآمده از انقلاب ایستادگی میکرد. بنیصدر در دفتر ریاست جمهوری خود طیفی از تحصیلکردگانی را گرد هم آورد که اغلب وابسته به گروههای مخالف انقلاب بودند.
البته امام چندین بار به او تذکر داد ولی بنی صدر که در واقع مجری سیاستهای سازمان جاسوسی آمریکا بود به این سخنان گوش نمیداد، سرانجام امام گفتند: «خدا میداند که من مکرر به این آقا (بنی صدر) گفتم که آقا! اینها تو را تباه میکنند، این گرگهایی که دور تو جمع شده اند و به هیچ چیز عقیده ندارند تو را از بین می برند، گوش نکرد! هی قسم خورد که اینها فداکار هستند! اینها مردم هستند، یعنی آنهایی که دور و بر او هستند. خوب من میدانستم که این جور نیستند.»
جریان دیگر نفاق بعد ازشکل گیری دوم خرداد شکل گرفت. جریانی که بعد ازهشدارهای مکرر امام (ره) و ملت بیدار شده به انزوا کشیده شده بود با روی کار آمدن اصلاح طلبان جان تازه ای گرفت که این نفاق به صورتهای گوناگونی نمایان شد؛ که از آن جمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. شبهروشنفکری دینی: این جریان نوظهور در واقع ادامه دهنده نهضت آزادی بود و ویژگیهای خاصی داشت، از جمله این که معتقدین به آن از لحاظ معرفت شناسی به شدت مروج افکار هرمنوتیک کارل پوپر بودند، به لحاظ سیاسی مخالف آرمان گرایی و انقلابی گری و همچنین مروج لیبرالیسم بودند و به طرح مباحثی مانند پلورالیسم دینی، نسبیت معرفت دینی و همچنین به تئوریزه کردن برداشتهای غلط از دین می پرداختند. در همین دوره هست که افرادی با تفسیرهای اشتباه از دین حتی ولایت فقیه را نیز زیر سئوال می برند .
۲. جریان بعدی نفاق دراین دوره جریان منتظری بود. علیرغم توصیه ای که حضرت امام در سال ۶۸ به آقای منتظری مبنی بر عدم ورود درمسائل سیاسی کردند ولی ایشان با بی توجهی به سخنان امام، برخلاف آن عمل کرد بخصوص بعد از رحلت حضرت امام. منافقین از سادگی آقای منتظری حداکثر استفاده را کردند و ایشان را گزینه مناسبی برای رسیدن به مقاصد شوم خودقرار دادند. همچنین ملی مذهبیها هم از آقای منتظری حمایت میکردند، چون دیدگاه های جدید ایشان را ابزار مناسبی برای سست کردن مبانی استدلالی نظام دینی می دانستند. در همین زمینه مرحوم سید احمد خمینی رنجنامه ای به آقای منتظری نوشتند که درقسمتی ازآن عنوان شده بود: حضرت آیت الله! اگر از منافقین و لیبرالها و طیف مهدی هاشمی جدا نشوید، مطمئن باشید تمامی حزباللهیها در آخرت در مقابل پیامبر اکرم(ص) جلوی شما را خواهند گرفت! به این ترتیب می بینیم که دشمنان از جریان منتظری بیشترین بهره را بردند و به برجسته سازی شخصیت منتظری پرداختند. وی در آن سالها خوراک تبلیغاتی خوبی برای دشمنان فراهم کرده بود.
جلوه دیگر نفاق خودش را درانتخابات سال ۸۸ نشان داد. دشمنان این مردم با ترفندهای منافقانه می کوشیدند تا اصل نظام و انقلاب را زیر سوال ببرند، اقداماتی از قبیل بحرانی نشان دادن کشور، تشکیک درسلامت انتخابات و دادن طرح ضرورت نظارت بین المللی برانتخابات ایران و بستن اتهام دروغین تقلب به نظام که با بسترسازی قبلی ایجاد شده بود و بعد از انتخابات اسم رمز آشوب شد.
اما جریان نفاق این روزها خود را در بستر مذاکرات هسته ای و وعدههای مقامات آمریکایی جلوه داده است. کسانی که البته به دنبال مذاکره برای حل مسئله هسته ای نیستند، بلکه این بار از طریق نفوذ سیاسی، فکری و فرهنگی در صددند تا جامعه اسلامی را از بنیانها و آرمانهای اصلی خود دور کنند.
بطور کلی شاخص های نفاق معاصر را می توان در موارد زیر خلاصه کرد
۱- تظاهر اعتقاد به قانون اساسی ولی تلاش برای تفکیک دین از سیاست
۲- مخالفت با اصل ولایت فقیه و تلاش برای محدود ساختن حیطه اختیارات ولی فقیه
۳- ترویج تساهل و تسامح و اباحی گری به جای تکیه بر اصول و ارزشهای نظام
۴- ارتباط با محافل بیگانه و تشدید اختلافات در درون نظام 5- القای نا امیدی در جامعه
هم چنین دو محور ذیل را می توان به عنوان دو راهبرد اصلی جریان نفاق در کشور برشمرد: اول، جدا کردن امت از رهبری و دوم تخریب باورها و اعتقادات مردم که نتیجه این ها ترویج فرهنگ لاابالی گری و لیبرالی می شود که در نهایت سبب می شود دشمن به مقاصد شوم خود برسد.