تصادف؛ دختر جوان را از دام مرد شیطان صفت نجات داد
دختری 25ساله و دانشجوی فوق لیسانس یکی از دانشگاههای معتبر تهران است. او روز حادثه از کتابخانه خارج شده و کنار اتوبان منتظرتاکسی بود که در دام مردی شیطانصفت گرفتار شد اما یک تصادف که بیشتر شبیه یک معجزه بود، او را نجات داد. این خانم مهندس که روزگذشته در شعبه هفتم دادسرای امور جنایی حاضر شده بود به بازپرس احمدبیگی گفت: ظهر شنبه 30آبانماه برای خواندن درس همراه دوستم به کتابخانه رفته بودم.
معمولا همیشه با خودروی خودم به کتابخانه و دانشگاه میروم اما آن روز با ماشین دوستم رفتم. ساعت حدودا 20:30بود که از کتابخانه خارج شدیم و چون دوستم برایش کاری پیش آمده بود مرا کنار اتوبان حقانی پیاده کرد و رفت. درحالیکه منتظر تاکسی بودم ناگهان مردی را دیدم که از یک کامیون پیاده شد و به سمت فضای سبز کنار اتوبان رفت. راننده کامیون به من نزدیک شد و من که ترسیده بودم داد و فریاد کردم اما او دستانش را روی دهانم گذاشت و مرا 15-10متری روی زمین کشید و با عبور از جدول مرا به فضای سبز برد.
نفسم بند آمده بود و امیدی برای زنده ماندن نداشتم. در آن لحظه بهصورتش چنگ انداختم که او همان لحظه دستانش را از روی دهانم برداشت و توانستم نفس بکشم. دختر جوان درحالیکه اشک میریخت ادامه داد: راننده کامیون مرا روی فضای سبز به زمین کوبید، بهطوری که کیف پول و موبایلم به اطراف پرت شد.
در آن لحظه التماسش کردم که رهایم کند اما او با تهدید میخواست مرا مورد آزار و اذیت قرار دهد. دیگر امیدی به نجات یافتن نداشتم که ناگهان چیزی شبیه به یک معجزه رخ داد. یک خودروی گلف به کامیون مرد شیطان صفت که کنار اتوبان پارک کرده بود کوبید و شدت تصادف به حدی بود که دود زیادی در هوا پخش شد. همان لحظه راننده کامیون مرا رها کرد و به سمت ماشینش رفت. در چنین شرایطی من از محل فرار کردم و خودم را به یک آژانس خودرو رساندم. از آنجا که کیف پولم در محل افتاده بود ماجرا را برای یک راننده آژانس تعریف کردم که او مرا به محل حادثه برگرداند و پلیس را خبر کرد. راننده کامیون هنوز در محل ایستاده و منتظر پلیس راهور بود تا میزان خسارت تصادف مشخص شود که توسط ماموران دستگیر شد.
مادر این دختر جوان هم که در دادسرا بود با گریه به قاضی گفت: بارها شنیده بودم که میگویند معجزه رخ داد اما خودم هیچ وقت از نزدیک آن را لمس نکرده بودم. شنبه شب اما معجزه را دیدم، آن هم با تصادف. تصادفی که زندگی دخترم را نجات داد و شاید اگر این حادثه رخ نمیداد معلوم نبود که چه بلایی سر دخترم میآمد.
پس از گفتههای این زن نوبت به متهم رسید. او دهه30 عمرش را رد کرد و سرش را پایین انداخته و روی صندلی پیش روی بازپرس جنایی نشسته است. این مرد 31ساله یک دختر خردسال دارد که وقتی قاضی از او میپرسد اگر چنین بلایی روزی سر دخترت بیاید، چه میکنی؟ مرد جوان از روی عصبانیت دستانش را میفشارد و میگوید:
اشتباه کردم، از این دختر جوان و خانوادهاش میخواهم که مرا ببخشند. وی ادامه میدهد: من آن شب از پاکدشت بار سفال با خود به تهران آورده بودم و میخواستم در شمال تهران تحویل بدهم. اما برای انجام کاری کنار اتوبان توقف کردم وقتی پیاده شدم چشمم به این دختر جوان افتاد که منتظر تاکسی بود. ابتدا میخواستم او را برسانم امادختر جوان فریاد زد که مزاحمش نشوم. ناگهان وسوسههای شیطانی به سراغم آمد و به سمت او حملهور شدم که برخلاف آنچه تصور میکردم گیر افتادم و حالا تقاضای بخشش دارم.به گزارش همشهری، راننده کامیون با دستور قاضی در اختیار مأموران پلیس آگاهی تهران قرار گرفته است و تحقیقات در این خصوص ادامه دارد.
اخبار حوادث - همشهری