بررسى حوادث هجوم به خانه فاطمه (س)
دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۴، ۱۰:۴۴ ق.ظ
در این که پس از رحلت پیامبر بزرگوار اسلام خانه فاطمه مورد هجوم برخى از خدا بى خبران قرار گرفت جاى هیچ گونه شک و تردیدى نمى باشد چرا که به شهادت مورخان شیعه و سنى این کار صورت گرفته و در این راستا به فاطمه زهرا علیهاالسلام نه تنها بى احترامى و اهانت شد بلکه به تنها یادگار پیامبر آسیب هاى فراوانى وارد گردید.
اینک همراه ما باشید تا به این واقعیت پى ببرید:
پیشگویى پیامبر درباره فاطمه
پیامبر صلى الله علیه و آله این مسئله را پیش از رحلت در چند نوبت پیشگویى کرده و تاءثر عمیق خود را پیشاپیش اظهار داشته ، چنان چه صدوق به سند خود از على بن ابى طالب علیه السلام نقل مى کند:
روزى من و فاطمه و حسن و حسین در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم که یک مرتبه نگاهى به ما افکنده گریه اش گرفت . گفتم یا رسول الله صلى الله علیه و آله چرا گریه مى کنى ؟
فرمود: براى آنچه که پس از من بر شما وارد مى شود، گریستم .
عرض کردم بر سر ما چه خواهد آمد؟
فرمود: گریه ام براى آن ضربتى است که بر فرق تو خواهند زد و بر آن سیلى که به صورت زهرا مى زنند...
و در حدیث دیگر نقل شده که پیامبر صلى الله علیه و آله هنگام احتضار سخت به گریه افتاد که محاسن شریفش تر شد. علت گریه را از حضرتش پرسیدند.
فرمود: گریه ام بر آنست که مى بینم اشرار امتم پس از من با اهل بیت من چه بى حرمتى ها مى کنند. گویا مى بینم که به دخترم فاطمه ظلم شده در حالى که فریاد مى زند اى پدر، اى پدر که هیچ یک از امتم به فریاد او نمى رسد...
ممکن است برخى ناآگاهان چنین فکر کنند که هرگز چنین بى حرمتى نبوده است ، زیرا فاطمه علیهاالسلام آنقدر نزد صحابه عزیز بوده که احدى به خود چنین جرئتى نمى داده تا به ساحت مقدسش اهانتى روا داشته باشد.
در پاسخ مى گوییم که به چند دلیل اهانت صورت گرفته است :
اولا: اگر اهانتى نکرده بودند پس چرا از على علیه السلام خواستند تا ترتیب ملاقات با حضرت زهرا را براى آن ها فراهم کرده تا از فاطمه علیهاالسلام معذرت خواهى کنند.
و ثانیا: اگر آزار و اذیت نداده بودند پس چرا ابوبکر در آخر عمر بیمارى مرگ ، پیوسته مى گفت : و لیتنى لم افتش بیت فاطمه بنت رسول الله صلى الله علیه و آله و ادخله الرجال و لو کان اغلق على حرب و یا این که مى گفت :فلیتنى ترکت بیت على و ان کان اءعلن الحرب و خلاصه این دو نقل تاریخى این است که : اى کاش به سراغ خانه على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام نمى رفتم و به خانه اش داخل نشده و مردان را وارد نمى کردم گر چه درب آن خانه را براى جنگ بر وى من بسته بودند. آیا اگر بى حرمتى نسبت به فاطمه علیهاالسلام انجام نداده بود این گونه آشکارا و بى پرده اظهار پشیمانى مى کرد؟
چرا به خانه فاطمه علیهاالسلام هجوم آوردند؟
این بى حرمتى به خانه وحى مى تواند علل گوناگونى داشته باشد، اما مهمترین علت و انگیزه اى که آن ها را وادار به چنین کارى کرد مسئله گرفتن بیعت از على علیه السلام بود، که اگر این کار را نمى کردند، بسا در آینده براى خودشان ایجاد مشکل مى کرد.
و این مسئله به روشنى دلالت دارد، اگر نگوییم هدف آنان به انزوا کشاندن اهل بیت از صحنه سیاست و خلافت اسلامى بود. به این که نه تنها حق ادعاى خلافت و رهبرى مسلمین را ندارد بلکه به عنوان یک مسلمان باید با خلیفه مسلمین بیعت کند و شاید این مسئله مهمتر از اصل بیعت کردن بود، زیرا در همان زمان بسیارى از مردم همانند سعد بن عبادة و دیگران بیعت نکردند، اما نه تنها به خانه شان هجوم نشد، بلکه مورد اعتراض هم قرار نگرفتند. این جاست که باید عده اى اعرابى و خشونت طلب و بدور از عاطفه و اخلاق اسلامى همانند مغیرة بن شعبة را پیدا کرده و از آن ها در جهت شکستن حریم اهل بیت استفاده کرد.
آغاز ماجرا
عمر بن ابى المقدام از پدرش از جدش نقل کرده که گفت :
در سقیفه بنى ساعدة در طرف راست ابوبکر نشسته بودم و مردم با او بیعت مى کردند، در این جا عمر بن الخطاب به او رو کرد و گفت : در صورتى که على علیه السلام با تو بیعت نکند، هیچ کارى از پیش نبرده ایم ، کسى را به سراغ على فرستاده و دستور ده تا بیاید و با تو بیعت کند.
ابوبکر به قنفذ دستور داد تا به خانه على علیه السلام رفته و او را براى بیعت فرا خواند.
قنفذ به در خانه على علیه السلام آمده گفت : اءعجب خلیفة رسول الله صلى الله علیه و آله . على فرمود: لاءسرع ما کذبتم على رسول الله صلى الله علیه و آله ما خلف رسول الله صلى الله علیه و آله اءحدا غیرى ؟
به نداى خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله پاسخ گوى . على علیه السلام فرمود: چه زود بر رسول خدا صلى الله علیه و آله دروغ گفتید. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هیچ خلیفه و جانشینى غیر از من قرار نداده است !
قنفذ برگشته و سخن على علیه السلام را به ابوبکر گزارش داد.
ابوبکر گفت ، به نزد او رفته بگو: ابوبکر تو را خوانده و مى گوید: بیا و بیعت کن زیرا تو فردى از مسلمانان هستى .
على علیه السلام این بار در پاسخ فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله به من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر کتاب خداى را جمع بنمایم ...
علامه طبرسى مى نویسد: هنگامى که على علیه السلام به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد، وى به مسجد برگشته ، اظهار داشت : لم یاءذن لنا.
عمر گفت : اگر به شما اجازه داد که چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه على علیه السلام وارد خانه او شوید.
بار دیگر به سوى خانه فاطمه علیهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند، فاطمه علیهاالسلام فریاد زد: اجازه نمى دهم وارد شوید. در این جا کسانى که همراه قنفذ بودند برگشتند و او هم چنان پشت در خانه فاطمه علیهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه علیهاالسلام اجازه نداد، در این جا عمر به خشم آمده ، گفت : ما لنا و للنساء؛ ما را با زنان چه کار است ، سپس به گروهى که در اطرافش بودند دستور داد تا مقدارى هیزم همراه خود برداشته و خود نیز مقدارى هیزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و در آن منزل على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و فرزندانشان بودند.
این جا بود که عمر فریاد برآورد به گونه اى که على بشنود و گفت : براى بیعت با خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله بیرون مى آیى یا خانه ات را بر تو بسوزانم ...
و این بار فاطمه سخن گفت
مورخین نوشته اند: وقتى که فاطمه صداى عمر را شنید خود به پشت درب آمده و فرمود: مردمى بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا را در نزد ما رها کرده ، خود رفتید و امر خلافت را بین خود تمام کردید، و هیچ حقى را براى ما در نظر نگرفتید، گویا از سخن پیامبر در روز غدیر خبرى ندارید.
سوگند به خدا در آن روز پیامبر ولایت را براى على بیان داشت تا امید شما را قطع نموده و دستتان را از خلافت کوتاه کند...
سپس با صداى بلند پدر را مخاطب قرار داده ، فرمود: یا رسول الله صلى الله علیه و آله ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابى قحافة ؛ اى رسول خدا صلى الله علیه و آله چه مصیبتهایى پس از تو از سوى فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه دیدیم .
ناله جان سوز فاطمه علیهاالسلام و اظهار شکایت او از برخورد غیر منطقى و نفرت آمیز عده عرب جاهلى و از خدا بى خبر بسیارى از مسلمانان را به شدت متاءثر کرده و بنا بر نقل ابن قتیبة برگشتند، در حالى که به شدت مى گریستندو برخى دیگر از شدت ترس سکوت کرده زیرا با شکستن سکوت و دفاع از اهل بیت ، زیر دست و پاى جلادان از بین مى رفتند.
بدین جهت جز عده اى که خود را آماده کرده بودند، بقیه به خاطر رعب و وحشت و یا به جهات دیگر على علیه السلام را تنها گذارده و فاصله گرفته بودند.
آرى هرگز این ناله ها در دل هاى سخت تر از سنگ برخى ، کوچکترین اثرى نداشته ، و لحظه به لحظه آتش کینه هاى آنان شعله ور شده و براى دست یابى به على علیه السلام گام هاى بعدى را به اجرا گذاردند.
تعداد مهاجمین
شاید این سؤ ال در ذهن بسیارى باشد که آیا در این ماجراى تاءسف بار و غم انگیز فرد به خصوصى شرکت کرده و یا عده اى در این هجوم شرکت داشته اند.
پاسخ مى دهیم قبلا گفته شد که ابوبکر در پایان عمر از روى پشیمانى مى گفت : اى کاش به خانه فاطمه علیهاالسلام حمله نمى کردم و مردان را به داخل خانه فاطمه علیهاالسلام جهت بیعت گرفتن از على علیه السلام نمى فرستادم . و این سخن گویاى این مطلب است که مهاجم یک نفر نبوده است .
در این جا تاریخ نگاران برخى به نام چند نفر اشاره کردند و برخى دیگر به حمله دست جمعى اشاره نمودند، مثلا ابن واضح اخبارى مى نویسد: فاءتوا فى جماعة حتى هجموا الدار ؛ پس آنان به همراه جماعتى آمده و به خانه فاطمه علیهاالسلام هجوم آوردند.
هم چنین ابن قتیبة مى نویسد: پس عمر از جاى برخاسته ، به همراه گروهى به خانه فاطمه علیهاالسلام آمد. فیض کاشانى هم آورده است که : عمر، گروهى از طلقا و آزاد شدگان و منافقین را به همراه خود به منزل امیرمؤ منان آورد...
و از گفته هاى گذشته چنین بر مى آید که : این کار به تنهایى صورت نگرفته بلکه عمر به پشتیبانى عده که همراه او بودند دست به چنین کارى زد.
شیخ مفید رحمة الله نام این عده را علاوه بر قنفذ چنین بر شمرده است :
1-ابوبکر 2-عمر 3- عثمان 4- خالد بن ولید 5- مغیرة بن شعبه 6- ابو عبید جراح 7- سالم مولاى ابو حذیفة 8- عمر بن ابى المقدام .
ابو الاءسود نام اسید بن خضیر و سلمة بن سلامة بن وقش را در شمار مهاجمین به خانه فاطمه علیهاالسلام قرار داده است .
و در نقل دیگرى برخى نام ثابت بن قیس و عبدالرحمن بن عوف و محمد بن مسلمة را به این تعداد افزوده اند.
اینک همراه ما باشید تا به این واقعیت پى ببرید:
پیشگویى پیامبر درباره فاطمه
پیامبر صلى الله علیه و آله این مسئله را پیش از رحلت در چند نوبت پیشگویى کرده و تاءثر عمیق خود را پیشاپیش اظهار داشته ، چنان چه صدوق به سند خود از على بن ابى طالب علیه السلام نقل مى کند:
روزى من و فاطمه و حسن و حسین در محضر پیامبر صلى الله علیه و آله بودیم که یک مرتبه نگاهى به ما افکنده گریه اش گرفت . گفتم یا رسول الله صلى الله علیه و آله چرا گریه مى کنى ؟
فرمود: براى آنچه که پس از من بر شما وارد مى شود، گریستم .
عرض کردم بر سر ما چه خواهد آمد؟
فرمود: گریه ام براى آن ضربتى است که بر فرق تو خواهند زد و بر آن سیلى که به صورت زهرا مى زنند...
و در حدیث دیگر نقل شده که پیامبر صلى الله علیه و آله هنگام احتضار سخت به گریه افتاد که محاسن شریفش تر شد. علت گریه را از حضرتش پرسیدند.
فرمود: گریه ام بر آنست که مى بینم اشرار امتم پس از من با اهل بیت من چه بى حرمتى ها مى کنند. گویا مى بینم که به دخترم فاطمه ظلم شده در حالى که فریاد مى زند اى پدر، اى پدر که هیچ یک از امتم به فریاد او نمى رسد...
ممکن است برخى ناآگاهان چنین فکر کنند که هرگز چنین بى حرمتى نبوده است ، زیرا فاطمه علیهاالسلام آنقدر نزد صحابه عزیز بوده که احدى به خود چنین جرئتى نمى داده تا به ساحت مقدسش اهانتى روا داشته باشد.
در پاسخ مى گوییم که به چند دلیل اهانت صورت گرفته است :
اولا: اگر اهانتى نکرده بودند پس چرا از على علیه السلام خواستند تا ترتیب ملاقات با حضرت زهرا را براى آن ها فراهم کرده تا از فاطمه علیهاالسلام معذرت خواهى کنند.
و ثانیا: اگر آزار و اذیت نداده بودند پس چرا ابوبکر در آخر عمر بیمارى مرگ ، پیوسته مى گفت : و لیتنى لم افتش بیت فاطمه بنت رسول الله صلى الله علیه و آله و ادخله الرجال و لو کان اغلق على حرب و یا این که مى گفت :فلیتنى ترکت بیت على و ان کان اءعلن الحرب و خلاصه این دو نقل تاریخى این است که : اى کاش به سراغ خانه على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام نمى رفتم و به خانه اش داخل نشده و مردان را وارد نمى کردم گر چه درب آن خانه را براى جنگ بر وى من بسته بودند. آیا اگر بى حرمتى نسبت به فاطمه علیهاالسلام انجام نداده بود این گونه آشکارا و بى پرده اظهار پشیمانى مى کرد؟
چرا به خانه فاطمه علیهاالسلام هجوم آوردند؟
این بى حرمتى به خانه وحى مى تواند علل گوناگونى داشته باشد، اما مهمترین علت و انگیزه اى که آن ها را وادار به چنین کارى کرد مسئله گرفتن بیعت از على علیه السلام بود، که اگر این کار را نمى کردند، بسا در آینده براى خودشان ایجاد مشکل مى کرد.
و این مسئله به روشنى دلالت دارد، اگر نگوییم هدف آنان به انزوا کشاندن اهل بیت از صحنه سیاست و خلافت اسلامى بود. به این که نه تنها حق ادعاى خلافت و رهبرى مسلمین را ندارد بلکه به عنوان یک مسلمان باید با خلیفه مسلمین بیعت کند و شاید این مسئله مهمتر از اصل بیعت کردن بود، زیرا در همان زمان بسیارى از مردم همانند سعد بن عبادة و دیگران بیعت نکردند، اما نه تنها به خانه شان هجوم نشد، بلکه مورد اعتراض هم قرار نگرفتند. این جاست که باید عده اى اعرابى و خشونت طلب و بدور از عاطفه و اخلاق اسلامى همانند مغیرة بن شعبة را پیدا کرده و از آن ها در جهت شکستن حریم اهل بیت استفاده کرد.
آغاز ماجرا
عمر بن ابى المقدام از پدرش از جدش نقل کرده که گفت :
در سقیفه بنى ساعدة در طرف راست ابوبکر نشسته بودم و مردم با او بیعت مى کردند، در این جا عمر بن الخطاب به او رو کرد و گفت : در صورتى که على علیه السلام با تو بیعت نکند، هیچ کارى از پیش نبرده ایم ، کسى را به سراغ على فرستاده و دستور ده تا بیاید و با تو بیعت کند.
ابوبکر به قنفذ دستور داد تا به خانه على علیه السلام رفته و او را براى بیعت فرا خواند.
قنفذ به در خانه على علیه السلام آمده گفت : اءعجب خلیفة رسول الله صلى الله علیه و آله . على فرمود: لاءسرع ما کذبتم على رسول الله صلى الله علیه و آله ما خلف رسول الله صلى الله علیه و آله اءحدا غیرى ؟
به نداى خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله پاسخ گوى . على علیه السلام فرمود: چه زود بر رسول خدا صلى الله علیه و آله دروغ گفتید. پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هیچ خلیفه و جانشینى غیر از من قرار نداده است !
قنفذ برگشته و سخن على علیه السلام را به ابوبکر گزارش داد.
ابوبکر گفت ، به نزد او رفته بگو: ابوبکر تو را خوانده و مى گوید: بیا و بیعت کن زیرا تو فردى از مسلمانان هستى .
على علیه السلام این بار در پاسخ فرمود: پیامبر صلى الله علیه و آله به من دستور داده تا پس از او از منزل خارج نشوم مگر کتاب خداى را جمع بنمایم ...
علامه طبرسى مى نویسد: هنگامى که على علیه السلام به قنفذ اجازه ورود به خانه را نداد، وى به مسجد برگشته ، اظهار داشت : لم یاءذن لنا.
عمر گفت : اگر به شما اجازه داد که چه بهتر و اگر اجازه نداد، بدون اذن و اجازه على علیه السلام وارد خانه او شوید.
بار دیگر به سوى خانه فاطمه علیهاالسلام رفته و اجازه ورود خواستند، فاطمه علیهاالسلام فریاد زد: اجازه نمى دهم وارد شوید. در این جا کسانى که همراه قنفذ بودند برگشتند و او هم چنان پشت در خانه فاطمه علیهاالسلام ماند، آنان به نزد عمر آمده و گفتند: فاطمه علیهاالسلام اجازه نداد، در این جا عمر به خشم آمده ، گفت : ما لنا و للنساء؛ ما را با زنان چه کار است ، سپس به گروهى که در اطرافش بودند دستور داد تا مقدارى هیزم همراه خود برداشته و خود نیز مقدارى هیزم برداشته و در اطراف منزل فاطمه قرار گرفتند. و در آن منزل على علیه السلام و فاطمه علیهاالسلام و فرزندانشان بودند.
این جا بود که عمر فریاد برآورد به گونه اى که على بشنود و گفت : براى بیعت با خلیفه رسول خدا صلى الله علیه و آله بیرون مى آیى یا خانه ات را بر تو بسوزانم ...
و این بار فاطمه سخن گفت
مورخین نوشته اند: وقتى که فاطمه صداى عمر را شنید خود به پشت درب آمده و فرمود: مردمى بدتر از شما سراغ ندارم ، جنازه رسول خدا را در نزد ما رها کرده ، خود رفتید و امر خلافت را بین خود تمام کردید، و هیچ حقى را براى ما در نظر نگرفتید، گویا از سخن پیامبر در روز غدیر خبرى ندارید.
سوگند به خدا در آن روز پیامبر ولایت را براى على بیان داشت تا امید شما را قطع نموده و دستتان را از خلافت کوتاه کند...
سپس با صداى بلند پدر را مخاطب قرار داده ، فرمود: یا رسول الله صلى الله علیه و آله ما ذا لقینا بعدک من ابن الخطاب و ابن ابى قحافة ؛ اى رسول خدا صلى الله علیه و آله چه مصیبتهایى پس از تو از سوى فرزند خطاب و فرزند ابى قحافه دیدیم .
ناله جان سوز فاطمه علیهاالسلام و اظهار شکایت او از برخورد غیر منطقى و نفرت آمیز عده عرب جاهلى و از خدا بى خبر بسیارى از مسلمانان را به شدت متاءثر کرده و بنا بر نقل ابن قتیبة برگشتند، در حالى که به شدت مى گریستندو برخى دیگر از شدت ترس سکوت کرده زیرا با شکستن سکوت و دفاع از اهل بیت ، زیر دست و پاى جلادان از بین مى رفتند.
بدین جهت جز عده اى که خود را آماده کرده بودند، بقیه به خاطر رعب و وحشت و یا به جهات دیگر على علیه السلام را تنها گذارده و فاصله گرفته بودند.
آرى هرگز این ناله ها در دل هاى سخت تر از سنگ برخى ، کوچکترین اثرى نداشته ، و لحظه به لحظه آتش کینه هاى آنان شعله ور شده و براى دست یابى به على علیه السلام گام هاى بعدى را به اجرا گذاردند.
تعداد مهاجمین
شاید این سؤ ال در ذهن بسیارى باشد که آیا در این ماجراى تاءسف بار و غم انگیز فرد به خصوصى شرکت کرده و یا عده اى در این هجوم شرکت داشته اند.
پاسخ مى دهیم قبلا گفته شد که ابوبکر در پایان عمر از روى پشیمانى مى گفت : اى کاش به خانه فاطمه علیهاالسلام حمله نمى کردم و مردان را به داخل خانه فاطمه علیهاالسلام جهت بیعت گرفتن از على علیه السلام نمى فرستادم . و این سخن گویاى این مطلب است که مهاجم یک نفر نبوده است .
در این جا تاریخ نگاران برخى به نام چند نفر اشاره کردند و برخى دیگر به حمله دست جمعى اشاره نمودند، مثلا ابن واضح اخبارى مى نویسد: فاءتوا فى جماعة حتى هجموا الدار ؛ پس آنان به همراه جماعتى آمده و به خانه فاطمه علیهاالسلام هجوم آوردند.
هم چنین ابن قتیبة مى نویسد: پس عمر از جاى برخاسته ، به همراه گروهى به خانه فاطمه علیهاالسلام آمد. فیض کاشانى هم آورده است که : عمر، گروهى از طلقا و آزاد شدگان و منافقین را به همراه خود به منزل امیرمؤ منان آورد...
و از گفته هاى گذشته چنین بر مى آید که : این کار به تنهایى صورت نگرفته بلکه عمر به پشتیبانى عده که همراه او بودند دست به چنین کارى زد.
شیخ مفید رحمة الله نام این عده را علاوه بر قنفذ چنین بر شمرده است :
1-ابوبکر 2-عمر 3- عثمان 4- خالد بن ولید 5- مغیرة بن شعبه 6- ابو عبید جراح 7- سالم مولاى ابو حذیفة 8- عمر بن ابى المقدام .
ابو الاءسود نام اسید بن خضیر و سلمة بن سلامة بن وقش را در شمار مهاجمین به خانه فاطمه علیهاالسلام قرار داده است .
و در نقل دیگرى برخى نام ثابت بن قیس و عبدالرحمن بن عوف و محمد بن مسلمة را به این تعداد افزوده اند.
۹۴/۰۸/۱۸