با این همه ارادتمند به امام زمان(عج) , چرا باز آن حضرت از دیدهها پنهان است
دوشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ب.ظ
(بسم الله الرحمن الرحیم)
این پرسش در واقع، سؤال از چرایی تداوم و استمرار «غیبت» و «پنهانزیستی» امام مهدی علیهالسلام است؛ ازاینرو بسیاری از مطالبی که در مورد اسرار و حکمتهای «غیبت» آن حضرت بیان شده، در مورد تداوم آن نیز صادق است. از طرفی باید توجه کرد که:
الف. ثابت و روشن نیست که بسیاری از این ابراز علاقهها و دوستیها از جانب ارادتمندان، خالصانه و همیشگی است و در موقع نیاز و ضرورت نیز پایدار میماند! پس باید با کمک شاخصها و معیارهایی تداوم و پایداری این اظهار ارادت و دوستیها را سنجید و آنگاه ارزیابی درستی در این زمینه داشت؛
ب. اظهار دوستی از سوی عده کمی از ارادتمندان کافی نیست، بلکه باید این خواست و توجه جهانی شده و بسیاری از مردم خواستار ظهور منجی موعود شوند.
پس از بیان این مقدمه کوتاه، گفتنی است:
بر اساس قانون عرضه و تقاضا (درخواست)، به همان نسبت که تقاضا وجود دارد، عرضه نیز وجود خواهد داشت. در غیر این صورت نظام زندگی به هم میخورد و تعادل از میان میرود و در نتیجه آشفتگی پدید میآید. چنانکه میدانیم، سالها بود که پیشوایان اسلام، در دسترس مسلمانان بودند و مردم را، به راه راست و دین حق، دعوت میکردند. به اعتراف دوست و دشمن، پیشوایان معصوم ـ از امام علی گرفته تا امام حسن عسکری علیهمالسلام ـ در تمام صفات برجسته انسانی و فضایل عالی دینی، بهترین افراد امت اسلام و برترین مردم بودهاند. با این حال، طی دو و نیم قرن پس از رحلت پیامبر خاتم، تمام آن رهبران عالیقدر از صحنه سیاست اسلام کنار گذاشته شدند، تاآنجاکه هرگاه اقدام به راهنمایی مردم غافل مینمودند، با شدت عمل، زندان و کشتهشدن مواجه میگشتند. این موضوع بهقدری روشن است که ما را از هرگونه توضیح بیشتر، بینیاز میکند.
به دیگر سخن، خداوند متعال یازده شخصیت بینظیر را ـ که جانشینان شایسته پیامبر اسلام بودند ـ به منظور رهبری جامعه انسانی، به جهان عرضه داشت، ولی به هیچوجه، این عرضه، هماهنگ با «تقاضا» نبود. روی این اصل، چه بهتر که آخرین فرد آنان، برای مدتی طولانی از نظرها غایب گردد و به مردم جهان عرضه نشود تا بدین گونه، حس تقاضای چنین پیشوای عالی مقامی، در مردم سراسر کره خاکی پدید آید. آن زمان هم که زمینه مساعد گردید، خداوند متعال وجود او را، عرضه داشته و در اختیار تقاضاکنندگان بگذارد. نکته جالب اینجاست که در بسیاری از روایات، از انتظار فرج و آمادگی مردم، برای ظهور امام زمان سخن به میان آمده و از کسانی که پیوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند، ستایش قابل توجهی شده است.
موضوع انتظار فرج، چیزی جز همان تقاضای عمومی، برای عرضهداشتن آن وجود مقدس نیست و چون این تقاضا هنوز بهطور فراگیر وجود ندارد، آن حضرت در غیبت به سر میبرد و وجود تعداد اندکی علاقهمند و دوستدار ـ هرچند در جای خود بایسته و پسندیده است ـ در این دنیای پهناور، کفایت نمیکند و تا زمانی که تعداد این یاران و خواستاران زیاد نشود و تقاضای ظهور جهانی نگردد، «پنهانزیستی» و «ناپیدایی» آن حضرت ادامه مییابد.
در ادامه به برخی از عوامل تداوم غیبت و شرایط ظهور اشاره میشود:
پیامبران گذشته نیز ـ از نوح، صالح، لوط، شعیب و هود گرفته تا ابراهیم، موسی، زکریا، یحیی و عیسی ـ همواره از آزار و اذیتهای دنیاگرایان و باطل گرایان در امان نبودند و فشارها و سختیهای فراوانی تحمل میکردند و اهدافشان بهطور کامل تحقق نیافت و از آنجا که امام مهدی علیهالسلام عصاره فضایل تمامی انبیا و ادامهدهنده راه آنان است، برای تحقق آرمانها و اهداف آنها، نیاز به زمان و فرصت مناسب و امکانات و ابزار لازم دارد؛ پس تا زمانی که احتمال همان برخوردهای نادرست پیشین وجود داشته و تعداد یاران و دوستداران اندک باشد، «پنهانزیستی» او نیز ادامه و استمرار خواهد داشت.
بیداری وجدان بشریت
بسیاری از پیامبران الهی وقتی که میدیدند با همه سعی و کوششی که در راه هدایت بشر مبذول میدارند، وجدان خفته آنان بر اثر طغیان عواطف و سرکشی غرایز بیدار نمیگردد و به راهنماییهای آنان ترتیب اثر نمیدهند، آخرین چاره را در این میدیدند که جامعه را به حال خود واگذارند و مدتی از میان آنها بیرون بروند، باشد که توده سرکش و مردم هواپرست، با احساس تنهایی و بیسرپرستی، درباره روش و سرنوشت خود تجدید نظر کنند و با فراغت بیشتر و فرصت بهتری، وجدان خفتهشان بیدار شود و در جو مناسبی، پی به هدفهای نورانی پیامبران و مکتب عالی خداپرستی آنها ببرند.[۱]
قرآن میفرماید: چون ابراهیم خلیل، از راهنمایی قوم بتتراش و بتپرست خود مأیوس گشت و با تهدید و عکسالعمل شدید آنها مواجه کردید، فرمود: «و اَعتَزِلکُم و ما تدعون من دون الله و اُدعوا ربّی؛ من از شما و آنچه از غیرخدا میخوانید، کناره میگیرم و خدای خود را میخوانم».[۲]
ابراهیم علیهالسلام با این منطق از میان کلدانیان بیرون آمد و به شهر «حران» شام رفت. مردم آنجا هم مشرک بودند و آفتاب و ماه و ستاره میپرستیدند... پس از آن شهر رهسپار فلسطین شد. با رفتن او از آن منطقه، مردم به وجدان خفته خود بازگشتند. آنگاه که با بیداری وجدان و فرونشستن طغیان عواطف خویش، به یاد تبلیغات و راهنماییهای سودمند ابراهیم علیهالسلام افتادند و از همین رهگذر ـ و در غیبت آن حضرت ـ تعداد قابل ملاحظهای به خدای یگانه ایمان آوردند و موحد شدند.
همچنین در سوره «یونس» آمده است: چون یونس علیهالسلام، قوم سرکش خود را دعوت به دین خدا نمود و آنان نپذیرفتند؛ پس آنان را تهدید کرد که سرکشی شما، از طرف خداوند، بدون عکسالعمل نمیماند و بهزودی عذاب الهی ـ که واکنش و نتیجه رفتار ناپسند شما است ـ میرسد و همه را فرا میگیرد. چون باز هم گوش نکردند، از میان قوم بیرون رفت و آنها را به حال خود گذاشت. با رفتن و ناپدید شدن یونس (غیبت او از میان مردم)، و دیدن علایم عذاب، قوم او به خود آمدند و سخنان او را به یاد آوردند. پس با بیداری وجدان، توبه کردند و عذاب هم نازل نشد... .
امام صادق علیهالسلام در بخشی از فرمودههای خود به این بُعد غیبت امام زمان اشاره کرده، میفرماید:
وجهُ الحکمة فی غیبته وجهُ الحکمة فی غیبات مَن تَقدَّمَه من حُجَج الله تعالی ذکره...؛ وجه حکمت غیبت، همان حکمت غیبت پیامبران پیشین است».[۳]
بر این اساس غیبت و دوری برخی از پیامبران از جامعه خود ـ مانند حضرت ادریس، یوسف، موسی، یونس، یحیی، صالح و ... ـ میتواند توجیهکننده تداوم «پنهانزیستی» امام زمان باشد.
با توجه به این بیان، روشن میشود که خداوند طی دهها قرن، برای هدایت افکار و بیداری وجدانهای بشر و تعدیل عواطف و غرایز آنها، رهبرانی شایسته برانگیخت، ولی بشر خیرهسر، دست از خودسریهای خود برنداشت. اگر عکسالعمل موافقی هم نشان داد، نسبت به زحمتها و تلاشهای پیامبران و پیشوایان خود، بسیار ناچیز و بیارزش بود. بنابراین بایسته است که آخرین حجت الهی، مدتی طولانی از دسترس بشر خارج گردد تا همین غیبت طولانی و کناره گیری، وجدانها را از خواب گران بیدار کند و در غیاب وی، استعداد و آمادگی پیدا کنند. هنگامی که از هر نظر شایستگی یافتند، آن پیشوای غایب باز میگردد و جهان را پر از عدل و داد، نورانیت، حکمت و عقلانیت میکند و ریشه ظلم و فساد را بر میکند؛ «یملأ الارض عدلاً و قسطاً و نوراً و برهاناً...».[۴]
مقصود از آمادگی و بالا رفتن سطح آگاهی، این است که انسانها به موقعیت و ارج وجود خود پی ببرند و تحمل ظلم و فساد را، زندگی ننگین و مرگباری تلقی میکنند که شایسته مقام انسان نیست آنگاه با ارزیابی شرایط و امکانات خود و ستم قدرتهای طاغوتی، بذر انقلاب را در سرزمین مستعد و آماده بپاشند و با شیوههای گوناگون، در آبیاری آن بکوشند.
پس تا زمانی که در تودهها چنین آگاهی پدید نیاید و انسانها بر ارزش خود واقف نگردند و امکانات خود و طرف را درست نسنجند، «غیبت» ادامه خواهد داشت و سستی و تنبلی مردم، موجه طولانی شدن آن خواهد شد.
البته این گروه ارادتمند و دوستدار، باید به صورت منسجم و آماده واقعی عمل کنند و ارتشی مهیا و نیرویی ضربتی کارآمد تشکیل دهند که پشت سر امام ایستاده و گوش به فرمان او باشند. این گروه باید به نیروی ایمان و تقوا مجهز گردند و جانباز و فداکار باشند. تربیت و تشکیل چنین افرادی تا کنون میسر نبوده و به این سادگی نیز ممکن نخواهد شد، مگر اینکه همت و تلاشی ویژه صورت گیرد و به اظهار دوستی ساده، ختم نشود!
پینوشتها
۱. ر.ک: پرسشها و پاسخها، جعفر سبحانی، صص ۱۸۷-۱۹۷.
۲. مریم: ۴۸.
۳. کمال الدین، شیخ صدوق، ج۲، ص۴۸۱، ح۱؛ عللالشرایع، شیخ صدوق، ص345، ح8؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج52، ص91، ح4.
۴. احتجاج، طبرسی، ج2، ص291؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج52، ص350.
با این همه علاقهای که از جانب ارادتمندان امام زمان اظهار میشود؛ چرا باز آن حضرت از دیدهها پنهان است؟
این پرسش در واقع، سؤال از چرایی تداوم و استمرار «غیبت» و «پنهانزیستی» امام مهدی علیهالسلام است؛ ازاینرو بسیاری از مطالبی که در مورد اسرار و حکمتهای «غیبت» آن حضرت بیان شده، در مورد تداوم آن نیز صادق است. از طرفی باید توجه کرد که:
الف. ثابت و روشن نیست که بسیاری از این ابراز علاقهها و دوستیها از جانب ارادتمندان، خالصانه و همیشگی است و در موقع نیاز و ضرورت نیز پایدار میماند! پس باید با کمک شاخصها و معیارهایی تداوم و پایداری این اظهار ارادت و دوستیها را سنجید و آنگاه ارزیابی درستی در این زمینه داشت؛
ب. اظهار دوستی از سوی عده کمی از ارادتمندان کافی نیست، بلکه باید این خواست و توجه جهانی شده و بسیاری از مردم خواستار ظهور منجی موعود شوند.
پس از بیان این مقدمه کوتاه، گفتنی است:
بر اساس قانون عرضه و تقاضا (درخواست)، به همان نسبت که تقاضا وجود دارد، عرضه نیز وجود خواهد داشت. در غیر این صورت نظام زندگی به هم میخورد و تعادل از میان میرود و در نتیجه آشفتگی پدید میآید. چنانکه میدانیم، سالها بود که پیشوایان اسلام، در دسترس مسلمانان بودند و مردم را، به راه راست و دین حق، دعوت میکردند. به اعتراف دوست و دشمن، پیشوایان معصوم ـ از امام علی گرفته تا امام حسن عسکری علیهمالسلام ـ در تمام صفات برجسته انسانی و فضایل عالی دینی، بهترین افراد امت اسلام و برترین مردم بودهاند. با این حال، طی دو و نیم قرن پس از رحلت پیامبر خاتم، تمام آن رهبران عالیقدر از صحنه سیاست اسلام کنار گذاشته شدند، تاآنجاکه هرگاه اقدام به راهنمایی مردم غافل مینمودند، با شدت عمل، زندان و کشتهشدن مواجه میگشتند. این موضوع بهقدری روشن است که ما را از هرگونه توضیح بیشتر، بینیاز میکند.
به دیگر سخن، خداوند متعال یازده شخصیت بینظیر را ـ که جانشینان شایسته پیامبر اسلام بودند ـ به منظور رهبری جامعه انسانی، به جهان عرضه داشت، ولی به هیچوجه، این عرضه، هماهنگ با «تقاضا» نبود. روی این اصل، چه بهتر که آخرین فرد آنان، برای مدتی طولانی از نظرها غایب گردد و به مردم جهان عرضه نشود تا بدین گونه، حس تقاضای چنین پیشوای عالی مقامی، در مردم سراسر کره خاکی پدید آید. آن زمان هم که زمینه مساعد گردید، خداوند متعال وجود او را، عرضه داشته و در اختیار تقاضاکنندگان بگذارد. نکته جالب اینجاست که در بسیاری از روایات، از انتظار فرج و آمادگی مردم، برای ظهور امام زمان سخن به میان آمده و از کسانی که پیوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند، ستایش قابل توجهی شده است.
موضوع انتظار فرج، چیزی جز همان تقاضای عمومی، برای عرضهداشتن آن وجود مقدس نیست و چون این تقاضا هنوز بهطور فراگیر وجود ندارد، آن حضرت در غیبت به سر میبرد و وجود تعداد اندکی علاقهمند و دوستدار ـ هرچند در جای خود بایسته و پسندیده است ـ در این دنیای پهناور، کفایت نمیکند و تا زمانی که تعداد این یاران و خواستاران زیاد نشود و تقاضای ظهور جهانی نگردد، «پنهانزیستی» و «ناپیدایی» آن حضرت ادامه مییابد.
در ادامه به برخی از عوامل تداوم غیبت و شرایط ظهور اشاره میشود:
پیامبران گذشته نیز ـ از نوح، صالح، لوط، شعیب و هود گرفته تا ابراهیم، موسی، زکریا، یحیی و عیسی ـ همواره از آزار و اذیتهای دنیاگرایان و باطل گرایان در امان نبودند و فشارها و سختیهای فراوانی تحمل میکردند و اهدافشان بهطور کامل تحقق نیافت و از آنجا که امام مهدی علیهالسلام عصاره فضایل تمامی انبیا و ادامهدهنده راه آنان است، برای تحقق آرمانها و اهداف آنها، نیاز به زمان و فرصت مناسب و امکانات و ابزار لازم دارد؛ پس تا زمانی که احتمال همان برخوردهای نادرست پیشین وجود داشته و تعداد یاران و دوستداران اندک باشد، «پنهانزیستی» او نیز ادامه و استمرار خواهد داشت.
بیداری وجدان بشریت
بسیاری از پیامبران الهی وقتی که میدیدند با همه سعی و کوششی که در راه هدایت بشر مبذول میدارند، وجدان خفته آنان بر اثر طغیان عواطف و سرکشی غرایز بیدار نمیگردد و به راهنماییهای آنان ترتیب اثر نمیدهند، آخرین چاره را در این میدیدند که جامعه را به حال خود واگذارند و مدتی از میان آنها بیرون بروند، باشد که توده سرکش و مردم هواپرست، با احساس تنهایی و بیسرپرستی، درباره روش و سرنوشت خود تجدید نظر کنند و با فراغت بیشتر و فرصت بهتری، وجدان خفتهشان بیدار شود و در جو مناسبی، پی به هدفهای نورانی پیامبران و مکتب عالی خداپرستی آنها ببرند.[۱]
قرآن میفرماید: چون ابراهیم خلیل، از راهنمایی قوم بتتراش و بتپرست خود مأیوس گشت و با تهدید و عکسالعمل شدید آنها مواجه کردید، فرمود: «و اَعتَزِلکُم و ما تدعون من دون الله و اُدعوا ربّی؛ من از شما و آنچه از غیرخدا میخوانید، کناره میگیرم و خدای خود را میخوانم».[۲]
ابراهیم علیهالسلام با این منطق از میان کلدانیان بیرون آمد و به شهر «حران» شام رفت. مردم آنجا هم مشرک بودند و آفتاب و ماه و ستاره میپرستیدند... پس از آن شهر رهسپار فلسطین شد. با رفتن او از آن منطقه، مردم به وجدان خفته خود بازگشتند. آنگاه که با بیداری وجدان و فرونشستن طغیان عواطف خویش، به یاد تبلیغات و راهنماییهای سودمند ابراهیم علیهالسلام افتادند و از همین رهگذر ـ و در غیبت آن حضرت ـ تعداد قابل ملاحظهای به خدای یگانه ایمان آوردند و موحد شدند.
همچنین در سوره «یونس» آمده است: چون یونس علیهالسلام، قوم سرکش خود را دعوت به دین خدا نمود و آنان نپذیرفتند؛ پس آنان را تهدید کرد که سرکشی شما، از طرف خداوند، بدون عکسالعمل نمیماند و بهزودی عذاب الهی ـ که واکنش و نتیجه رفتار ناپسند شما است ـ میرسد و همه را فرا میگیرد. چون باز هم گوش نکردند، از میان قوم بیرون رفت و آنها را به حال خود گذاشت. با رفتن و ناپدید شدن یونس (غیبت او از میان مردم)، و دیدن علایم عذاب، قوم او به خود آمدند و سخنان او را به یاد آوردند. پس با بیداری وجدان، توبه کردند و عذاب هم نازل نشد... .
امام صادق علیهالسلام در بخشی از فرمودههای خود به این بُعد غیبت امام زمان اشاره کرده، میفرماید:
وجهُ الحکمة فی غیبته وجهُ الحکمة فی غیبات مَن تَقدَّمَه من حُجَج الله تعالی ذکره...؛ وجه حکمت غیبت، همان حکمت غیبت پیامبران پیشین است».[۳]
بر این اساس غیبت و دوری برخی از پیامبران از جامعه خود ـ مانند حضرت ادریس، یوسف، موسی، یونس، یحیی، صالح و ... ـ میتواند توجیهکننده تداوم «پنهانزیستی» امام زمان باشد.
با توجه به این بیان، روشن میشود که خداوند طی دهها قرن، برای هدایت افکار و بیداری وجدانهای بشر و تعدیل عواطف و غرایز آنها، رهبرانی شایسته برانگیخت، ولی بشر خیرهسر، دست از خودسریهای خود برنداشت. اگر عکسالعمل موافقی هم نشان داد، نسبت به زحمتها و تلاشهای پیامبران و پیشوایان خود، بسیار ناچیز و بیارزش بود. بنابراین بایسته است که آخرین حجت الهی، مدتی طولانی از دسترس بشر خارج گردد تا همین غیبت طولانی و کناره گیری، وجدانها را از خواب گران بیدار کند و در غیاب وی، استعداد و آمادگی پیدا کنند. هنگامی که از هر نظر شایستگی یافتند، آن پیشوای غایب باز میگردد و جهان را پر از عدل و داد، نورانیت، حکمت و عقلانیت میکند و ریشه ظلم و فساد را بر میکند؛ «یملأ الارض عدلاً و قسطاً و نوراً و برهاناً...».[۴]
مقصود از آمادگی و بالا رفتن سطح آگاهی، این است که انسانها به موقعیت و ارج وجود خود پی ببرند و تحمل ظلم و فساد را، زندگی ننگین و مرگباری تلقی میکنند که شایسته مقام انسان نیست آنگاه با ارزیابی شرایط و امکانات خود و ستم قدرتهای طاغوتی، بذر انقلاب را در سرزمین مستعد و آماده بپاشند و با شیوههای گوناگون، در آبیاری آن بکوشند.
پس تا زمانی که در تودهها چنین آگاهی پدید نیاید و انسانها بر ارزش خود واقف نگردند و امکانات خود و طرف را درست نسنجند، «غیبت» ادامه خواهد داشت و سستی و تنبلی مردم، موجه طولانی شدن آن خواهد شد.
البته این گروه ارادتمند و دوستدار، باید به صورت منسجم و آماده واقعی عمل کنند و ارتشی مهیا و نیرویی ضربتی کارآمد تشکیل دهند که پشت سر امام ایستاده و گوش به فرمان او باشند. این گروه باید به نیروی ایمان و تقوا مجهز گردند و جانباز و فداکار باشند. تربیت و تشکیل چنین افرادی تا کنون میسر نبوده و به این سادگی نیز ممکن نخواهد شد، مگر اینکه همت و تلاشی ویژه صورت گیرد و به اظهار دوستی ساده، ختم نشود!
پینوشتها
۱. ر.ک: پرسشها و پاسخها، جعفر سبحانی، صص ۱۸۷-۱۹۷.
۲. مریم: ۴۸.
۳. کمال الدین، شیخ صدوق، ج۲، ص۴۸۱، ح۱؛ عللالشرایع، شیخ صدوق، ص345، ح8؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج52، ص91، ح4.
۴. احتجاج، طبرسی، ج2، ص291؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج52، ص350.
۹۴/۰۴/۲۹