بازشناسی مفضل بن عمر از راویان احادیث مهدوی (2)
يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ق.ظ
(بسم الله الرحمن الرحیم)
عقایدی که به ابوالخطاب نسبت دادهاند، بدین گونه است که:
1. آنان، صورت اصلی امام جعفر صادق علیه السلام را در آن عالم، خدا میدانستند.
2. آنان، ابوالخطاب را پیامبر میدانستند و معتقد بودند که ابوالخطاب بعد از مرگ، از ملائکه شد.
3. در بعد احکام، آنها به کلی اباحی مذهب و بی بندو بار بودند و همة محرمات از قبیل زنا، لواط، دزدی، شراب خواری رامجاز میدانستند و اصولاً شهوات رانور میدانستند. از بررسی تاریخ ظهور این فرقه و اعمال و عقاید آنها میتوان چنین تحلیل کرد که ظهور آنان در اوایل حکومت بنی عباس و به خصوص اوایل حکومت منصور بود که از هر سو، قیامها و نهضتهایی بر ضد او صورت میگرفت و هنوز کاملاً بر اوضاع مسلط نشده بود. ابوالخطاب، در این هنگام با مطرح کردن نام امامان اطهار علیهم السلام و غلو دربارة آنان و ادعای وصایت و نبوت خود، سعی در جلب نیرو برای قیام کرد و با رواج بی بندوباری و فساد و اباحه و مجازشمردن شهوات، توانست عدة زیادی از فاسدان آن زمان کوفه را پیرامون خود جمع کند. سرانجام، او و هفتاد تن از پیروانش در سال 138 قمری در مسجد کوفه قتل عام شدند.[44] با توجه به مطالب گفته شده، قضاوت در خطابی بودن مفضل بن عمر راحت تر میشود. مرحوم آیتالله خویی رحمه الله علیه با توجه به روایاتی که در مدح و فضیلت او صادر شده است، میگوید که نسبت تفویض و خطابیه به مفضل بن عمر ثابت نشده است.[45]
ایشان براین باور است که اولاً: نسبت خطابی بودن مفضل برای اولین بار توسط ابن غضائری و در کتاب الضعفاء مطرح شده که در انتساب این کتاب به مؤلفش، اختلاف است. ثانیاً: کلام مرحوم کشی رحمه الله علیه که قائل است مفضل بن عمر در انتهای عمر، خطابی شده است هم شاهدی ندارد. ثالثاً: خود مرحوم نجاشی رحمه الله علیه در نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر تردید دارد؛ زیرا میگوید: «قیل انه کان خطابیاً»؛ گفته شده است که او خطابی بوده است. عبارت «قیل» دال بر عدم رضایت نجاشی به این مطلب است. مرحوم مامقانی رحمه الله علیه به دو دلیل خطابی بودن مفضل بن عمر را نمی پذیرد: اول به آن دلیل که اخباری در حد استفاضه در تأیید مفضل بن عمر صادر شده است و این اخبار مستفیض، این کلام را رد می کند. دوم آن که مقام و منزلت و فضل مفضل بن عمر او را از تبعیت شخصی همچون ابی خطاب منع میکند.[46] خلاصه آن که خطابی بودن مفضل بن عمر ثابت نشده است. شایان ذکر است که صاحب کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعة بر این باور است که علت انتساب بعضی از عقاید ناصواب به او، به دلیل تشابه اسمی او با مفضل بن عمر صیرفی است که خطابی بوده است.
1. حدثنی حمدویه بن نصیر قال: حدثنا یعقوب بن یزید، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن الحکم و حماد بن عثمان، عن اسماعیل بن جابر قال: قال ابوعبدالله ائت المفضل و قل له: یاکافر یا مشرک ماترید الی ابنی ترید ان تقتله؟
2. حدثنی حمدویه، و ابراهیم، ابنا نصیر قالا: حدثنا محمد بن عیسی، عن علی بن الحکم، عن المفضل بن عمر انه کان یشیر انکما لمن المرسلین.[47]
2. در روایت اول، امام صادق علیه السلام مفضل بن عمر را کافر و مشرک میداند؛ در حالی که ما روایاتی را از امام کاظم و امام رضا علیهم السلام داریم که به مدح مفضل بن عمر پرداختهاند و آثار اسلام را بر او حمل کرده اند؛ در حالی که در مذهب تشیع، توبه مرتد فطری قبول نیست.
3. این دو روایت صحیح السند، همانند روایاتی است که در طعن، لعن و تکفیر زرارة، محمد بن مسلم و بریدبن معاویه وارد شده است؛ یعنی خلاف ظاهر این روایات، اراده شده است و چنین روایاتی برای حفظ خون این عده بوده و از روی تقیه صادر شده است.
4. آنچه صدور این روایات از روی تقیه را قوت میبخشد، آن است که روایات ذم مفضل بن عمر فقط از یک معصوم علیه السلام یعنی امام صادق علیه السلام صادر شده است؛ ولی روایات مدح او، از سه معصوم یعنی امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم السلام نقل شده است.[48]
بقیه روایاتی که در مذمت مفضل بن عمر صادر شده، همگی از حیث سند، مخدوش است و دیگر نوبت به بحث دلالی آن نمیرسد. برفرض صدور تمام روایات ذم از امام معصوم میتوانیم به این نتیجه برسیم که روایات ذم برای نفی ظاهری انتساب مفضل بن عمر به تشیع صادر شده است؛ همان گونه که امام صادق علیه السلام دربارة زرارة تعبیر «سوراخ کردن کشتی برای صرف نظر کردن سلطان از آن» را به کار بردهاند.[49] در این گونه روایات، بیشتر روایات مدح، از روایات ذم متأخر است که خود نشانهای بر صدور تقیهای روایات ذم برای مصالحی مهم همچون حفظ جان اصحاب خاص میباشد.[50] کما این که امام صادق علیه السلام در حدیثی میفرمایند: «هلک المتریسون (المستریبون) فی ادیانهم منهم زراره و برید و محمد بن مسلم و اسماعیل»؛ شکاکان در دین همچون زراره، برید بن معاویه، محمد بن مسلم و اسماعیل به هلاکت افتادند.[51] با بررسی اجمالی شرح حال راویان، ما به بزرگوارانی برخورد میکنیم که در مورد آنان روایات مدح و روایات ذم هر دو وارد شده است که عبارتند از: اسماعیل بن جابر جعفی، برید بن معاویه عجلی، زرارة بن اعین، صفوان بن یحیی، محمد بن سنان ابو جعفر زاهری، محمد بن مسلم بن ریاح، یونس بن عبدالرحمان.[52]
مرحوم مامقانی رحمه الله علیه و مرحوم آیتالله خویی رحمه الله علیه هر دو به این مطلب تأکید دارند که روایات ذم مفضل بن عمر همگی از یک معصوم یعنی امام صادق علیه السلام صادر شده است. در توضیح این مطلب باید گفت که در دورة 34 ساله امامت امام صادق علیه السلام (114- 148 ق) ما با بیشترین روایات تقیه مواجه میشویم. زیرا از 53 روایت از 106 روایت مربوطه به تقیه (البته با حذف بعضی از مکررات) ـ که در کتاب بحار الانوار جمع آوری شده ـ از امام صادق نقل شده است؛ یعنی حدود پنجاه درصد روایات تقیه از وجود مبارک امام صادق علیه السلام صادر شده است و البته فراموش نشود که این رقم غیر از احادیث مربوط به تقیه است که از امام صادق علیه السلام از قول امامان پیش از خود نقل شده است.
همچنین با بررسی 44 حدیث مربوط به کتمان سر در این کتاب، تعداد 27 روایت یعنی بیش از شصت درصد آن از زبان آن امام علیه السلام نقل شده است.[53] علت فراوانی روایات تقیهای را تنها در بعد سیاسی میتوان معلول فشارهای سهمگین حکومتهای مرکزی در دوران حکومت هشام بن عبدالملک (105-125 ق) و حکومت منصور دانست. هردوی اینان خلیفهای مقتدر بودند که بر اوضاع مملکت اسلامی مسلط بودند و فعالیتهای امام را به شدّت کنترل میکردند. وصیت امام صادق علیه السلام بهترین گواه بر فشارهای سیاسی دوران در زمان حیات ایشان است. منصور که درصدد از بین بردن وصی امام بود، نامهای با همین مضمون به فرماندار مدینه نوشت. وقتی فرماندار در پی اجرای حکم رفت، مشاهده کرد که امام علیه السلام افرادی همچون منصور، فرماندار مدینه، موسی بن جعفر علیه السلام، حمیده همسر خویش و عبدالله پسر دیگر خویش را اوصیای خود معرفی کرده است.[54]
پی نوشت ها :
[40]. احمد بن الحسین غضایری، رجال، ش117، ص87.
[41]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص261 و 263.
[42]. غالیان، ص106.
[43]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص245.
[44]. غالیان، ص107.
[45]. «والذی یتحصل مما ذکرنا ان نسبة التفویض و الخطابیة الی المفضل بن عمر لم تثبت، فان ذلک و ان تقدم عن ابن الغضایری الا ان نسبة الکتاب الیه لم یثبت کما مرت الاشاره علیه غیر مرة، و ظاهر کلام الکشی و ان کان ان المفضل کان مستقیما ثم صار خطابیاً، الا ان هذا لاشاهد علیه و یؤکد ذلک کلام النجاشی حیث قال: و قیل انه کان خطابیا فانه یشعر بعدم ارتضائه»؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص303.
[46]. تنقیح المقال، ج3، ص238.
[47]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص298؛ تنقیح المقال، ج3، ص241 ؛رجال کشی، ص154.
[48]. برگرفته از: معجم رجال الحدیث، ج18، ص292-299؛ تنقیح المقال، ج3، ص239-242.
[49]. معجم رجال الحدیث، ج6، ص247، ش2662.
[50]. نعمتالله صفری فروشانی، نقش تقیه در استنباط، ص608، قم، بوستان کتاب، 1381ش.
[51]. معجم رجال الحدیث، ج3، ص115، ش1302.
[52]. نقش تقیه در استنباط، ص609.
[53]. همان، ص96.
[54]. همان، ص98.
نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر :
اولین بار ابن غضائری در کتاب الضعفاء این نسبت را به مفضل بن عمر میدهد.[40] و نجاشی رحمه الله علیه دربارة او میگوید: «گفته شده او خطابی است». قبل از نقد و بررسی کلام نجاشی رحمه الله علیه دربارة فرقة «خطابی» توضیح مختصری میدهیم. این فرقه، منسوب به شخصی به نام «محمد بن مقلاص اسدی کوفی» معروف به ابو خطاب است.[41] او در ابتدا از اصحاب امام صادق علیه السلام به شمار میرفت؛ اما پس از چندی منحرف شد. ابوالخطاب، مهمترین و گزافه گوترین فرقة غالیه را تشکیل داد؛ به گونهای که همة فرقههای غلات قبل و بعد از خود را تحت الشعاع قرار داد و بسیاری از غلات پس از او، عقاید خود را از او اقتباس کردند. یکی از بدترین کارهایی که ابوالخطاب به پیروی از مغیرة بن سعید انجام میداد، این بود که احادیثی با سند جعل میکرد و آن را در کتب اصحاب امامان و به نام امامان اطهار علیهم السلام جای میداد.[42] امام صادق علیه السلام میفرماید: «خدا ابوالخطاب را لعنت کند که باعث ترس من در حال قیام و قعود و خواب شد. خدایا ! آتش آهن را به او بچشان.»[43]عقایدی که به ابوالخطاب نسبت دادهاند، بدین گونه است که:
1. آنان، صورت اصلی امام جعفر صادق علیه السلام را در آن عالم، خدا میدانستند.
2. آنان، ابوالخطاب را پیامبر میدانستند و معتقد بودند که ابوالخطاب بعد از مرگ، از ملائکه شد.
3. در بعد احکام، آنها به کلی اباحی مذهب و بی بندو بار بودند و همة محرمات از قبیل زنا، لواط، دزدی، شراب خواری رامجاز میدانستند و اصولاً شهوات رانور میدانستند. از بررسی تاریخ ظهور این فرقه و اعمال و عقاید آنها میتوان چنین تحلیل کرد که ظهور آنان در اوایل حکومت بنی عباس و به خصوص اوایل حکومت منصور بود که از هر سو، قیامها و نهضتهایی بر ضد او صورت میگرفت و هنوز کاملاً بر اوضاع مسلط نشده بود. ابوالخطاب، در این هنگام با مطرح کردن نام امامان اطهار علیهم السلام و غلو دربارة آنان و ادعای وصایت و نبوت خود، سعی در جلب نیرو برای قیام کرد و با رواج بی بندوباری و فساد و اباحه و مجازشمردن شهوات، توانست عدة زیادی از فاسدان آن زمان کوفه را پیرامون خود جمع کند. سرانجام، او و هفتاد تن از پیروانش در سال 138 قمری در مسجد کوفه قتل عام شدند.[44] با توجه به مطالب گفته شده، قضاوت در خطابی بودن مفضل بن عمر راحت تر میشود. مرحوم آیتالله خویی رحمه الله علیه با توجه به روایاتی که در مدح و فضیلت او صادر شده است، میگوید که نسبت تفویض و خطابیه به مفضل بن عمر ثابت نشده است.[45]
ایشان براین باور است که اولاً: نسبت خطابی بودن مفضل برای اولین بار توسط ابن غضائری و در کتاب الضعفاء مطرح شده که در انتساب این کتاب به مؤلفش، اختلاف است. ثانیاً: کلام مرحوم کشی رحمه الله علیه که قائل است مفضل بن عمر در انتهای عمر، خطابی شده است هم شاهدی ندارد. ثالثاً: خود مرحوم نجاشی رحمه الله علیه در نسبت خطابی بودن مفضل بن عمر تردید دارد؛ زیرا میگوید: «قیل انه کان خطابیاً»؛ گفته شده است که او خطابی بوده است. عبارت «قیل» دال بر عدم رضایت نجاشی به این مطلب است. مرحوم مامقانی رحمه الله علیه به دو دلیل خطابی بودن مفضل بن عمر را نمی پذیرد: اول به آن دلیل که اخباری در حد استفاضه در تأیید مفضل بن عمر صادر شده است و این اخبار مستفیض، این کلام را رد می کند. دوم آن که مقام و منزلت و فضل مفضل بن عمر او را از تبعیت شخصی همچون ابی خطاب منع میکند.[46] خلاصه آن که خطابی بودن مفضل بن عمر ثابت نشده است. شایان ذکر است که صاحب کتاب الامام الصادق و المذاهب الاربعة بر این باور است که علت انتساب بعضی از عقاید ناصواب به او، به دلیل تشابه اسمی او با مفضل بن عمر صیرفی است که خطابی بوده است.
روایاتی که در مذمت «مفضل بن عمر» صادر شده:
از روایاتی که در مذمت و نکوهش مفضل بن عمر نقل شده است به دو روایت برمی خوریم که از حیث سند ایرادی ندارد و صحیح السند است. بقیه روایات به غیر از این دو روایت، همگی از حیث سند مخدوش هستند. ابتدا این دو روایت که از حیث سند صحیح هستند را آورده و به نقد و بررسی آنها میپردازیم:1. حدثنی حمدویه بن نصیر قال: حدثنا یعقوب بن یزید، عن ابن ابی عمیر، عن هشام بن الحکم و حماد بن عثمان، عن اسماعیل بن جابر قال: قال ابوعبدالله ائت المفضل و قل له: یاکافر یا مشرک ماترید الی ابنی ترید ان تقتله؟
2. حدثنی حمدویه، و ابراهیم، ابنا نصیر قالا: حدثنا محمد بن عیسی، عن علی بن الحکم، عن المفضل بن عمر انه کان یشیر انکما لمن المرسلین.[47]
جواب به این دو روایت :
1. این دو روایت با روایات مستفیضی که بر وثاقت مفضل بن عمر دلالت دارد، در تعارض است.2. در روایت اول، امام صادق علیه السلام مفضل بن عمر را کافر و مشرک میداند؛ در حالی که ما روایاتی را از امام کاظم و امام رضا علیهم السلام داریم که به مدح مفضل بن عمر پرداختهاند و آثار اسلام را بر او حمل کرده اند؛ در حالی که در مذهب تشیع، توبه مرتد فطری قبول نیست.
3. این دو روایت صحیح السند، همانند روایاتی است که در طعن، لعن و تکفیر زرارة، محمد بن مسلم و بریدبن معاویه وارد شده است؛ یعنی خلاف ظاهر این روایات، اراده شده است و چنین روایاتی برای حفظ خون این عده بوده و از روی تقیه صادر شده است.
4. آنچه صدور این روایات از روی تقیه را قوت میبخشد، آن است که روایات ذم مفضل بن عمر فقط از یک معصوم علیه السلام یعنی امام صادق علیه السلام صادر شده است؛ ولی روایات مدح او، از سه معصوم یعنی امام صادق و امام کاظم و امام رضا علیهم السلام نقل شده است.[48]
بقیه روایاتی که در مذمت مفضل بن عمر صادر شده، همگی از حیث سند، مخدوش است و دیگر نوبت به بحث دلالی آن نمیرسد. برفرض صدور تمام روایات ذم از امام معصوم میتوانیم به این نتیجه برسیم که روایات ذم برای نفی ظاهری انتساب مفضل بن عمر به تشیع صادر شده است؛ همان گونه که امام صادق علیه السلام دربارة زرارة تعبیر «سوراخ کردن کشتی برای صرف نظر کردن سلطان از آن» را به کار بردهاند.[49] در این گونه روایات، بیشتر روایات مدح، از روایات ذم متأخر است که خود نشانهای بر صدور تقیهای روایات ذم برای مصالحی مهم همچون حفظ جان اصحاب خاص میباشد.[50] کما این که امام صادق علیه السلام در حدیثی میفرمایند: «هلک المتریسون (المستریبون) فی ادیانهم منهم زراره و برید و محمد بن مسلم و اسماعیل»؛ شکاکان در دین همچون زراره، برید بن معاویه، محمد بن مسلم و اسماعیل به هلاکت افتادند.[51] با بررسی اجمالی شرح حال راویان، ما به بزرگوارانی برخورد میکنیم که در مورد آنان روایات مدح و روایات ذم هر دو وارد شده است که عبارتند از: اسماعیل بن جابر جعفی، برید بن معاویه عجلی، زرارة بن اعین، صفوان بن یحیی، محمد بن سنان ابو جعفر زاهری، محمد بن مسلم بن ریاح، یونس بن عبدالرحمان.[52]
مرحوم مامقانی رحمه الله علیه و مرحوم آیتالله خویی رحمه الله علیه هر دو به این مطلب تأکید دارند که روایات ذم مفضل بن عمر همگی از یک معصوم یعنی امام صادق علیه السلام صادر شده است. در توضیح این مطلب باید گفت که در دورة 34 ساله امامت امام صادق علیه السلام (114- 148 ق) ما با بیشترین روایات تقیه مواجه میشویم. زیرا از 53 روایت از 106 روایت مربوطه به تقیه (البته با حذف بعضی از مکررات) ـ که در کتاب بحار الانوار جمع آوری شده ـ از امام صادق نقل شده است؛ یعنی حدود پنجاه درصد روایات تقیه از وجود مبارک امام صادق علیه السلام صادر شده است و البته فراموش نشود که این رقم غیر از احادیث مربوط به تقیه است که از امام صادق علیه السلام از قول امامان پیش از خود نقل شده است.
همچنین با بررسی 44 حدیث مربوط به کتمان سر در این کتاب، تعداد 27 روایت یعنی بیش از شصت درصد آن از زبان آن امام علیه السلام نقل شده است.[53] علت فراوانی روایات تقیهای را تنها در بعد سیاسی میتوان معلول فشارهای سهمگین حکومتهای مرکزی در دوران حکومت هشام بن عبدالملک (105-125 ق) و حکومت منصور دانست. هردوی اینان خلیفهای مقتدر بودند که بر اوضاع مملکت اسلامی مسلط بودند و فعالیتهای امام را به شدّت کنترل میکردند. وصیت امام صادق علیه السلام بهترین گواه بر فشارهای سیاسی دوران در زمان حیات ایشان است. منصور که درصدد از بین بردن وصی امام بود، نامهای با همین مضمون به فرماندار مدینه نوشت. وقتی فرماندار در پی اجرای حکم رفت، مشاهده کرد که امام علیه السلام افرادی همچون منصور، فرماندار مدینه، موسی بن جعفر علیه السلام، حمیده همسر خویش و عبدالله پسر دیگر خویش را اوصیای خود معرفی کرده است.[54]
پی نوشت ها :
[40]. احمد بن الحسین غضایری، رجال، ش117، ص87.
[41]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص261 و 263.
[42]. غالیان، ص106.
[43]. معجم رجال الحدیث، ج14، ص245.
[44]. غالیان، ص107.
[45]. «والذی یتحصل مما ذکرنا ان نسبة التفویض و الخطابیة الی المفضل بن عمر لم تثبت، فان ذلک و ان تقدم عن ابن الغضایری الا ان نسبة الکتاب الیه لم یثبت کما مرت الاشاره علیه غیر مرة، و ظاهر کلام الکشی و ان کان ان المفضل کان مستقیما ثم صار خطابیاً، الا ان هذا لاشاهد علیه و یؤکد ذلک کلام النجاشی حیث قال: و قیل انه کان خطابیا فانه یشعر بعدم ارتضائه»؛ معجم رجال الحدیث، ج18، ص303.
[46]. تنقیح المقال، ج3، ص238.
[47]. معجم رجال الحدیث، ج18، ص298؛ تنقیح المقال، ج3، ص241 ؛رجال کشی، ص154.
[48]. برگرفته از: معجم رجال الحدیث، ج18، ص292-299؛ تنقیح المقال، ج3، ص239-242.
[49]. معجم رجال الحدیث، ج6، ص247، ش2662.
[50]. نعمتالله صفری فروشانی، نقش تقیه در استنباط، ص608، قم، بوستان کتاب، 1381ش.
[51]. معجم رجال الحدیث، ج3، ص115، ش1302.
[52]. نقش تقیه در استنباط، ص609.
[53]. همان، ص96.
[54]. همان، ص98.
۹۴/۰۵/۰۴