اهمیت تقوا
اهمیت تقوا
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله الذى جعل الکتاب هدى للمتقین، و الصلوة و السلام على من هو افضلالانبیاء و المرسلین، و على اهل بیته الطیبین الطاهرین.
1. اهمیت تقوا
یکى از امورى که در فرهنگ اسلامى و متون دینى از اهمیت فوق العادهاىبرخوردار است و بلکه به حق مىتوان گفت اساس تمام کمالات و ترقیاتروحانى و معنوى انسان است، تقوا و پرهیزکارى و دورى از آلودگىها و گناهاناست، زیرا آدمى اگر بخواهد به راه راست و صراط مستقیم راه یابد و از تعالیمآسمانى و معارف قرآنى بهرهمند شود، اساس آن تقواست که: ذلک الکتاب لا ریبفیه هدى للمتقین (1) ، و اگر بخواهد نزد پروردگار از کرامت و احترام بیشترىبرخوردار شود، معیار و زیربناى آن، تقواى برتر است، که ان اکرمکم عند اللهاتقیکم (2) ، و اگر بخواهد در کوران حوادث و بحرانها و ظلمتهاى اوهام، حقرا از باطل تشخیص داده و این دو را-در هر لباس و پوششى-از یک دیگر باز شناسد، مایه آن تقواست که: ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (3) ، و اگر بخواهد ازاغواهاى شیطانى و وساوس نفسانى و تنگناهاى این جهان رهایى یابد و از شر اینهمه، جان سالم به در برد، پایه آن تقواست که: و من یتق الله یجعل له مخرجا (4) ;و اگر بخواهد از ارزاق خداوندى-چه مادى و چه معنوى-بهره و نصیبى داشتهباشد، راه آن تقواست که: و من یتق الله...و یرزقه من حیث لا یحتسب (5) ;و اگربخواهد اعمال خویش را از بیهودگى و بىحاصلى در آورده و به مرحله قبولبرساند، طریق آن تقواست که: انما یتقبل الله من المتقین (6) ;و در نهایت اگربخواهد در درگاه خدا محبوب و عزیز باشد و عاقبتش ختم به خیر شود، ریشهاشتقواست که: ان الله یحب المتقین (7) ; و العاقبة للمتقین (8) .
بنابر این در بعد عمل، تقوا و پرهیز از گناه، اجتناب و دورى از محرمات، اساس هر خیر و زیر بناى هر سعادتى است و به همین دلیل، بر هر عملى مقدم استو انسان سالک پیش از آن که در انجام اعمال کوشش کند باید بر دورى از گناهاهتمام ورزد.رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به ابوذر-علیه الرحمة-مىفرماید:
یا اباذر کن بالتقوى اشد اهتماما منک بالعمل ; (9) اى ابوذر!باید کوششى که درمراعات تقوا اعمال مىکنى از کوششى که در انجام سایر اعمال به خرج مىدهىبیشتر باشد.»
نیز بر همین اساس است که امیر مؤمنان على بن ابى طالب علیه السلام مىفرماید: اجتناب السیئات اولى من اکتساب الحسنات ; (10) دورى از بدىها بر کسبخوبىها مقدم است».
پس اى عزیز!بدان همان گونه که فرد مریض بدون مراعات پرهیز، روىصحت و سلامتى را نمىبیند-گر چه از قوىترین و مؤثرترین داروها استفاده کند-شخص دور افتاده از حقایق و بیگانه با معنویات نیز، بدون مراعات تقوا روىمعرفت و سعادت را نخواهد دید، هر چند پر مشقتترین و مشکلترین اعمال راانجام دهد.از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت است که آن حضرت فرمود:
انکم لو صلیتم حتى تکونوا کالحنایا، و صمتم حتى تکونوا کالاوتار، ماینفعکم ذلک الا بورع ; (11) به درستى که اگر از کثرت نماز همچون کمان خمیده ودر اثر زیاد روزه گرفتن همچون زه کمان، باریک شوید، به حالتان مفید نخواهندبود مگر آن که تقوا پیشه کنید و از محرمات دورى کنید.»
مولوى گوید:
ما در این انبار گندم مىکنیم گندم جمع آمده گم مىکنیم مىنیندیشیم آخر ما به هوش کین خلل در گندم است از مکر موش موش تا انبار ما حفره زدست و زفنش انبار ما ویران شدست اول اى جان، دفع شر موش کن و آنگهان در جمع گندم جوش کن بشنو از اخبار آن صدر صدور لا صلوة تم الا بالحضور گرنه موشى دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست؟ ریزه ریزه صدق هر روزه چرا جمع مىناید درین انبار ما (12)
طبق ابیات فوق، مثل کسى که بدون اجتناب از معاصى، در به جا آوردن اعمال عبادى مىکوشد، مانند کسى است که بدون دفع شر موش دزد، گندمها راذره ذره انبار مىکند، لذا همان طور که جمع گندم با وجود آفتى چون موش، جزرنج و زحمتحاصلى ندارد، به جا آوردن اعمال عبادى نیز-با ابتلاى به معاصى-جز خستگى و زحمت، حاصلى نخواهد داشت، زیرا گناهان مانند موشها بهجان گندم اعمال افتاده و همه را تباه و نابود مىسازند.
چگونه مىتوان متقى بود؟
اکنون که با اهمیت و جایگاه تقوا و پرهیز از گناه و معصیت آشنا شدى، ممکناستبپرسى:چگونه مىتوان متقى بود؟و چطور مىشود گناهان را از صحنهزندگى دور کرد؟و نیز ممکن استبگویى:من و امثال من هر گاه تصمیممىگیریم که بر خود مسلط شویم و دست از معصیتبرداریم و مواظب خود باشیمکه دیگر گناه نکنیم، یکى-دو روز اول را نسبتا موفق هستیم، ولى چندى بعدشکستخورده و به حال اول بر مىگردیم.آیا راهى هست که بدان روى آوریم واز آن مدد جوییم تا در مسیر تقوا و پرهیز از گناه، مستقیم و استوار باقى بمانیم؟
در جواب گوییم:اى عزیز!بىشک گناه و معصیت را مانند دیگر امورممکن، اسباب و عللى است که تا آنها را نشناسى و آن گاه هر یک از آنها را باروشى مناسب از میان نبرى، به ترک گناه موفق نخواهى شد، لذا باید در مرحلهنخست همتخویش را در شناسایى عوامل گناه مصروف دارى و بعد با روشى درخور، به رفع هر یک از آنها بپردازى تا کم کم بتوانى خود را از چنگال معاصىبرهانى و گناهان را از وجودت دور سازى.
عوامل گناه چیست؟
حال اگر بپرسى عوامل صدور گناه چیست؟و اصولا چرا شخص مسلمان ومؤمن تن به معصیت مىدهد؟
گویم:چند امر است که هر کدام از آنها در صدور گناه دخیل هستند که عبارتند از:
الف)عدم ایمان یا ضعف آن به مبدا و معاد و تبعات اعمال;
ب)غفلت;
ج)ضعف اراده در مقابل کوران غرایز و شهوات.
توضیح این که:گروهى از افراد، از آن رو که اساسا انسانهاى بىایمانىهستند و یا اگر اعتقادى دارند از قوت لازم برخوردار نیست، تن به گناه مىدهند.این گونه افراد على رغم این که به زبان مىگویند:خدایى هست و از پس امروزفردایى، در مقابل هر عمل خیر پاداشى و در مقابل هر عمل شر عقوبتى است، ولى وقتى که به قلب آنها مراجعه کنى، خواهى دید که از ایمان خبرى نیست و یااگر اعتقادى باشد بسیار ضعیف و کم سوست و آن هم آلوده به بسیارى از اوهام وخیالات و خرافات.
بدیهى است که چنین افرادى هنگامى که لذتها و خوشىهاى زندگى دنیا رابا دستورهاى دینى در تعارض ببینند، نمىتوانند اوامر و نواهى اولیاى دین رابر خواستههاى خود، مقدم بدارند و از لذایذ نفسانى و حیوانى خویش چشمبپوشند، بلکه با گفتن جملاتى مانند:«سیلى نقد به از حلواى نسیه است»!«چهکسى رفته و از آن دنیا خبر آورده که این حرفها راست است»!و از این قبیلسخنان، بر خر مراد خویش سوار مىشوند و از ارتکاب هیچ معصیتى فرو گذارىنمىکنند.
گروه دیگر از افراد آن گونه نیستند که مانند گروه مذکور از نظر اعتقادىمشکلى داشته باشند، بلکه بر عکس، انسانهاى معتقد و پاى بندى هستند، ولىمشکل آنها غفلت از معتقدات است، بدین معنا که امور ظاهرى و اشتغالاتمعمولى و روز مره زندگى دنیا، آنها را طورى از یاد خداوند و معاد و عقوبتهاىاعمال زشت و ناپسند خود غافل نموده که به چیزى جز خواستههاى آنى و امورمربوط به زندگى دنیا فکر نمىکنند.پیداست که چنین کسانى عملا با دسته اول-که به بىاعتقادى یا ضعف ایمانمبتلا هستند-هیچ فرقى ندارند و همان گونه که آنان به آسانى مرتکب معصیتمىشوند، اینان نیز به سهولتبه دام گناه گرفتار مىآیند.
گروه سوم کسانى هستند که نه مثل دسته اول مشکل عقیدتى دارند کهبىاعتقادى یا ضعف اعتقاد، آنها را به عصیان بکشاند و نه مثل دسته دوم مبتلاى بهغفلت هستند که به سبب آن به دام گناه بیفتند، بلکه هم معتقدند و هم متوجه، ولىبا این همه از آن رو که انسانهاى سست عنصر و بىارادهاى هستند، در صحنهتعارض دین و هواى نفس نمىتوانند بر خواستههاى نفسانى خویش غالب آیند وخود را کنترل کرده و از معصیتبپرهیزند.
چگونگى مقابله با عوامل گناه
حال که با عوامل و اسباب گناه آشنا شدى، لازم است راه مقابله با هر یکاز آنها را نیز بدانى تا با از میان برداشتن آنها، بر اجتناب از گناه توفیقیابى;لذا گوییم:اگر شخص گنهکار از گروه اول باشد(از نظر اعتقادىوضع مطلوبى نداشته باشد)لازم است قبل از هر چیز، خود را به اعتقاداتصحیح و متقنى که بر دلایل برهانى و محکم استوار باشند، مجهز کند;بدین معنا که باید با تفکر و تامل در دقایق و ظرایف هستى و مطالعه و تحقیق دردفاتر و کتابهایى که متفکران و اندیشمندان الهى، در اعتقادات و مسائلعقیدتى نگاشتهاند به مرحلهاى دستیابد که خداى تبارک و تعالى را بدونهیچ شک و شبههاى باور کند و به راستى به روز رستاخیز معتقد شود و باورداشته باشد که: فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره (13) تا بتواند مواظب خود باشد و از کارهاى ناشایست اجتناب کند.در غیر اینصورت با ایمان تقلیدى و عقیده ناپایدار و خلاصه با تزلزل و تذبذب نمىتوانمتقى بود.
به همین جهت، خداى تبارک و تعالى در اول سوره بقره وقتى که اوصافمتقین را ذکر مىکند، نخستین صفتى را که مورد اشاره قرار مىدهد«ایمان بهغیب»است:
ذلک الکتاب لاریب فیه هدى للمتقین الذین یؤمنون بالغیب و... ; (14) اینکتاب که در آن هیچ تردیدى نیست مایه هدایت تقوا پیشگان است.آنان که به غیبایمان دارند و...»
این سخن کاشف از این است که رابطه ایمان به غیب با تقوا، رابطه علتبامعلول خود است، بدین معنا که ایمان به غیب، علت است و تقوا معلول;هر چند همین تقوا-که گفتیم معلول ایمان است-نسبتبه مراحل برتر ایمانعلت است، ولى فعلا کلام ما در نقطه ابتدایى سیر است و معلوم است که تقدمبا ایمان است نه تقوا.به علاوه، علیت ایمان در مورد تقوا، «ایجادى»و علیتتقوا در مورد برخى از مراحل ایمان«اعدادى»است-که فعلا مجال بسط آننیست.
بنابر این، جهت ایجاد تقوا و پرهیزکارى، ابتدا باید ایمان به غیب را که شاملایمان به مبدا و معاد و ایمان به تبعات اعمال است تقویت کرد و گرنه کسى کهعقیده ندارد و یا از عقیده متزلزل و ناپایدارى برخوردار است، نمىتواند آن طورکه باید، تقوا را مراعات نماید، لذا خداوند تبارک و تعالى آن جا که خطاب به آنانکه ظاهرا به اسلام گرویدهاند مىفرماید: یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم على تجارةتنجیکم من عذاب الیم» نخستین چیزى که مورد تاکید قرار مىدهد، ایمان جدى و واقعى به خدا و رسول گرامى اوست، زیرا در ادامه مىفرماید: تؤمنون باللهو رسوله...» (15) .
پس اى عزیز!اگر تو نیز هنوز به طور جد و حتم به مبدا و معاد دل ندادهاى وهنوز در مرحله شک و تردید به سر مىبرى و در عین حال سعى مىکنى تقواپیشه سازى و توقع دارى در صف پرهیزکاران در آیى، باید بدانى که سعیتباطل وتوقعت نا به جاست، زیرا درخت وجودت در اثر دورى از معارف یقینى، در حالخشکیدن است و تو عوض آن که بیایى و آن را با آب علوم و معارف از ریشهسیراب سازى، آمدهاى گرد و غبار از شاخ و برگ آن مىزدایى.
خانه از پاى بست ویران است خواجه در بند نقش ایوان است
بنابر این، تو قبل از هر چیز لازم است هم خویش را در تقویت عقایدتمصروف دارى و از ظلمتهاى شک و تردید به در آیى، تا به آسانى بتوانى از گناهدستشسته و به پرهیزکاران واقعى بپیوندى.
مراقبه، عامل غفلت زدایى
اما اگر شخص معصیت کار از گروه دوم و جزء کسانى باشد که غفلت ازمعتقدات، آنها را به گناه و عصیان مىکشاند، لازم است از دستورى که اهلسلوک، مراقبهاش مىنامند و آن را مایه سعادت و رکن عمده سیر و سلوکمىدانند، کمک بگیرد، یعنى شخص یاد شده باید هر روز از آن لحظهاى که بیدارمىشود تا وقتى که مىخواهد بخوابد، در هر جایى و حالى که هست، هموارهتمام اعتقادات و باورهایى که بدانها پاى بند است پیش خود مجسم کند و تا جایىکه ممکن است فکر و ذکر و دل خود را به آنها متوجه سازد و بدین ترتیب، ریشه غفلت را-که زمینه ساز گناهان و تخلفات است-در وجود خویش بخشکاند تا برترک گناه و دورى از معصیت توفیق یابد.
حسین بن على علیهما السلام و مرد گنهکار
مرحوم علامه مجلسى-رضوان الله تعالى علیه-در کتاب ارزشمند بحار الانوارروایتى از کتاب جامع الاخبار نقل کرده که با موضوع بحث ما نیز بسیار مناسباست;لذا در این جا به ذکر آن تبرک جسته و سپس به توضیح آن مىپردازیم:
«روی ان الحسین بن علی علیهما السلام جاءه رجل و قال:انا رجل عاص و لا اصبرعن المعصیة فعظنی بموعظة.فقال علیه السلام افعل خمسة اشیاء و اذنب ما شئت.فاول ذلک:لا تاکل رزق الله و اذنب ما شئت، و الثانی اخرج من ولایة الله و اذنبما شئت، و الثالث: اطلب موضعا لا یراک الله و اذنب ما شئت;و الرابع:اذا جاءملک الموت لیقبض روحک فادفعه عن نفسک و اذنب ما شئت;و الخامس: اذاادخلک مالک فی النار فلا تدخل فی النار و اذنب ما شئت; (16)
روایتشده است که مردى نزد حسین بن على (17) علیهما السلام آمد و گفت:من مردىگنه کارم و نمىتوانم گناه نکنم، مرا نصیحتى کن.آن جناب در جواب اوفرمود:پنج کار به جاى آور و سپس هر گناهى که خواستى بکن;اول:رزق و روزى خدا را مخور و سپس هر گناهى را که خواستى بکن;دوم:از تحت ولایتخداوند خارج شو و آن گاه هر گناهى را که خواستى بکن;سوم:براى انجام گناه جایى برو، که خداوند تو را نبیند و بعد از آن هر گناهى کهخواهى بکن; چهارم:هر گاه ملک الموت آمد که جانت را بگیرد، او را از خود دور گردان و هرگناهى که خواستى انجام بده;پنجم:چون فرشته موکل بر دوزخ، خواست تو را در آتش افکند، از آن امتناع کنو داخل مشو، آنگاه هر گناهى را که خواستى بکن.»
حال اگر بپرسى چرا حسین بن على علیهما السلام ارتکاب گناه را بر امور یاد شده تعلیقکرده است؟و اصولا چه ارتباطى بین آنها و رخصت در گناه مىتواند وجود داشتهباشد؟
در جواب گوییم:سید الشهداء علیه السلام در روایت مزبور، مرد گنه کار را به امورىتنبه داده است که اگر او در حین ارتکاب گناه، بدانها توجه داشته باشد، قطعا ازگناه دستشسته و از انجام دادن آن سرباز مىزند، و به عبارت دیگر حسین بنعلى علیهما السلام براى آن که مرد عاصى را از شر گناهان برهاند، او را به عقاید و نداىفطرتش-که از آنها غفلت کرده و در نتیجه، به دام معصیت گرفتار آمده-متوجهساخته، و بدو فهمانده است که ریشه گناهانى که از او سر مىزند غفلت ازمعتقدات است، و با توجه به آنها است که مىتواند از دام معاصى برهد.
پىنوشت:
1.بقره(2)آیه 2.
2. حجرات(49)آیه 13.
3. انفال(8)آیه 29.
4. طلاق(65)آیه 3.
5. همان،همان،آیه 3.
6. مائده(7)آیه 27.
7. توبه(9)آیه 7.
8. قصص(28)آیه 83.
9. محمد باقر مجلسى،بحار الانوار،ج 74،ص 86.
10. عبد الواحد آمدى،غرر الحکم و درر الکلم،حرف«الف»
11. مجلسى،بحار الانوار،ج 74،ص 87.
12. مثنوى معنوى،تصحیح نیکلسون،دفتر اوّل،ص 24.
13. هر کس به اندازه سنگینى ذرهاى کار نیک کرده باشد،همان را مىبینید و هر کس به اندازه سنگینىذرّهاى کار بد کرده باشد، همان را مىبیند.«زلزال(99)آیات 7 و 8.»
14. بقره(2)آیه 2 و 3.
15. اى مؤمنان!آیا مىخواهید شما را به تجارتى که از عذاب دردناک نجاتتان مىبخشد راهنمایى ودلالت کنم؟«صف(61)آیه 9 و 10».
16. ج 78،ص 126.
17. روایت مزبور را گر چه مرحوم مجلسى به نقل از جامع الاخبار،منسوب به حسین بن على علیهما السّلام دانستهو آن را در باب مواعظ آن جناب ذکر نموده است،ولى آنچه در جامع الاخبار موجود است مغایر با ایننقل مىباشد;زیرا صاحب جامع الاخبار آن را از قول امام على بن الحسین علیهما السّلام روایت کرده است.