شهیدی که غرور آمریکایی هارا شگست
|
|
شهید بروجردی در همه چیز نمونه بود
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس، |
یک شنبه 16 شهریور 1393 06:35 ب.ظ
هر روز یار و همسنگری را که تازه با او انس میگیرم، دست زمانه جدا میکند و آن وقت من باید بمانم و این شاید بدترین مجازات است.
|
![]() |
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از ساری، سردار شهید «محمد تیموریان»
مادر شهید علیمحمد نورایی را وقتی دیدم که بیماری فراموشی گرفته بود و علیمحمد و ماجرای شهادتش تنها خاطرهاش از این دنیا بود.
|
![]() |
به گزارش دفاع پرس، این قطعهای که اینروزها و این سالها چنین آرام و بیصداست، همیشه این طور نبوده، روزهایی صدای ضجه و طبل و تانک از این قطعه، رو به آسمان بلند بوده است، روزهایی در 36 سال پیش. بیدلیل نبود که حضرت امام خمینی(ره) پس از بازگشت به ایران مستقیم به اینجا سرزد به قطعهی شمارهی 17 در بهشتزهرا.
از جاده بیرون آمدیم و شروع به جلو رفتن کردیم. بلدچی مان، چند اسم را صدا کرد که یکباره با دو صدای متفاوت از دو جهت مخالف روبهرو شدیم. یک صدای «زمخت»؛ اما آرام میگفت: «طرف ما بیائید!» و یک صدای دیگری بلند میگفت: «طرف ما». دو دل مانده بودیم و مردد بودیم که چه کار کنیم که ...
|
![]() |
به گزارش دفاع پرس، از جاده بیرون آمدیم و شروع به جلو رفتن کردیم. بلدچی مان، چند اسم را صدا کرد که یکباره با دو صدای متفاوت از دو جهت مخالف روبهرو شدیم. یک صدای «زمخت»؛ اما آرام میگفت: «طرف ما بیائید!» و یک صدای دیگری بلند میگفت: «طرف ما». دو دل مانده بودیم و مردد بودیم که چه کار کنیم که ..
فرمانده بیشتر وحشت کرد. از حاج آقا خواهش کرد: لطفا آنها را ساکت کنید. در جواب فرمانده، حاج آقا فرمود: اگر اجباراً مرا به این اردوگاه انتقال داده اید که بنده با اسرا صحبت کنم، برو داخل دفترت، چون اسرا شما را می بینند، خشن تر می شوند.
|
![]() |
به گزارش دفاع پرس، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات آزاده حیدر فتاحی است:
یادم هست یک روز بچه گربه را از همین سوراخ ها کشیدم تو، حیوان دیگر نتوانست بیرون برود. به فرض می توانستی از ساختمان هم بیرون بروی، دورت سیم خاردار سبز می شد به ارتفاع سه متر. دریغ از یک درخت و بوته ی نیم متری یا هر چیز دیگر.
|
![]() |
به گزارش دفاع پرس، خاطرات اسارت در کنار همه سختی ها و عذابهایش برای آزادگان ما شیرینی خودش را هم دارد. لحظاتی که دور از خانواده و در سرزمینی غریب سپری شد اما شاهنامه ای بود که آخرش خوش درآمد. آنچه می خوانید بخشی از خاطرات خلبان آزاده منصور کاظمیان است:
پنج شنبه 3 مهر 1393 01:09 ب.ظ
حمایتهای بنیاد مطلوب نیست/ هفت پسر دارم که همهشان در جبههها حضور داشتند و قبل از پیروزی انقلاب با همین هفت پسرم سوار پیکان قراضهای میشدیم و در بابل و شهرهای همجوار اعلامیه پخش میکردیم و در درگیریها حضور مییافتیم.
|
![]() |
به گزارش دفاع پرس، حسن خلیلپور، با بیان اینکه خبر کسالت مقام معظم رهبری به شدت مرا متأثر کرد، اظهار داشت: دعا میکنم به حق پنج تنآل عبا سایه این بزرگ پرچمدار انقلاب و ولایت بر سر ما باشد.
به گزارش خبرگزاری دفاع مقدس از بیرجند، متن زیر روایت «علی احمدی» |