در جوانی اسبی داشتم.
وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است!

وقتی از کنار دیواری عبور میکرد و سایهاش به دیوار میافتاد، اسبم به آن نگاه و خیال میکرد اسب دیگری است!

تیم #تخریب رفت که یه معبر باز کنه تا نیرو های گردان بتونن یه تک شبانه به دشمن بزنن…

پدر #محمدحسین نقل می کند که :آمد و گفت : پدر می خواهم بروم #جبهه
گفتم : #درس واجب تر است گفت : در آینده هم می شود #درس خواند، اکنون لازم است بروم

شانس همان کار مثبتی هست، که تو در طبیعت انجام دادی و طبیعت به تو، یک کار خوب یا یک انرژی مثبت بدهکار است

مادر شهید اومد طلاهاشو داد برا کمک به جبهه داشت میرفت ..
گفتیم مادر رسیدت ..گفت من دو تا بچمو دادم رسید نگرفتم ،
این که چیزی نیست !!
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور

تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار میگشتم. از پلههای شهرداری میرفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟

تاریخ تولد: ۱۸ مهر ۱۳۵۹
تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵
مزار شهید: گلزار شهدا روستا امره
محل شهادت : خانطومان_سوریه

وقتی ساواکی قصد داشت
#چادر را به زور #کتک از سر طیبه بردارد، او داد میزد:
مرا بکُشید ؛اما چادرم را برندارید…
#شهیده_طیبه_واعظی
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
jebhe-jfrn.blog.ir

بعد از عقد با هم عهد کردیم همیشه نمازهایمان را #اول_وقت بخوانیم. وقتی با هم بودیم که به جماعت نماز میخواندیم.