نجوای ماندگار سیدابراهیم رئیسی باحاج قاسم سلیمانی
کربلای پنج، نه راه پیش داشتیم و نه راه پس. شده بود نبرد تن و تانک. نمی دانم از کجا رسید. سوار بر موتور و آرپی جی به دست. با دیدنش جان گرفتیم، آن قدر جنگیدیم که تانک های دشمن عقب نشینی کردند.
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
من اعتقادم این است: قلۀ تربیت دینی و اخلاقی ما، دفاع مقدس بود… . من معتقدم امام زمان؟عج؟ که ظهور بکنند، حکومتی که ایجاد بکنند، قلۀ آن حکومت، آن دوره ای بود که در دفاع مقدس ما، در بخش ها و حالاتش اتفاق افــتــاد… . من با تمام وجودم اعتقادم این است که جنگ ما مملو بود از بهشتیانی که بهشت مشتاق دیدارشان بود…
. شهید سردار سلیمانی
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
حسین پسر غلامحسین نــزد من آمــد. اورکــت روی دوشــش بــود. یکی از مشخصه های جنگ، اخــلاص در همه چیز بــود: اخــلاص در بیان، اخــلاص در عمل، اخلاص در فکر. اورکتش روی دوشش بود و جوراب پایش نبود.
. من آن زمان در دیرالعدس دیدم صدای خیلی برجسته ای می آید. سید ابــراهــیــم صــــدرزاده خیلی صـــدای مــردانــه ای داشـــت، مثل داش مشتی های تهرانی. من او را نمی شناختم. وقتی از پشت بی سیم حرف مــی زد، گفتم: «او کیست که از تهران آمده و در تیپ فاطمیون جای گرفته است؟» حسین گفت: «سیدابراهیم!»
رفتار حاج قاسم
هنگام سیل و زلزله با ابومهدی المهندس و بچه های حشدالشعبی آمده بود شادگان برای کمک به سیل زده ها. برایشان سفره انداختیم. تک تک نیروها و محافظ ها را به اسم صدا زد که بیایند سر سفره. برایشان لقمه می گرفت و می گذاشت دهانشان، مثل مادر.
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
خودش را نمی دید می خواستند عکس یادگاری بگیرند. از ماشین پیاده شد. یک گروه دیگر برای دومین بار از ماشین پیاده اش کردند برای عکس گرفتن. دفعۀ سوم یک خانم خواست عکس بگیرد با حجاب نامناسب. پــیــاده شــد و بــا او هــم عــکــس گــرفــت. آن خــانــم گــفــت: «بـــاور نمی کردم با من عکس بگیرد. از امروز سعی می کنم حجابم را درست کنم.»
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
دیدار پدر و دختر در منزل شهید چهار ماه از شهادت پدرم در منا می گذشت. خانوادۀ شهید مغنیه به همراه دختر حاج قاسم آمدند منزلمان بــرای عــرض تسلیت. چــون از لبنان بــا آن هــا آشنا بــودیــم و خیلی وقــت بــود همدیگر را ندیده بــودیــم، دل تنگ بــودیــم. یک دفعه دیدیم زنــگ در را می زنند. تعجب کردیم، قرار نبود مهمان داشته باشیم. رفتم در را باز کردم و با تعجب و بهت دیدم حاج قاسم سلیمانی پشت در ایستاده اند.و اصلاً انتظارش را ً نداشتیم.کاملا غیرمنتظره و ناگهانی بود خیلی خوش حال بودیم. از نوع واکنش دختر سردار هم متوجه شدیم چهار ماه است که پدر را ندیده و بعد از چند ماه همدیگر را دیدند.
زهرا رکن آبادی، دختر شهید رکن آبادی
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
حساسیت وسط جنگ شهری وقتی جنگ به قسمت شهری کشیده شد، برخی به ناچار وارد منازل مردم شدند. ایستاد به سخنرانی برای نیروها: «اگر به شهر شما حمله شــود، دوســت داریــد وارد خانه تان شوند؟ خیلی باید مراقبت کنید از حق الناس. حتی اگر وسیله ای به اشتباه جابه جا شده، بگذارید سر جایش. خدا از شما امتحان می گیرد، از امتحان سربلند بیرون بیایید.»
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
مهم ترین چیزی که باید ترویج کنیم ما که امــروز مسئولیتی بر دوش داریــم در میدان های گوناگون، این مسئولیت را با تمام جانمان به این دلیل باید انجام بدهیم که امروز مصداق حقیقی و اسلام مجسم [نظام جمهوری اسلامی است]. چطور می گویند امیرالمومنین؟ع؟قرآن ناطق بود،،