شهید سرلشکر #حسین_شهرامفر
نیمه های شب از خواب بر خاست و تا صبح به راز و نیاز پرداخت بعد از نماز صبح لباس پلنگی کهنه اش را از کوله پشتی بیرون آورد و با آب و صابون شست.
نیمه های شب از خواب بر خاست و تا صبح به راز و نیاز پرداخت بعد از نماز صبح لباس پلنگی کهنه اش را از کوله پشتی بیرون آورد و با آب و صابون شست.
شاید #علاقه_اش را خیلی به من نمی گفت ولی در #عمل خیلی به من #توجه می کرد.
با همین کارهایش #غصه دوری از خانواده ام #یادم می رفت.
مهریه ما یک جلد کلام الله مجید بود و یک سکه طلا، سکه را که بعد از عقد بخشیدم، اما آن یک جلد قرآن را محمد بعد از ازدواج خرید و در صفحه اولش این طور نوشت: امیدم به این است که این کتاب اساس حرکت مشترک ما باشد، نه چیز دیگر، که همه چیز فناپذیر است جز این کتاب. حالا هر چند وقت یک بار که خستگی بر من غلبه میکند، این نوشتهها را میخوانم و آرام میگیرم…
کتاب بانوی ماه ۵، صفحه ۱۴
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
اوایـل ازدواجمـون بـود. بـرا خریـد بـا سـید مجتبـی رفتیم بازارچـه. بیـن راه بـا پدر و مادر آقا سـید برخورد کردیم سـید مجتبـی بـه محـض اینکـه پـدر و مـادرش رو دیـد، در نهایـت تواضـع و فروتنی خم شـد؛ روی زمیـن زانـو زد و پاهای والدینشو بوسـید. ایـن صحنـه برا من بسیار دیدنی بـود. آقـا سـید بـا اون هیکل تنومنـد و قامـت رشـید، در مقابـل والدینـش اینطـور فروتن بـود و احتـرام آنهـا را تـا حـد بالایـی نگـه مـیداشـت…
سالنامه یاران ناب ۱۳۹۳ به نقل از همسر شهید
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
. از دانشگاههای فرانسه و کانادا هم دعوت نامه داشت. میتونست بره دنبال تحصیل و بعدش هم درآمد بالا و یک زندگی راحت. حتی میتونست یه رنگ و لعاب مذهبی هم به کارش بده و توجیه کنه که میرم پزشک میشم و بعدش خدمت به مردم!
اما چون چون امام بهش گفته بود امروز اولویت با نهضت هست، به همه اینا پشت پا زد و موندن تو خط اول مبارزه با شاه رو به فرانسه و پزشکی ترجیح داد…
jfrn.ir جبهه فرهنگی راویان نور
شاید تا حالا از این تصویرها ندیده باشید
اما رزمنده های دفاع مقدس بارها این رو تجربه کرده اند….
*وقتی به ایستگاه راه آهن میرسیدی ، با برگه مرخصی میتونستی بلیط بگیری*
دو نوع بلیط داشتیم.
از #شهادت و ایثار
یک #بسیجی_گمنام
در شب مرحلهٔ سوم عملیات والفجر۴ ستون نیروهای گردان مالک، به چند رشته سیم خاردار حلقه ای دشمن رسیدند که راه گردان را سَد کرده بود
تاریخ تولد : 1352/10/12محل تولد : خرم آباد – لرستان
تاریخ شهادت : 1398/08/29محل شهادت : سوریه
وضعیت تاهل : متاهل با 2 فرزند
محل مزار شهید : لرستان – خرم آباد – آرامستان صالحین – قطعه شهدای کرامت
دانشجوی شهید مدافع حرمی که با زبان روزه به لقاءالله پیوست …
شهید پاسدار #اسماعیل_غلامی_یاراحمدی دانشجوی دانشگاه علمی کاربردی شهرداری ورامین،
نام و نام خانوادگی : حمیدرضا ضیایینام پدر:علی اعظم
ولادت:۱۳۴۹/۰۳/۱۷__تهرانشهادت: ۱۳۹۶/۰۸/۲۹__ سوریه، بوکمال
#زندگینامه
#شهید_حمیدرضا_ضیایی
حمیدرضا ضیایی ۱۷ خرداد سال ۱۳۴۹ در تهران چشم به جهان گشود؛ درحالیکه فقط ۱۵ سالش بود به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و در لشکر ۱۰ سید الشهدا علیهالسلام بعنوان دیدهبان مشغول جهاد در راه خدا شد؛ او در سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای۵ از ناحیه پا مجروح شد و پایش از زانو قطع شد و پای مصنوعی داشت.
ساعاتی در کنار سیدرضا سجادنیا (بشگرد) جانباز 70 درصد دفاع مقدس
دست ها و پاهایم یکی یکی قطع می شدند
فقط کافی است خودمان را برای یک لحظه جای او تصور کنیم؛ یعنی تصور کنیم دو دست و دو پا نداریم، به علاوه پاها هم از بالای زانو قطع شده و به دلیل کوتاه بودن توانایی را به حداقل رسانده باشد. حالا تصورمان از زندگی پیش رویمان چگونه خواهد بود.آقاسیدرضا سجادنیا که دوستان دوره جنگ، او را به سیدرضا بشگرد می شناسند،