یه شعر بارونی تقدیم به شما
|
وای ، باران |
|
وای ، باران |
|
ماه من غصه چرا ؟؟؟ آسمان را بنگر، که هنوز، بعد صدها شب و روز مثل آن روز نخست، گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد یا زمینی را که، دلش از سردی شبهای خزان نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید و در آغاز بهار، دشتی از یاس سپید، زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز، پر امنیت احساس خداست ماه من غصه چرا؟؟ تو مرا داری و من هر شب و روز، آرزویم همه خوشبختی توست ماه من، دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند ماه من، غم و اندوه اگر هم روزی، مثل باران بارید یا دل شیشه ای ات از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز او همانیست که در تارترین لحظه شب، راه نورانی امید نشانم می داد او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگی ام، غرق شادی باشد ماه من... غصه اگر هست بگو تا باشد معنی خوشبختی، بودن اندوه است اینهمه غصه و غم، اینهمه شادی و شور چه بخواهی و چه نه ،میوه یک باغند همه را با هم و با عشق بچین، ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند، سبزه زاری است پر از یاد خدا و در آن، باز کسی می خواند که خدا هست خدا هست خدا هست دگر غصه |
|
و انسان با یک کلمه سقوط می کند و با یک کلمه به معراج می رود :ا کلمه میتواند تو را مشتاق کند مثل " دوستت دارم"ا تو را ویران کند مثل " از تو بیزارم " ا تو را تلخ کند مثل " خسته ام " ا تو را سبز کند مثل " خوشحالم " ا تو را زیبا کند مثل " سپاسگزارم" ا تو را سست کند مثل " نمی توانم " ا تو را پیش ببرد مثل "ایمان دارم " ا تو را خاموش کند مثل " شانس ندارم " ا کلمه میتواند تو را آغاز کند مثل: از همین لحظه شروع می کنم از همین نقطه تغییر می کنم از همین دم یک طرح نو می زنم می توانم ...ا میخواهم ...ا می شود...ا |
|
... ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﮕﯿﺮ ... ﺧﻮﺩﻣﺤﻮﺭﯼ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﭘﺎﮐﯿﻢ ﺭﺍ. ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻧﻢ ﺍﺭﺗﻘﺎﺀ ﺑﺒﺨﺶ ... ﺍﯾﻤﺎﻥ ﻭ ﺻﺒﺮ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ .... ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻦ ﺑﻪ ﺩﻭ ﭼﯿﺰ ﻣﺒﺘﻼ ﻧﮕﺮﺩﻡ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﯽ ﻭ ﻧﺎﺳﭙﺎﺳﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﯽ ﭘﺎﮐﯽ ﺟﺴﻢ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺩﺭﻭﻥ ﺭﺍ ..... ﺍﻓﺮﯾﺪﮔﺎﺭﺍ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺒﺨﺶ ﮐﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﻢ ..... ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻪ ﻓﻬﻢ ﺑﯽ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﻢ ﻭ ﻧﻪ ﻋﻤﻞ ﺑﯽ ﻓﻬﻢ .... ﮐﻪ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺻﻮﺭﺕ ﻓﻘﻂ ﺭﻧﺞ ﻧﺼﯿﺒﻢ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ . ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻧﻪ ﻓﻬﻤﻢ ﻣﯿﮑﺸﺪ ﻧﻪ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯿﺮﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺁﻥ ﺩﻩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺑﻪ .... ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﻨﺪ ... ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻧﺪ ...... ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻩ ﻟﻐﺰﯾﺪﻩ ﺍﻧﺪ ..... ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻩ ﮔﺸﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﯽ ﺷﺎﻥ ﮐﻦ ..... ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﺁﻧﺎﻥ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﻭﺻﻒ ﺷﮑﻮﻩ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﯿﺖ ﭼﻨﯿﻦ ﺟﻤﻼﺗﯽ ﺑﻨﻮﯾﺴﻨﺪ ... ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﯿﺴﭙﺎﺭﻡ ... ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﮑﻦ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﻢ ..... ﺁﻣﯿﻦ. ... |
|
دنیایی که روزی روح خودم، مرا ترک میکند، انتظار ماندن از دیگران بیجاست... برای کسی که میفهمد هیچ توضیحی لازم نیست و برای کسی که نمیفهمد هر توضیحی اضافه است آنانکه میفهمند عذاب میکِشند و آنانکه نمیفهمند عذاب می دهند مهم نیست که چه "مدرکی" دارید مهم اینه که چه "درکی" دارید مغزِ کوچک و دهانِ بزرگ میلِ ترکیبیِ بالایی دارند کلماتی که از دهانِ شمابیرون می آید. ویترینِ فروشگاهِ شعورِ شماست پس وای بر جمعی که لب را بی تامل وا کنند چرا که کم داشتن و زیاد گفتن مثلِ نداشتن و زیادخرج کردن است! پس نگذارید زبانِ شما از افکارتان جلو بزند... انسان سه گونه میمیرد: مرگ روح مرگ وجدان مرگ جسم... |
خودش را جدا می کند از جمع
که مبادا آسیبی به خوشی های دیگران بزند
مورد فراموشی قرار می گیرد
و تنها تر و تنها تر می شود
آنچنان در تنهایی خود غرق می شود
که دیگر با هیچ تلنگری بر نمی خیزد
و این آغاز تلخ یک پایان است
وقتی دلم به درد میاد و کسی نیست به حرفهایم گوش کند، وقتی تمام غمهای عالم در دلم نشسته است، وقتی احساس می کنم دردمند ترین انسان عالمم... وقتی تمام عزیزانم با من غریبه می شوند... و کسی نیست که حرمت اشکهای نیمه شبم را حفظ کند... وقتی تمام عالم را قفس می بینم... بی اختیار از کنار آنهایی که دوسشان دارم.. بی تفاوت می گذرد. |
|
بعضی از آدمها خیلی شبیه حیوونها هستند اما ..... وقتی یاد نجابت اسب افتادم وقتی یاد با وفایی سگ و اون نگاه مهربونش افتادم وقتی یاد نهنگ افتادم که به جفتش تا آخر عمرش وفادار می مونه... وقتی یاد شیر افتادم که اگر گرسنه نباشه ، شکار نمی کنه... وقتی یاد قو افتادم که غرورش رو خیلی دوست داره وقتی یاد مرغ عشق افتادم که بدون جفتش میمیره وقتی ...به خودم گفتم خیلی نامردیه شیطان صفت رو به حیوون تشبیه کنی ولی مانده ام خاندان آل سعود را به چه تشبیه کنم لطفاکمک کنیدنظربدید |