عتیقه فروش با هوش
|
|
|
|
|
|
|
? مگه تنبل خونه شاه عباسه؟
? هنگامی که کسی زیاد تنبلی کند و یا کج و معوج بنشیند و یا لم بدهد، به او می گویند: مگه تنبل خونه شاه عباسه؟ امروز به ریشه یابی این مثل عامیانه می پردازیم. شاه عباس کبیر یک روز گفت: خدا را شکر! همه اصناف در مملکت ایران به نوایی رسیده اند و هیچ کس نیست که بدون درآمد باشد.سپس خطاب به مشاوران خود گفت: |
|
یاد یک دوست افتادم که میگفت: "نه با کسی بحث کن، نه از کسی انتقاد کن. هر کی هر چی
گفت بگو حق با شماست و خودت را خلاص کن. آدمها که عقیدهات را را نمیخواهند. میخواهند با عقیدهی خودشان موافقت کنی. بحث کردن است."
|
|
من از روزی میترسم که تکنولوژی از تعامل انسانی
پیشی بگیرد چنین روزی جهان نسلی از احمقها خواهد بود البرت انیشتن
به سلامتی مگس که به ما یاد داد زیادی که دور کسی بگردی آخرش میزنه تو سرت
|
|
مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.
|
|
مرد فقیرى بود که همسرش از شیر گاوشان کره درست میکرد و او آنرا به تنها بقالى روستا مى فروخت. آن زن روستایی کره ها را به صورت دایره های یک کیلویى مى ساخت و همسرش در ازای فروش آنها مایحتاج خانه را از همان بقالی مى خرید. روزى مرد بقال به وزن کره ها شک کرد و تصمیم گرفت آنها را وزن کند. هنگامى که آنها را وزن کرد، دید که اندازه همه کره ها ۹۰۰ گرم است. |
|
با یکی از دوستانم وارد قهوهخانهای کوچک شدیم و سفارش دادیم... بسمت میزمان میرفتیم که دو نفر دیگر وارد قهوهخانه شدند... و سفارش دادند: پنجتا قهوه لطفا... دوتا برای ما و سه تا هم قهوه مبادا...سفارششان را حساب کردند، |
|
انسان های بزرگ در باره عقاید سخن می گویند |
|
ناصر خسرو قبادیانی بسوی باختر ایران روان بود. شبی میهمان شبانی شد در روستای کوچکی در نزدیکی سنندج. نیمههای شب صدای فریاد و ناله شنید. برخاست و از خانه بیرون آمد. صدای فریاد و نالههای دلخراش و سوزناک از بالای کوه به گوش میرسید. |
|
به آسانی میشود در دفترچه تلفن کسی جایی پیدا کرد، ولی به سختی میشود در قلب او جایی دست و پا کرد. به راحتی میشود در مورد اشتباهات دیگران قضاوت کرد، ولی به سختی میشود اشتباهات خود |