جبهه فرهنگی راه نور

باسلام هدف ما=ترویج فرهنگ ایثار شهادت وهمگام سازی عناوین روایتگری واطلاع رسانی وجذب راویان دفاع مقدس می باشد

جبهه فرهنگی راه نور

باسلام هدف ما=ترویج فرهنگ ایثار شهادت وهمگام سازی عناوین روایتگری واطلاع رسانی وجذب راویان دفاع مقدس می باشد

جبهه فرهنگی راه نور

سخن از احساسی واحد و اعتقاد به هدفی مشترک همواره همان چیزی بوده و هست و خواهد بود که علت گردهم آمدن جمعی را فراهم می آورد. حسی مرکب از تنفر و عشق. حسی شبیه بلاتکلیفی. شبیه دودلی میان دوراهی.

و اینجاست که آن تنفر ملال آور جایش را به عشقی خنک و لذت بخش می دهد. آن سرزمین و آن مردمان در ذهنت مجسم می شوند و عاشقانه به آنها می اندیشی. کسانی که آسمان و دریا از آنان درس وسعت می آموزند و به آنان رسیدن رویای شبانگاهت می شود. و شاهد هم همان هدف مشترک.


این حس و هدف مشترک بود که جمعی را گرد هم آورد. جمعی که چراغ هدایت و کشتی نجات را تنها راه آسمانی شدن می دانند. کسانی که آن دستان یاریگر را می شناسند و در تلاش شناخت و شناساندن آنان هستند. همانها که عاشقانه چشمان سحرانگیر دلدار را دیده اند و بیستون بیستون به پای شیرین جهان جان داده اند. آری هرکس قد و قامت سرو بی همتای هستی را ببیند اختیاری برایش نمی ماند و مطیع بی چون و چرای صاحب دلش می شود. اینجا همان جایی است که در پی دیدار الف قامت دوست هستند و در این راه دست به دامان دوستان دوست شده اند. دوستانی که شهیدند، یعنی شهود کرده اند و دیده اند دلدار را. و ما باید پای درس آنان بنشینیم تا موی و روی و قد و بالا و لبخند و چشمان محبوبمان را برایمان شرح دهند. از صدایش بگویند از صوت قرآنش از ...

پس تو نیز اینچنین عشقی مقدس را داری به ما ملحق شو و عهدی دوباره ببند. که

از میان مؤمنان مردانى‏ اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند (احزاب / 23)

پس دست در دست هم هرکدام در هر جایگاه به قدر توان وظیفه ای در قبال آن برخی که به شهادت رسیده اند داریم. و ما اینجا در سنگری مجازی سعی در ادای دین به آنان را داریم. هر چند در این سنگر به روی تمام عاشقان شهادت باز است و ما همواره نیازمند توان همسنگران جبهه ی فرهنگی انقلاب اسلامی می باشیم. باشد تا دست مهربان آنان همواره بر سر دوستدارانشان سایه مهر و نوازش بیفکند.

طبقه بندی موضوعی
نویسندگان
پیوندهای روزانه

۱۰۳۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

مادران داعشی» پدیدۀ جدید تروریستها!

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۰۰ ق.ظ

تحقیقات سازمان های اطلاعاتی عربستان درباره عناصری که در عملیات تروریستی دست داشته اند، به کشف رویکردی جدید با محوریت فعالیت "مادران داعشی" منجر شد.

العالم: دو سال پیش، "ریما الجریش" همسر یکی از عناصر دستگیر شده در زندان های عربستان، "معاذ الهاملی" فرزند ۱۶ ساله اش را برای همراهی عناصر داعش در جنگ، به سوریه فرستاد، و مدت کوتاهی پس از آن در نوامبر ۲۰۱۴، پس از بیعت با ابوبکر بغدادی (سرکرده داعش) چهار فرزند دیگر خود (ماریه ۱۴ ساله، عبدالعزیز ۱۳ ساله، ساره ۸ ساله و عمار ۶ ساله) را با خود همراه کرد و راهی سوریه شد تا به پسرش بپیوندد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۰
مجید

پاکستان با اعزام مزدوران تازه‌نفس به بحرین برای سرکوب اعتراضات موافقت کرد

منابع آگاه بحرینی خبر دادند همزمان با شدت گرفتن سرکوبگری رژیم آل‌خلیفه در ماه مبارک رمضان، اسلام‌آباد با پیوستن شمار بیش‌تر مزدوران پاکستانی به نیروهای گارد ملی و ضدشورش در بحرین موافقت کرد.

فارس: مقامات بحرین از دولت پاکستان درخواست کرده‌اند که مزدورانی جدید و تازه نفس را برای سرکوب اعتراضات به بحرین اعزام کند.

این منابع افزودند: اسلام آباد با اعزام شماری از شهروندان خود برای مشارکت در سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم بحرین که خواستار ایجاد اصلاحات سیاسی در کشورشان هستند، موافقت کرده است.

منابع مذکور گفتند: مقامات بحرینی با بکارگیری سربازان سابق خود و نیروهای پلیس پاکستان، نیروهای دولتی خود را در سرکوب تظاهرات تقویت کرده است و عربستان نقش مهمی در هماهنگی روابط اسلام آباد و منامه داشته است.

نهادهای حقوق بشر طی چهار سال گذشته از انقلاب مردمی بحرین از مشارکت مزدوران پاکستانی در سرکوب اعتراضات خبر دادند.

سه سال پیش در پی سفرهای مسئولان سعودی و بحرینی به اسلام آباد، بحرین دستکم ۲۵۰۰ نفر از سربازان سابق پاکستانی را جذب و به شهر منامه منتقل کرد تا با احتساب آنها، حجم نیروهای گارد ملی و ضد شورش در بحرین به میزان ۵۰ درصد افزایش یابد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۷
مجید

اصالت توافق یا اصالت دستاورد؟

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۴ ق.ظ

اصالت توافق یا اصالت دستاورد؟

محمدایمانی در کیهان نوشت: مذاکرات هسته‌ای به ایستگاه پایانی رسیده است. این عبارت تکراری، برای افکار عمومی ما در طول ۱۲ سال گذشته آشناست. ۱۲ سال مذاکره مذاکره‌کنندگان ایرانی- از روحانی تا لاریجانی و از جلیلی تا ظریف- تجارب بسیار ارزشمندی را برای ما درباره بد نهادی طرف آمریکایی و غربی انباشته است. اکنون بی‌محتواترین توافق آن است که پس از ۱۲ سال مذاکره و اعتمادسازی و پذیرش محدودیت‌های داوطلبانه، متعهد شویم که ۱۰-۱۲ سال دیگر (به اندازه یک عمر) معطل بمانیم و منتظر، تا شاید غرب بتواند به ما اعتماد کند! آژانس بعد از ۱۲ سال بازرسی بی‌سابقه- حتی در حد اجرای پروتکل الحاقی و بازرسی چند باره از پارچین - می‌گوید با وجود نیافتن سندی مبنی بر عدم انحراف برنامه هسته‌ای ایران، هنوز هم قادر نیست در این باره تضمین و اطمینان بدهد! اکنون پرسش مهم این است که آیا توافق خوب و عزتمندانه و مبتنی بر منافع ملی ما امکان‌پذیر است؟ و آیا هر توافقی که تیم ما بپذیرد، خوب است و آنها به اعتبار تأیید رهبری، چک سفید امضا گرفته‌اند؟
۱- رهبر معظم انقلاب با حمایت قاطع از تیم مذاکره کننده، آنان را متدین، شجاع، غیور و امانتدار توصیف کردند. برخی محافل با سوء برداشت یا مغالطه در این باره می‌کوشند بر مبنای همین حمایت شایسته، هر توافقی را مقبول و خوب معرفی کنند. این تحلیل از مبنا غلط است. آن ۴ صفت، شرط ضروری و لازم برای حضور در تیم مذاکره کننده است اما کافی نیست. شرط کافی در کنار این ۴ صفت، پایبندی به خطوط قرمز ترسیمی رهبر انقلاب (به عنوان جمع‌بندی کارشناسان و نخبگان نظام) است؛ از جمله الف-رد محدودیت‌های ۱۰، ۱۲ ساله. ب- تداوم تحقیق و توسعه و ساخت و سازها در دوره محدودیت. ج- برداشته شدن تحریم‌های مالی و بانکی اقتصادی هنگام امضای توافق. د- منوط نکردن لغو تحریم‌ها به پس از اجرای تعهدات ایران هـ - موکول نکردن اقدامات توافق به گزارش آژانسی که نه مستقل است و نه عادل. و- ممنوعیت بازرسی‌های غیر متعارف و بازرسی از مراکز نظامی و مصاحبه با شخصیت‌ها. هنوز اختلافات حل نشده مهمی در مذاکرات باقی است اما هر گاه توافقی به دست آید، دقیق‌ترین میزان برای سنجش آن، همین خطوط قرمز به عنوان کف مطالبات ایران است. تیم مذاکره کننده در طول ۲ سال اخیر زحمات طاقت‌فرسایی را به جان خریده و با کسانی پای میز مذاکره نشسته که برخی از آنها فاقد کمترین ترازهای اخلاق انسانی هستند. در عین حال باید گفت خطاهای بزرگی در توافق ژنو و بیانیه (به تعبیر آقای ظریف «چرک‌نویس») لوزان رخ داد که نباید در توافق نهایی تکرار شود.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۴
مجید

شکار زنان مسافر در ارابه شیطان

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ق.ظ


دو مرد که سوار بر ارابه شیطان به شکار زنان دست می‌زدند، در تجسس‌های ویژه پلیس پایتخت دستگیر شدند.از اوایل سال جاری وقتی زن جوانی با مراجعه به دادسرای امور جنایی تهران پرده از سرنوشت شوم خود برداشت، تیمی از اداره ۱۶ پلیس آگاهی تحت نظر بازپرس مدیرروستا از شعبه ۶ دادسرا برای دستگیری مردان شیطان‌صفت وارد عمل شدند.

این زن در بازجویی‌های بازپرس جنایی گفت: ساعت ۱۰ شب گذشته از محل کار خود واقع در میدان هفت تیر خارج شدم و برای رفتن به سید‌خندان سوار خودروی تیره‌رنگی شدم که تنها یک مسافر داشت و راننده هم پسر جوانی بود. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که ناگهان راننده تغییر مسیر داد و وقتی من اعتراض کردم و خواستم خودرو را متوقف کند، مرد جوان دیگری که تصور می‌کردم مسافر است، از صندلی جلو خودش را به صندلی عقب رساند و در حالی که گردنم را بشدت فشار می‌داد، به گونه‌ای که مرگ را جلوی چشمانم می‌دیدم، فریادزنان خواست سکوت کنم و کمک نخواهم، چاره‌ای جز تسلیم نداشتم. خودرو به سمت اتوبان همت تغییر مسیر داد و همزمان جوان خشن پس از کتک زدن من خواست تا در برابر خواسته شومش مقاومت نکنم.

وی افزود: با گریه و التماس خواهش کردم تا دست از سرم بردارند اما آنها بی‌اعتنا بودند. در همان حال حرکت خودرو، مرد شیطان‌صفت خواسته‌اش را انجام داد و در حالی که باز گریه می‌کردم، در گوشه خلوت و تاریکی من را از خودرو به بیرون پرتاب کردند و گریختند.»

سناریوی مشابه
در حالی که مأموران پلیس به تحقیق برای ردیابی دو مرد شوم دست زده بودند، بازپرس مدیرروستا با سناریوی مشابه دیگری مواجه شد که در آن زن جوانی در منطقه یافت‌آباد تهران سوار بر ارابه شیطان گرفتار سرنوشت تلخی شده بود.این زن به بازپرس جنایی گفت: از میدان حصارک به مقصد پونک سوار یک خودروی تیره‌رنگ شده بودم که توسط دو سرنشین آن هدف آزار و اذیت قرار گرفتم.وی افزود: خودرو در حال حرکت بود که یکی از مردان من را تا حد مرگ پیش برد، خیلی گریه کردم اما آنها سنگدل بودند و وقتی چاره‌ای جز تسلیم ندیدم، آنها بعد از مدتی من را در محله خلوتی از خودرو بیرون انداختند و با سرعت فرار کردند.

مأموران اداره ۱۶ پلیس آگاهی تهران که می‌دیدند جرایم سریالی سیاهی رخ می‌دهد، با استفاده از همه امکانات اطلاعاتی و علمی توانستند ارابه شیطان را شناسایی کنند که متعلق به مرد سن و سال‌داری بود که مشخصاتش با دو سرنشین جوان همخوانی نداشت.در جریان تحقیقات پلیسی و قضایی مشخص شد که بیشتر اوقات خودروی تیره‌رنگ در اختیار پسر ۲۵ ساله خانواده به نام «فرهاد» است که بارها به خاطر سرقت و مواد مخدر به زندان افتاده است.

مأموران بلافاصله فرهاد را تحت تعقیب گرفتند و وی را روز یکشنبه ۷ تیرماه در غرب تهران بازداشت کردند.این پسر ابتدا ادعای بی‌گناهی کرد و وقتی در برابر دو زن جوان قرار گرفت، سر به زیر انداخت و جرم سیاه خود را به گردن گرفت.

با اعترافات هولناک فرهاد، مشخص شد وی همراه بچه محل ۲۱ ساله‌اش به نام «سعید» سوار بر خودروی پدرش با پرسه‌زنی در اوایل شب و در تاریکی هوا زنان مسافر را سوار کرده و آنان را پس از تهدید به قتل تسلیم خواسته‌های شوم خود قرار می‌دادند.با این افشاگری تلخ، کارآگاهان سعید را هم دستگیر کردند و وی نیز پذیرفت در اقدامات سیاه دوستش وی را همراهی کرده است.صبح دیروز این دو شیطان‌صفت در برابر بازپرس مدیرروستا قرار گرفتند و این در حالی بود که دو زن جوان هنوز از دیدن آنها وحشت داشتند.

سعید به بازپرس جنایی گفت: «هر بار یکی از ما رانندگی می‌کردیم و دیگری زنان مسافر را کتک می‌زد و تسلیم خود می‌کرد.»بنابر این گزارش، با توجه به احتمال اینکه زنان دیگری نیز در ارابه شیطان گرفتار سرنوشت‌های تلخ شده‌اند بازپرس مدیرروستا دستور داده تا تجسس‌های ویژه‌ای صورت گیرد.از سوی دیگر، زنان جوانی که در دام این دو بچه‌محل شیطان‌صفت افتاده‌اند و از ترس آبروی‌شان به طرح شکایت نپرداخته‌اند، با اطمینان داشتن از اینکه اطلاعات و مشخصات‌شان محرمانه خواهد ماند، می‌توانند به شعبه ۶ دادسرای امور جنایی تهران یا اداره ۱۶ پلیس آگاهی مراجعه و به طرح شکایت بپردازند.
منبع: روزنامه ایران

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۱
مجید

دختر سخنگو به داعش پیوست

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ق.ظ

دختر سخنگو به داعش پیوست

دختر سخنگوی رسمی و مدیر امور عربی در وزارت امور خارجه سودان به همراه یک گروه از پزشکان سودانی به سوریه گریخت تا به صفوف گروه تروریستی داعش بپیوندد.
ایرنا: به نوشته روز چهارشنبه روزنامه اردنی 'الدستور'، یک منبع دیپلماتیک که خواست نامش فاش نشود با تایید خبر پیوستن دختر سخنگوی وزارت خارجه سودان به داعش گفت: دختر 'علی صادق' سخنگوی رسمی وزارت خارجه چند روز پیش به همراه گروهی از پزشکان از طریق ترکیه به سوریه رفتند تا به داعش بپبوندند.

این منبع اضافه کرد: جذب یک گروه از پزشکان سودانی، از جمله دختر سخنگوی رسمی وزارت امور خارجه سودان، به صفوف داعش به بهانه امدادرسانی و کارهای انسان دوستانه صورت گرفته است.

از سوی دیگر 'عبد حافظ ابراهیم محمد' سفیر سودان در عربستان سعودی گفت که سخنگوی وزارت خارجه کشورش به ترکیه سفر کرده تا امکان بازگرداندن دخترش به سودان را بررسی کند.

دختر سخنگوی وزارت خارجه ۱۸ سال دارد و پس از سه سال تحصیل در دانشکده پزشکی به صفوف داعش به پیوست.

یکی از سایتهای متعلق به داعش چند روز پیش از پیوستن ۱۸ پزشک سودانی به این گروه خبر داده و نوشته بود: ۱۸ پزشک از دانشگاه های آمریکا وانگلیس با اصلیت سودانی از جمله دختر سخنگوی وزارت امور خارجه سودان به ما ملحق شده اند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۷
مجید

عزم رهبر انقلاب بر نجات دولت از دام « توافق بد»

پنجشنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۹:۴۴ ق.ظ
حجه الاسلام حمید رسایی

عزم رهبر انقلاب بر نجات دولت از دام « توافق بد»

بیانات مقام معظم رهبری در هفته گذشته را شاید بتوان یکی از مهمترین سخنرانی های تاریخی ایشان دانست. از روزی که این بیانات در جمع کارگزاران جمهوری اسلامی ایراد شده، تحلیل ها و برداشت های مختلفی از آن در فضای رسانه ای داخلی و خارجی و شبکه های مجازی بازتاب داشته است. این تحلیل اما کمی متفاوت و البته صریح و بر اساس برداشتی است که از مجموع بیانات معظم له در دور جدید مذاکرات می توان داشت. به نظر می رسد بیانات امام خامنه ای در دیدار اخیر، حکایت از طراحی خاص ایشان برای عبور دادن دولت یازدهم از یکی از مهمترین پیچ های تاریخی انقلاب اسلامی در مواجه با جریان استکبار دارد.
 
تحلیل نگارنده بر این است که رهبر معظم انقلاب در آستانه توافق جامع هسته ای که طبق زمان بندی از قبل اعلام شده، در هفته جاری (۱۰ تیر) باید حاصل شود، از آنجا که دستیابی به یک «توافق خوب» را به دلیل ماهیت استکباری طرف مقابل و روندی که دولت یازدهم در دو سال اخیر، مذاکرات را بر اساس آن پیش برده است، غیر قابل تحقق می بینند؛ در حال مدیریت صحنه برای قرار نگرفتن دولت یازدهم در دام «توافق بد» است. خصوصا که در روزهای اخیر از طریق تریبون های رسمی، تحریم ها آن چنان بزرگ نمایی می شوند که حتی تأثیر آنها به آب خوردن مردم و ازدواج کردن جوانان و مسأله محیط زیست نیز کشیده می شود و همین روحیه می تواند طرف مقابل را برای تحمیل یک توافق بد تحریک کند. پیش از این نیز چند بار زمزمه «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» از سوی ارکان دولت محترم در قالب کمپینی که به اسم سینماگران اما در حقیقت توسط وزارت امور خارجه تشکیل شده بود، شنیده شد یا در مصاحبه آقای ظریف با رادیوی ملی آمریکا وی صراحتا گفت: «اگر هر نوع توافق را با عدم توافق قیاس کنید، باید بگویم آشکار است که حصول یک توافق بسیار بهتر است!»
 
آنچه از بیانات رسا و شفاف رهبری انقلاب برداشت می شود، این است که امام خامنه ای با هوشمندی خاص برای مدیریت صحنه موجود، با یک سخنرانی خود هر یک از عناصر تاثیرگذار در تحقق این معادله را در مسیری قرار می دهد که در جمع بندی عملیاتی و نهایی، خروجی رفتار آنها به نفع ملت ایران و در نگاه کلی تر به نفع جریان ضد سلطه قرار گیرد. در حقیقت این که توافق جامع به چه پایانی ختم شود، بستگی به رفتار این پنج دسته از تأثیرگذارن دارد: تیم مذاکره کننده ایرانی، محتوا و متن مذاکرات و توافقات حاصل شده، منتقدان روند فعلی مذاکرات (نه اصل مذاکره)، توده های عمومی مردم و جامعه، طرف مقابل مذاکره به خصوص طرف آمریکایی.
 
 
دسته اول – تیم مذاکره کننده ایرانی
 
امام خامنه ای هر چند از ابتدای دور جدید مذاکرات هسته ای اعلام کرده اند که به این مذاکرات خوشبین نیستند، اما همواره تیم مذاکره کننده را مورد حمایت قرار داده اند. البته همانطور که خود نیز چندین بار بیان داشته اند، عملکرد این تیم خالی از اشکال نیست، آنها معصوم نیستند بر همین اساس هم ایشان خود، چندین بار رفتار تیم مذاکره کننده را مورد نقد جدی قرار داده اند.
 
اولین حمایت مقام معظم رهبری از تیم مذاکره کننده به بیست روز قبل از عقد توافقنامه ژنو باز می گردد که معظم له تیم مذاکره کننده را مأموران جمهوری اسلامی و بچه های انقلاب معرفی می کنند که نباید در حین انجام وظیفه مورد توهین و تضعیف قرار بگیرند و سازشکار معرفی شوند. بعد از آن نیز در ماه مبارک سال قبل، تیم مذاکره کننده را مجموعه ای معرفی می کنند که با جدیت در حال عمل است و زیر بار حرف زور نمی رود. در آخرین مورد نیز در هفته گذشته و در آستانه توافق جامع هسته ای، رهبر انقلاب تیم مذاکره کننده را امین، غیور، شجاع و متدین معرفی می کنند.  این حمایت ها در حالی است که رهبر معظم انقلاب، در تمام این مواقع در کنار حمایت از تیم مذاکره کننده، به جریان منتقد این شیوه از مذاکرات هم رسمیت داده اند و البته همانطور که اشاره شد، خود تاکنون چندین بار برخی از رفتارهای تیم مذاکره کننده را مورد نقد قرار داد است. سئوال این است که چگونه می توان این رفتار رهبر معظم انقلاب را تحلیل کرد؟
 
اولا - سیره مقام معظم رهبری همواره بر حمایت از مسئولان اجرایی و دولت مستقر، استوار بوده است. ایشان خود بارها تاکید کرده اند که بر اساس عقل و سیره حضرت امام (ره) حمایت از دولت ها را وظیفه خود می دانند و البته این حمایت را هرگز مطلق یا به تعبیری چک سفید امضا ندانسته اند بلکه تاکید کرده اند که حمایت ایشان از دولت‌ها بر پایه دوری و نزدیکی آنها نسبت به آرمان های انقلاب اسلامی و حضرت امام (ره) استوار است. برای همین سال ۸۷ در دولت نهم بعد از اینکه دولت وقت را دولت کار، منطبق بر گفتمان امام و انقلاب، استکبارستیز، احیاکننده عزت ملی، با جرأت در تحول خواهی، مدافع استقلال در موضوع هسته ای، دولتی مردمی و مقابله کننده با غربزدگی در مدیریت کشور معرفی کردند، تاکید داشتند: «اگر چنانچه این خصوصیات را در مجموعه‌ دولت کنونی قدردانی نکنیم و تشکر نکنیم، طبعاً خدا را خوش نمی‌آید... و من به خاطر همین خصوصیات، از دولت حمایت می کنم. البته حمایت از دولت، مخصوص این دولت نیست؛ بنده همیشه از دولت ها حمایت کرده‌ام؛ امام (ره) هم در هر برهه‌ای، از دولت ها و رؤسای قوه‌ مجریه و مسئولین دولتی حمایت می کردند. چون عمده‌ بار اداره‌ مدیریت کشور بر عهده‌ قوه‌ مجریه است و نظام باید از قوه‌ مجریه، از رئیس‌ جمهور، از مسئولین و از وزرا حمایت کند. امام هم حمایت می کردند؛ بنده هم در دوره‌های گذشته همیشه حمایت می کردم. منتها خب، این خصوصیاتی که (در این دولت هست و) عرض کردیم، موجب می شود که انسان گرمتر حمایت کند و در این قدردانی و حمایت، دلگرمتر اقدام کند.»
 
ثانیا - اگر بیانات دو سال اخیر رهبر معظم انقلاب را مرور کنید، پی خواهید برد که ایشان همواره از تیم مذاکره کننده حمایت کرده اند اما هرگز محتوای مذاکرات دو سال اخیر را مورد حمایت قرار نداده اند بلکه تاکنون چندین بار اعلام کرده که به نتیجه این مذاکرات و توافقاتی که اعلام می شود، خوشبین نیستند. برای همین علی رغم اینکه دولت محترم، توافقنامه ژنو یا توافقنامه لوزان سوئیس را پیروزی بزرگ نامید اما رهبر انقلاب در تایید آنها یک کلمه هم سخن نگفت بلکه با این تعبیر که «کلید حل مشکلات در ژنو و لوزان و نیویورک (مکان توافق نهایی) نیست بلکه در داخل کشور است» به نقد و نفی آنها پرداخت.
 
ثالثا - همانطور که اشاره شد، رهبر معظم انقلاب در کنار این تعاریف از تیم مذاکره کننده، انتقادهایی را نیز مطرح کرده اند تا مذاکره کنندکان در دام «تغییر دستگاه محاسباتی توسط دشمن» که ماه رمضان گذشته در جمع مسئولان نظام هشدار آن را دادند، قرار نگیرند. این نکته زمانی اهمیت پیدا می کند که بدانیم این انتقادات در باره عملکرد تیم قبلی هسته ای – حداقل به صورت علنی – هرگز دیده نشد.
 
ایشان در دیدار آقای ظریف و سفرا و کارداران وزارت خارجه در تاریخ ۲۲/۵/۹۳ فرمودند: مذاکرات بر خلاف تصور برخی ها به هیچ چیز کمک نکرد بلکه لحن آمریکایی ها تندتر و اهانت آمیزتر و توقعات آنها طلبکارانه تر شد/ تحریم ها بعد از این مذاکرات بیشتر هم شد البته می گویند این تحریم ها جدید نیست اما در واقع جدید است و مذاکره در زمینه تحریم هم فایده نداشت/ رابطه و مذاکره با آمریکا هیچ نفعی ندارد بلکه ضرر هم دارد. برخی فکر می کردند اگر با آمریکا دور یک میز بنشینیم، بسیاری از مشکلات حل می شود. البته ما می دانستیم اینطور نیست اما قضایای یک سال اخیر (بعد از توافق ژنو) برای بار چندم این واقعیت را اثبات کرد.
 
رهبر انقلاب همچنین در دیدار با مردم قم فرمودند: اگر چشم ما به دست دشمن باشد که اگر این کار را نکردی، تحریم باقی می ماند، فایده ای ندارد، کما اینکه آمریکایی ها با وقاحت می گویند اگر ایران در قضیه هسته ای کوتاه هم بیاید، تحریم ها باقی می ماند... نباید دل را به نقطه های خیالی سپرد. امام خامنه ای در اردیبهشت ماه سال گذشته نیز در زمان بازدید از دستآوردهای هوافضای سپاه فرمودند: نباید نیازمندی های کشور و برخی مسائل همچون تحریم ها به مذاکرات گره زده شود بلکه موضوع تحریم ها باید از طریق دیگری حل شود.
 
رابعا - با وجود این انتقادات که موارد آن بیش از این است اما در آستانه توافق جامع هسته ای، حمایت ویژه و خاص رهبر انقلاب علاوه بر آنکه بر یک اصل کلی و همیشگی استوار است (همانطور که در خصوص دولت ها و تیم مذاکره کننده قبلی اشاره شد) به دلایل مهم ذیل قابل تفسیر است:
 
۱ . دشمن همواره از محیط شکاف بهره می برد و در چنین محیطی به حیات خود ادامه می دهد. با وجود انتقادات بجا و به حق و کارشناسانه از عملکرد تیم فعلی هسته ای، اما تیم مذاکره کننده در جایگاهی قرار گرفته که نباید احساس کند پشتش خالی است و چاره ای جز توافق حتی «توافق بد» ندارد. بنابر این حمایت از تیم مذاکره کننده و فراهم آوردن محیطی امن برای آنها اقدام درخور مدیریتی است تا وظیفه خود را به نحو احسن به سرانجام برسانند.
 
۲ . فشار روی تیم مذاکره کننده و دولت زیاد است. این فشار هم به محیط مذاکره با زورگویان عالم برمی گردد و هم به افکار عمومی داخلی بویژه که متاسفانه دولت یازدهم با عملکردش، وضعیت اقتصاد داخلی را به نتیجه مذاکرات گره زده است. این فشار ممکن است تیم مذاکره کننده را در این لحظات حساس به سمت تحقق شعار «هر توافقی بهتر از عدم توافق است» که در سر می پروراند، سوق بدهد. بنابر این رهبر معظم انقلاب به دنبال ایجاد محیطی أمن برای دولت و تیم مذاکره کننده است تا به آنها نشان دهد که می توانند به جای تکیه بر میز مذاکره، بر اعتماد داخلی تکیه بزنند که مبتنی بر رفتار شجاعانه و غیورانه و مبتنی بر امانتداری از حقوق مردم و ولایتمداری آنها در حفاظت از خطوط قرمز است.
 
۳ . این مواجه رهبر انقلاب را می توان در قالب یک مواجه مدیریتی و تربیتی هم دید. در حقیقت رهبر معظم انقلاب مانند پدری رفتار می کنند که فرزند خود را در یک مخاطره سنگین و خطر انجام تخلف از یک چارچوب که رعایت آن لازم است می بیند و این پدر به جای این که به فرزند خود بگوید این تخلف را نکن، می گوید: فرزند من اینگونه رفتار نمی کند. قطعا اثر مدیریتی و تربیتی این ادبیات، بسیار بیشتر از آن است که این پدر، مطالبات خود را به شکل صریح و آمرانه از این فرزند مطرح کند، خصوصا فرزندی که زیر بار فشار قرار دارد و نشانه های عدم تحمل این فشار در چهره یا زبان او دیده می شود.
 
 این نمونه رفتار مدیریتی و تربیتی در دولت قبل هم سابقه داشته است، وقتی که رئیس دولت قبل، در مواجه با عدم تغییر وزیر اطلاعات وقت، چند روزی محل کار خود را ترک و در خانه مستقر شده بود؛ رهبر معظم انقلاب چند روز بعد از خانه نشینی احمدی نژاد در دیدار با مردم استان فارس فرمودند: «می دانند که دولت مشغول تلاش و فعالیت و خدمت است... مسئولین دولتی هم حقاً و انصافاً دارند تلاش می کنند؛ هم اعضای دولت، هم بخصوص خود رئیس جمهور. اینها شب و روز ندارند؛ من می بینم، من از نزدیک شاهدم. اینها دائم مشغول کارند، مشغول خدمت و تلاشند.» در حقیقت این جملات امام خامنه ای اگر چه ظاهری "إخباری" داشت اما در حقیقت از ماهیت "انشایی" خطاب به رئیس جمهور وقت برخوردار بود به معنای این که رئیس جمهور پر تلاش باید به کار خود برگردد.
 
 
دسته دوم – منتقدان روند مذاکرات
 
دومین عاملی که در خصوص حصول توافق خوب یا بد تیم مذاکره کننده موثر است، نقش منتقدان تیم مذاکره کننده یا همان جریانی است که بعد از دیدن نتایج سوء توافقنامه ژنو، به جریان دلواپسان مشهور شدند. در این باره باید گفت:
 
اولا - همانطور که رهبر معظم انقلاب تاکنون چندبار تأکید کرده اند، هیچ جریان سیاسی و هیچ جایگاه قانونی در داخل جمهوری اسلامی، مخالف توافق خوب نیست. حتی هیچ کس مخالف مذاکره برای حل و فصل مناقشه هسته ای هم نیست. کما اینکه اصل مذاکره با طرف های غربی به مدت دوازده سال است که در بین ما و غربی ها وجود دارد. آنچه مورد انتقاد برخی از نخبگان دینی و سیاسی، نمایندگان مجلس، ائمه جمعه، تشکل های دانشجویی و حوزوی است، انتقاد به این شیوه از مذاکره در دو سال اخیر است که داده ها با ستانده های آن برابر نیست، نه انتقاد از اصل مذاکره.
 
ثانیا - مهمترین اشکال منتقدان این است که با این روش از مذاکره و بر اساس متن توافقنامه ژنو و لوزان، تحریم ها باقی می ماند در حالی پیشرفت هسته ای کشور متوقف می شود و این همان نکته ای که مقامات آمریکایی با افتخار از آن یاد می کنند که در طول هشت سال گذشته ما با ایران مذاکره می کردیم ولی ایرانی ها در حال پیشرفت هسته ای هم بودند اما بعد از توافق ژنو، ما با ایرانی ها مذاکره می کنیم اما دیگر پیشرفتی در کار نیست و این یکی از مهمترین توفیقات آمریکایی ها در این دور از مذاکرات است. این همان نکته ای است که در بیانات هفته گذشته رهبر معظم انقلاب به شکل ظریفی به آن اشاره شد: «در هماوردی‌های جهانی، منطقِ هماوردیِ جهانی ایجاب می کند که ما دو میدان را مورد نظر داشته باشیم. یک میدان میدان واقعیّت و عمل است؛ که این میدان میدان اصلى است. در میدان واقعیّت و در میدان عمل، مسئولی که دنبال فعّالیّت است، دارایی‌هایی را در میدان عمل ایجاد می کند، تولید می کند؛ این یک میدان. یک میدان میدان دیپلماسی و سیاست است که دارایی‌ها را در این میدان دیپلماسی و سیاست و مذاکره، تبدیل می کند به امتیاز برای کشور، تبدیل می کند به منفعت ملّی. اگر در آن میدانِ اوّل دست انسان خالی باشد، در میدان دوّم کاری از انسان ساخته نیست؛ باید در میدان اوّل - یعنی میدان عمل، میدان واقعیّت، روی زمین - دستاورد داشته باشد، دارایی داشته باشد.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۴ ، ۰۹:۴۴
مجید

پس از بیجی، موصل در نوبت آزاد سازی

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ب.ظ

پس از بیجی، موصل در نوبت آزاد سازی

نیروهای امنیتی عراق از پاکسازی کامل شهر بیجی وکشته شدن ۶۰ تروریست داعش خبر دادند.

به گزارش واحد مرکزی خبر، نیروهای امنیتی و مردمی عراق با پاکسازی کامل شهر بیجی و جمع آوری بمب‌ های کارگذاشته شده در این شهر، در خیابان اصلی بیجی مستقر شدند.

این نیروها همچنین پایگاه ها و مواضع اعضای گروه تروریستی داعش را در بیجی منهدم و تلفات و خسارت های سنگینی به آنان وارد کردند.

کریم النوری سخنگوی نیروهای داوطلب مردمی عراق پس از اعلام محاصره پالایشگاه بیجی گفت: محاصره این پالایشگاه جهت زمینه سازی برای آزادسازی این پالایشگاه و در نهایت پاکسازی همه شهرستان بیجی از لوث وجودی داعش است.

النوری گفت: گامهای بعدی آزادسازی شهرستانهای الشرقاط و الصینیه خواهد بود تا پس از آزادسازی این دو شهرستان، پاکسازی کامل استان صلاح الدین را از گروه تروریستی داعش اعلام کنیم.

نیروهای مردمی از تشکیل اتاق عملیات متشکل از نیروهای مردمی ، امنیتی و اهالی موصل جهت آزاد سازی این شهرخبر دادند.

منابع عراقی نیز از اعدام عثمان ابو حسن نماینده ابوبکر بغدادی و از فرماندهان گروه داعش به اتهام توطئه بر ضد والی این گروه در موصل خبر دادند.

کشته شدن ۶۰ تروریست داعش در بیجی

ناصر الفرطوسی فرمانده نیروهای واکنش سریع درعراق از کشته شدن ۶۰ فرد مسلح عضو گروه تروریستی داعش و اسارت پنج فرد مسلح خارجی عضو این گروه درعملیات آزاد سازی شهرستان بیجی خبر داد.

فرطوسی گفت نیروهای مردمی و امنیتی دیروز توانستند طی عملیات آزادسازی بیجی ۶۰ فرد مسلح داعش را به هلاکت برسانند و پنج خارجی عضو این گروه را دستگیر کنند.

احمد الاسدی سخنگوی نیروهای مردمی عراق نیز ضمن اعلام آزادسازی کامل بیجی در شمال تکریت از تشکیل اتاق عملیات برای آزادی موصل خبر داد.

هلاکت ۵۳ داعشی در مناطق مختلف عراق

نیروهای مشترک ارتش و داوطلبان مردمی عراق توانستند با پشتیبانی جنگنده های عراقی ۵۳ عضو مسلح گروه تروریستی داعش را در مناطق مختلف از این کشور به هلاکت برسانند.

نیروهای وابسته به عملیات بغداد ده تروریست را به هلاکت رساندند و تعداد زیادی را نیز زخمی کردند.

جنگنده های ارتش عراق پایگاه داعش را در شهر القائم هدف قرار دادند که به هلاکت سی تروریست انجامید .

همچنین دو خودرو داعش در استان صلاح الدین منهدم و چهار تروریست سرنشین آن به هلاکت رسیدند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۲:۲۳
مجید

وقتی ژنرال به زانو درآمد

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ
 
وقتی ژنرال به زانو درآمد
حرفهای یک بسیجی‌که زنده زنده سوخت!
 
اگر به چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، چنین حرف هایی بزند. انگار خواب می دیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود، همان طور که ذره ذره کباب می شد...
به گزارش پایگاه خبری انصارحزب الله،«علی مسجدیان» از رزمندگان پرسابقه لشکر۱۴ امام حسین(صلوات الله علیه) چنین روایت می کند:

اواسط اردیبهشت ماه ۶۱، مرحله دوم «عملیات الی بیت المقدس»، «حسین خرازی»، نشست ترک موتورم و گفت: «بریم یک سر به خط بزنیم». بین راه، به یک نفربر پی ام پی برخوردیم که در آتش می سوخت و چند بسیجی هم، عرق ریزان و مضطرب، سعی می کردند با خاک و آب، شعله ها را مهار کنند. حسین آقا گفت:« اینا دارن چی کار می کنن؟ وایسا بریم ببینیم چه خبره».

هرم آتش نمی گذاشت کسی بیشتر از دو- سه متر به نفربر نزدیک شود. از داخل شعله ها، سر و صدایی می‌آمد. فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می سوزد. من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده خدا با بقیه همراه شدیم. گونی سنگرها را برمی داشتیم و از همان دو – سه متری، می پاشیدیم روی آتش.

جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می سوخت، اصلا ضجه و ناله نمی زد و همین پدر همه ما را درآورده بود. بلند بلند فریاد می زد: «خدایا ! الان پاهام داره می سوزه، می خوام اون ور ثابت قدمم کنی. خدایا! الان سینه ام داره می سوزه، این سوزش به سوزش سینه ی حضرت زهرا نمی رسه. خدایا! الان دست هام سوخت، می خوام تو اون دنیا دست هام رو طرف تو دراز کنم، نمی خوام دست هام گناه کار باشه. خدایا! صورتم داره می سوزه، این سوزش برای امام زمانه، برای ولایته، اولین بار حضرت زهرا این طوری برای ولایت سوخت.»

اگر به چشمان خودم ندیده بودم، امکان نداشت باور کنم کسی بتواند با چنین وضعی، چنین حرف هایی بزند. انگار خواب می دیدم اما آن بسیجی که هیچ وقت نفهمیدم کی بود، همان طور که ذره ذره کباب می شد،این جمله ها را خیلی مرتب و سلیس فریاد می زد.

آتش که به سرش رسید، گفت: «خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی تونم، دارم تموم می کنم. لااله الا الله، لا اله الا الله. خدایا! خودت شاهد باش. خودت شهادت بده آخ نگفتم.»

به این جا که رسید، سرش با صدای تقی ترکید و تمام.

آن لحظه که جمجمه اش ترکید، من دوست داشتم خاک گونی ها را روی سرم بریزم. بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. یکی با کف دست به پیشانی اش می زد، یکی زانو زده و توی سرش می زد، یکی با صدای بلند گریه می کرد. سوختن آن بسیجی، همه ما را سوزاند.حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغل کرده بود و های های گریه می کرد و می گفت:«خدایا! ما جواب اینا را چه جوری بدیم؟ ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی داره، بگه جواب اینا رو چی می دی؟» 

حالش خیلی خراب بود. آشکارا ضعف کرده بود و داشت از حال می رفت. زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر را، پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه من و آن قدر گریه کرد که پیراهن کره ای و حتی زیر پوشم خیسِ اشک شد. دو ساعت بعد، از همان مسیر برمی گشتیم، که دیدیم سه – چهار نفر دور چیزی حلقه زده و نشسته اند. حسین گفت:«وایسا به اینا بگو از هم جدا بشن. یه چیزی بیاد وسطشون، همه با هم تلف می شن. همون یکی بس نبود؟»

نزدیکشان ترمز زدم. یکی شان بلند شد و گفت:«حسین آقا! جمعش کردیما» . حسین گفت:«چی چی رو جمع کردین؟» طرف گفت: «همه هیکلش شد همین یه گونی».

فهمیدیم، جنازه همان شهید را می گوید که دوساعت قبل داخل نفربر سوخت. دور گونی نشسته بودند و زیارت عاشورا می خواندند. حسین آقا، از موتور پیاده شد و گفت: «جا بدید ما هم بشینیم، با هم بخونیم. ان‌شاءالله مثل این شهید،معرفت پیدا کنیم.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۸
مجید

یک خاطره اشک آور از حجت الاسلام قرائتی

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ب.ظ
ک خاطره اشک آور از حجت الاسلام قرائتی
شنبه ۱۳ دی ۱۳۹۳ ساعت ۱۴:۱۱
 
رسا، حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتی تعریف می‏کرد که ما روحانیان را خیلی سخت می‏شه گریاند! اما یکی از رزمندگان خاطره ای تعریف کرد که اشکمونو در آورد!

گفت: تو یکی از عملیات ها که شب انجام می شد قرار بود از جایی عبور کنیم که مین گذاری شده بود؛ مجبور بودیم از اونجا رد بشیم چاره ای جز این نداشتیم.

گفتیم کی داوطلب میشه راه رو باز کنه تا بتونیم عبور کنیم؟ چندتا از رزمنده ها داوطلب شدند تا راه رو باز کنند ... وقتی میخواستند راه باز کنند میدونستند که زنده نمی مونند.

چون با انفجار هر مین دست، پا، سر، بدن یک جا متلاشی میشود! داوطلب ها پشت سر هم راه افتادن برای باز کردن راه ... صدای مین می آمد. همین زمان متوجه شدم یکی داره بر میگرده!

گفتم شاید ترسیده! بالاخره جان عزیزه و عزیزی جان باعث شده برگرده... گفتم خودمو نشون ندم شاید ببینه خجالت بکشه!

بعد از چند دقیقه متوجه شدم یکی داره میره سمت محل مین گذاری شده.. رفتم سمتش گفتم وایسا کجا میری؟

گفت دارم میرم محل مین گذاری شده دیگه!! گفتم تو جزو کسای بودی که داوطلب شده بودند چرا برگشتی؟

گفت: آخه پوتینم نو (تازه) بود خواستم اونو در بیارم با جوراب برم و بیت المال حیف و میل نشود. اون پوتین بمونه یکی دیگه ازش استفاده کنه.
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۵
مجید

سرداری که به خانه‌ای زیر پونز نقشه رضایت داد!

چهارشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ
کد مطلب: 101323
سرداری که به خانه‌ای زیر پونز نقشه رضایت داد!
یکشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۳ ساعت ۱۰:۱۱
 
در آخرین نقطه شهرری و در قلعه‌گبری شهرکی برای برخی نیروهای سپاه ساخته شده است. این شهرک زیر پونز بود و امکانات کمی‌ داشت. ابتدا سردار به آنجا آمدند و چند سالی هم آنجا بودند. بعد از آن به شهرک شهید بروجردی در بزرگراه بعثت که آن هم در مناطق جنوبی تهران بود، رفتند.
مشرق - امروز ۴۰ روز از خاکسپاری شهید حاج سید حمید تقوی می‌گذرد. شیرمردی که وقتی از خدماتش در سپاه پاسداران بازنشسته شد، خودش را بازنشسته نکرد و زندگی جدیدی را با فعالیت‌های جهادی در قلب عراق آغاز کرد. به همین بهانه پای صحبت یکی از دوستان و همکاران او نشستیم تا از زاویه‌ای دیگر به ویژگی‌های فردی و اجتماعی او بنگریم. باشد که چراغ راهمان شود...
***

اگر موافقید، از نحوه آشنایی‌تان با شهید آغاز کنیم.

آشنایی ما به سال ۸۲ برمی‌گردد. البته قبل از آن هم خصوصیات ایشان را می‌شنیدیم اما چون همکار نبودیم، حشر و نشر خاصی نداشتیم. حاج حمید از فرماندهان قرارگاه رمضان در خوزستان بود و وقتی به تهران آمد، آشنایی ما شروع شد.

ایشان نمی‌خواست مطرح شود و همیشه گمنام بود اما به نظر من خداوند با هدیه شهادت، ایشان را از گمنامی‌ خارج کرد و حالا در همه کشور نام ایشان و بخشی از خصوصیاتشان را می‌شناسند و می‌دانند.

وقتی شهید تقوی به تهران آمدند، کارهایشان در قرارگاه رمضان ادامه داشت؟

ایشان قبل از اینکه به تهران بیایند، فرمانده قرارگاه فجر خوزستان تا سال ۸۲ بودند. کار قرارگاه هم کار روی مجاهدین عراقی و کسب اطلاعات از آنسوی مرز بود. نفوذ به عمق خاک عراق و سازماندهی نیروهای مجاهد عراقی هم از کارهای این قراگاه بود و با لشکر بدر هم در ارتباط بودند.

به تهران که آمدند، فرماندهی اطلاعات و عملیات قرارگاه رمضان را پذیرفتند تا اینکه بازنشسته شدند.

پس داوطلبانه به عراق رفته بودند...

بله. معمولا وقتی افراد بازنشسته می‌شوند به دنبال تفریح می‌روند و دیگر کاری به اطرافشان ندارند اما ایشان اصلا آرام و قرار نداشت. یادم هست دو ماه قبل از شهادتشان، برای انتخابات تعاونی مسکن ایشان را دیدم و گفتم: شنیده‌ام نامزد شده‌اید؟ گفت: نه، من برای جای دیگری نامزد شده‌ام. دعا کنید به ما هم شربت بدهند!

پس شما تا روزهای آخر با ایشان مرتبط بودید.

البته ارتباط ما برقرار بود و اگر به تهران می‌آمدند یا به طریق تلفنی یا حضوری در خدمت ایشان بودم اما حاج آقا حسینی، نماینده ولی فقیه در قرارگاه رمضان کسی بود که تا آخرین روزها هم با حاج حمید تقوی بود. ایشان تعریف می‌کرد که در آخرین دیدار، قبل از اذان، وضو گرفته و عازم آماده کردن مقدمات نماز جماعت بودند که سردار تقوی را دیدند. سردار هم به سمت ایشان رو کرده و گفته بودند بیایید با هم برویم. من می‌روم و شربت می‌خورم و شما حسرت می‌خورید...

ایشان در شهرک حضرت عبد العظیم(ع) همسایه شما بودند؟

بله. در آخرین نقطه شهرری و در قلعه‌گبری شهرکی برای برخی نیروهای سپاه ساخته شده است. این شهرک زیر پونز بود و امکانات کمی‌داشت. ابتدا سردار به آنجا آمدند و چند سالی هم آنجا بودند. بعد از آن به شهرک شهید بروجردی در بزرگراه بعثت که آن هم در مناطق جنوبی تهران بود، رفتند. آنقدر خاکی و دلنشین بودند که عکسشان را در اتاقم زده‌ام و هر کجا می‌روم، انگار دارم با ایشان حرف می‌زنم.

شما هم خوزستانی هستید؟

خیر . من بروجردی هستم...

فیلمی‌از شهید تقوی منتشر شده بود که نشان می‌داد قدری لهجه عربی هم دارند...

ایشان اصالتا عرب زبان نبودند. ولی چون در منطقه فقیرنشین خوزستان زندگی می‌کردند، زبان عربی را یاد گرفته بودند. هنوز هم مادرشان با اینکه همسر شهید و مادر شهید هستند، در آن منطقه زندگی می‌کنند. خدا رحمت کند پدرشان سید نصرالله تقوی را که در عملیات خیبر شهید شدند و برادرشان سید خسرو که در عملیات والفجر ۸ به شهادت رسیدند. خیلی از نزدیکان و دوستان این موضوع را نمی‌دانستند و من چون به پرورنده‌شان دسترسی داشتم، این موضوع را فهمیدم؛ چون خودشان اصلا در این‌باره صحبت نمی‌کردند.

موضوع سیادت ایشان چیست؟ گویا برخی نمی‌دانستند که ایشان از سادات است...

۷-۸ سال پیش که رفت و آمد خانوادگی ما آغاز شده بود، همسرم روزی گفت که می‌دانی حاج آقا تقوی سید است؟ گفتم: نه... گفت: گویا برادر حاج آقا به قم و خدمت تعدادی از مراجع رسیده و آنجا بر اساس شجره‌نامه مشخص شده که از سادات هستند.

روزی در محل کار به شهید تقوی گفتم که این خبر را شنیده‌ام و پیشنهاد دادم که سفره‌ای بیاندازد و همه را مطلع کند اما حاج آقا موافق نبود و گفت: نیازی نیست... هنوز هم خیلی‌ها نمی‌دانند که ایشان سید بوده. برادرانشان شناسنامه‌هایشان را تعویض کردند اما حاج سید حمید، پیگیر این موضوع هم نبود.
سرداری که به خانه‌ای زیر پونز نقشه رضایت داد!

شهید تقوی چند فرزند داشتند و وضعیت خانوادگی‌شان چگونه بود؟

چهار دختر داشتند که یکی‌شان اردواج کرده‌اند.

پس با وجود این دختران، اگر شهید نمی‌شدند هم جایشان در بهشت بود... وقتی به خانه‌تان می‌آمدند، چگونه رفتار می‌کردند و برخوردشان با خانواده چگونه بود؟

من خودم بارها برای دخترانشان خواستگار می‌فرستادم که اگر چه حاج حمید راضی بود ولی دخترخانم‌ها قبول نمی‌کردند. من کمی ‌ناراحت شدم و یک بار که تماس گرفته بودم، به یکی از دخترانشان گفتم: افرادی که به شما معرفی می‌کنم، خیلی مناسب و قابل اطمینان هستند، چرا آن‌ها را قبول نمی‌کنید؟ یکی از دختران حاج حمید گفت: راستش را بخواهید در خانه پدرمان بسیار راحت و خوشحالیم و فعلا می‌خواهیم درسمان را بخوانیم و قصد ازدواج نداریم... این نشان از اوج مهر و محبت در محیط خانگی حاج حمید داشت.
سرداری که به خانه‌ای زیر پونز نقشه رضایت داد!

در مهمانی‌ها معمولا شما به خانه‌شان می‌رفتید یا ایشان می‌آمدند؟

حاج حمید، بیشتر روزها روزه بودند و به همین خاطر بسیاری از دفعات، تنهایی به خانه ما می‌آمدند تا افطار کنند. ولی گاهی هم به همراه خانمشان به منزل ما تشریف‌فرما می‌شدند. ما هم چند باری برای افطار به منزلشان ‌رفتیم.

البته حاج حمید بیشتر اوقات بعد از بازنشستگی به خوزستان و نزد مادرشان می‌رفتند. حسینیه‌ای هم در آنجا ساخته بودند که پیگیر کارهایش بودند.

رفتارشان با ساکنین مجتمع مسکونی چگونه بود؟

پایگاه بسیج شهرک حضرت عبدالعظیم(ع) را می‌خواستیم راه‌اندازی کنیم که سال ۸۳ مبلغ ۳۵ میلیون تومان از حاج قاسم سلیمانی گرفتیم و کلنگش را هم شهید تقوی زدند. حاج حمید پیگیر کارهای این پایگاه بودند و در حسینیه‌ای که در شهرک ساخته شد هم همیشه حاضر می‌شدند و وقتی امام جماعت نداشتیم، بی‌تعارف، جلو می‌رفت و نماز را به امامت ایشان می‌خواندیم؛ چون هم شکر خدا به خودشان مطمئن بودند و هم بقیه ایشان را قبول داشتند و قرائتشان هم که کامل بود. ساختمان پایگاه بسیج که تمام شد، قرار شد کارهای اداری‌اش را پیگری کنیم که چون حاج حمید وقت نداشت و من کارها را انجام می‌دادم. در حقیقت به اصرار حاج حمید، مسئولیت پایگاه را قبول کردم اما همیشه خودم را نیروی ایشان می‌دانستم.

شما نیروی اداری بودید یا نظامی؟

من در زمان جنگ در اطلاعات عملیات بودم و بعد از آن به حوزه نمایندگی ولی فقیه آمدم. البته خیلی علاقمند بودم که در خدمت حاج حمید باشم که متاسفانه توفیق نشد. البته کار با سردار تقوی راحت هم نبود؛ چرا که ایشان در کارشان کاملا دقیق و سختگیر بودند و نسبت به بیت‌المال هم بسیار حساسیت داشتند.

شما برای مبارزه با داعش و سلفی‌ها داوطلب نشدید که با شهید تقوی همراه شوید؟

چرا؛ از همان زمان بازنشستگی من طی نامه‌ای اعلام کردم که آماده اعزام هستم. تقریبا یک ماه بعد بازنشستگی بود که داعش به عراق حمله کرد و من باز هم پیگیری کردم اما هنوز شرایط برای اعزام من مهیا نشده است. من بسیار مشتاقم تا پرچمی ‌که دست شهید تقوی بوده را از زمین بردارم.

شهید تقوی از لحاظ جسمی‌ در چه وضعیتی بودند؟ یعنی توانایی لازم برای حضور در جبهه نبرد را داشتند؟

حاج حمید تا قبل از بازنشستگی به مکان رزشی محل کار می‌آمدند و می‌دویدند. من هم چون می‌خواستم در کارهای خوب از ایشان تبعیت کنم، این ورزش را انجام می‌دادم. این ورزش‌های حاج حمید به رغم روزه‌داری ایشان بود. گذشته از اینکه دائم‌الوضو بود، عمده روزها را هم روزه می‌گرفتند. واقعا در همان حال و هوای ۵۷ مانده بودند. برخی همکارها می‌گفتند که در سال ۸۳ و ۸۴ که صدام سقوط کرده بود و حاج حمید به عنوان فرمانده قرارگاه میانی مهران یا ۱۷۰۰ مشغول به خدمت در این شهر بودند، مدام در حال روزه بودند و من خودم هم فکر می‌کردم حاج حمید در گرمای این شهر که به حدود ۵۰ درجه می‌رسید، روزه نگیرد اما بچه‌ها می‌گفتند که هیچوقت ایشان را در صبح وظهر در سالن غذاخوری ندیده‌اند. شهید تقوی اصلا چای نمی‌خورد و از لحاظ جسمی‌هم هیچ مشکلی نداشت و در کوهپیمایی همیشه جلو بود. مثلا با همکاران به کوه الوند یا کوه‌های تهران می‌رفتیم و خودشان هم گاهی به صورت انفرادی به کوه می‌رفتند و ورزش می‌کردند.
سرداری که به خانه‌ای زیر پونز نقشه رضایت داد!

در این کوهپیمایی‌ها خاطره‌ای هم با ایشان دارید؟

یک روز ارتفاعات بالای شهرک الماسی در شرق تهران را بالا می‌رفتیم که برگشت و به من گفت: مرزبان! دنیای عجیب و غریبی شده. دعا کن شهید بشویم.

از خصوصیات اخلاقی ایشان هم برایمان بگویید.

آدمی ‌بسیار ساده زیست بود و اصلا با دکوراسیون و ظواهر نسبتی نداشت. مثلا در خانه ۸۰ متری شان یک فرش کاملا معمولی پهن بود و هیچ مبلمانی وجود نداشت. البته راحتی خانواده را می‌‌خواستند و حتی تمام حقوقشان در اختیار خانم شان که دخترخاله‌شان هستند، بود اما چون غالبا در ماموریت بودند، این کار را کرده بودند. شهید تقوی سر و وضع کاملا ساده‌ای داشتند.

شما برای صرف غذا هم به خانه‌شان رفته بودید؟ سفره‌شان چه حال و هوایی داشت؟

سفره‌ای ساده که همیشه یک نوع غذا داشت و خانواده‌شان هم به این وضعیت همراهی می‌کردند. یکی از خواهران من در ساختمان ایشان ساکن بودند و من همیشه می‌گفتم که در این ساختمان دو خواهر دارم. من همسر شهید تقوی را به خاطر همین همراهی‌ها و ساده‌زیستی‌ها، مثل خواهر خودم می‌دانستم و احترام می‌کردم.
سرداری که به خانه‌ای زیر پونز نقشه رضایت داد!

خانواده شهید تقوی بعد از شهادت حاج آقا به خوزستان رفتند با در تهران هستند؟

هنوز که نرفته‌اند و در تهران مشغول رتق و فتق مراسم‌ها هستند و اطلاعی ندارم که چه برنامه‌ای برای آینده دارند.

قرارگاه رمضان یکی از یگان‌های مهم سپاه است، چرا ایشان بعد از آمدن به تهران در چنین شهرکی با امکانات کم ساکن شدند؟

وقتی ثبت‌نام برای مجتمع مسکونی حضرت عبدالعظیم(ع) آغاز شد تعدادی از سرداران هم ثبت نام کردند اما وقتی صحبت ثبت نام در مجتمع‌های دیگری که در نقاط بهتری از تهران بود به میان آمد، همه انصراف دادند و فقط حاج حمید به عنوان تنها سردار باقی مانده در میان ما، تا آخر ماندند و حتی در شهرک، ساکن هم شدند. در شهرکی که حتی در روی نقشه هم نیست و واقعا زیر پونز است. حتی ما هم از اینکه ایشان انصراف ندادند، تعجب کردیم.

تا دو سال پیش که حاج حمید بازنشسته شدند و دخترانشان می‌خواستند برای رفت و آمد به دانشگاه، دسترسی بهتری به وسایل عمومی ‌داشته باشند، تصمیم گرفتند به واحدی ۸۰ متری در شهرک شهید بروجردی بروند که ایشان هم امکانات ویژه‌ای نداشت و فقط دسترسی‌شان به مرکز شهر بهتر بود.
سرداری که به خانه‌ای زیر پونز نقشه رضایت داد!

مجتمع حضرت عبدالعظیم برای نیروهای سپاه بود؟

بله، برای تعدادی از آن‌ها ساخته شد اما به مرور واحدها فروخته شد و حالا تعداد کمی‌ از پاسداران آنجا زندگی می‌کنند. چون شرایط خیلی مناسبی ندارد.

چه زمانی خبر شهادت حاج حمید را شنیدید؟

نگهبانی در مجتمع مسکونی‌مان داریم که آن شب زنگ خانه‌مان را زد و دیدم که زار زار گریه می‌کند. تعجب کردم و فکر کردم که با کسی دعوا کرده است. گفت: آقای تقوی شهید شده... خشکم زد. سریع به خانواده‌اش زنگ زدیم اما آن‌ها هم در جریان نبودند. تا اینکه فردای آن روز که چند نفر از سرداران و مسئولان قرارگاه رمضان با خانواده به منزل حاج‌آقا رفته بودند، آن‌ها هم با خبر شدند. حاج آقا حسینی هم با یکی از همکارانمان تماس گرفته و خبر را داده بودند که ایشان هم با گریه خبر را دادند.

خلاصه پیکر را به معراج آوردند و شبانه هم به مسجد شهرک شهید بروجردی آوردند که سردار مسجدی بعد از مراسم دعا، سخنرانی کردند و شبانه پیکر را از مسجد تا منزل به نحو با شکوهی تشییع کردند. دوستان بسیج شهرری هم اصرار داشتند حاج حمید را به حرم حضرت عبدالعظیم(ع) ببرند اما وقت برای این کار وجود نداشت. فردایش هم که تشییع در ستاد فرماندهی سپاه برگزار شد.

حالات خانواده خصوصا دختران‌شان بعد از شنیدن خبر چگونه بود؟

بسیار آرام بودند و اصلا بی‌تابی نمی‌کردند. همسرشان گفته بودند که ما همیشه منتظر شهادت حاج حمید بودیم و خیلی از همکاران هم تعجب می‌کردند که فردی با این خصوصیت‌های رفتاری و با این خلوص، چگونه تا به حال شهید نشده است؟ حاج حمید یک نیروی اطلاعاتی بود و همیشه گمنام زندگی می‌کرد.

حاج حمید در لیست سیاه آمریکا هم بودند و یک بار هم در اهواز، نارنجک جنگی را به منزلشان انداخته بودند که خوشبختانه آسیبی ندیده بودند.

از نحوه شهادت شان اطلاع دارید؟

بر اساس گفته‌های حاج آقا حسینی، در منطقه سامرا که بودند، در خط اول، داعشی‌ها در خانه‌ها پناه می‌گرفتند. مجاهدان با هدایت حاج حمید، توانسته بودند که خط اول را بشکنند. داعش تا قبل از اربعین، جاده نجف – کربلا هم در تیررس داعش بود اما با عملیات‌های مختلف؛ داعش پس زده شد. به هر حال با تدبیر حاج قاسم سلیمانی و سردار تقوی کارهایی انجام شد تا آسیبی به زائران اربعین حسینی نرسد. امسال شکر خدا با امنیت خاصی برگزار شد و من شخصا شاهد این امنیت بودم.

گویا داعشی‌ها در خط دوم هم به عقب رانده می‌شوند و در خط سوم، به یک روایت، یک داعشی در ترانس برق قایم شده بود و به سمت سردار تقوی شلیک می‌کند که به ایشان اصابت می‌کند. کار ایشان هدایت بوده و حتی سلاح و کلت هم به همراهشان نبوده است.

اگر خاطره خاص دیگری از ایشان دارید، مشتاق به شنیدن هستیم.

سال ۹۰ قسمت شد همراه با خانواده به مشهد مقدس مشرف شویم که ایشان را نزدیک مسجد گوهرشاد دیدیم. به ما دو تا کارت ویژه مسئولان برای دیدار با رهبر انقلاب را دادند و رفتند. بعدها معلوم شد که کارت خودشان را داده‌اند تا مثلا فرزند من که علاقمند بود، با «آقا» دیدار کند.

تواضع حاج حمید آن قدر بود که کسی نمی‌توانست در سلام کردن از ایشان پیشی بگیرد. کسی اگر ایشان را نمی‌شناخت، از وضع ظاهری‌اش نمی‌توانست پی ببرد که سردار است. حتی با وجود اینکه اتومبیلی با راننده در اختیار داشت، با سرویس محل کار تردد می‌کرد. صبح‌ها با سرویس به سر کار می‌رفت و اگر کارش تا دیر وقت طول می‌کشید، با اتومبیل محل کار به خانه می‌آمد.

راننده ایشان (آقای صفری) تعریف می‌کند که یک روز صبح زود برای رفتن به فرودگاه قرار گذاشتیم ولی خواب ماندم و دیر رفتم. به دنبال حاج آقا رفتم و سوارشان کردم. خلاصه به پرواز نرسیدیم ولی شهید تقوی من را کوچکترین توبیخی نکرد و گفت: شاید صلاح بوده تا به این پرواز نرسیم.

حاج حمید همیشه با پای پیاده به نماز جمعه شهرری می‌رفتند و به شرکت در این مراسم اهمیت زیادی می‌دادند.

شهید تقوی هر جایی که جلسه بود یا جمعی حضور داشتند، دنبال جای تکیه نمی‌گشت و همان وسط و رو به قبله می‌نشست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۲۲:۱۳
مجید