دست برتر ایران در جنگ نیابتی
گفتاری از حسن کاظمی قمی، سفیر پیشین ایران در عراق
دست برتر ایران در جنگ نیابتی

اگر بخواهیم یک تحلیل واقعی از صحنهی تحولات سیاسی و ژئوپلیتیک در منطقهی غرب آسیا داشته باشیم، باید نقبی به تحولات چندسالهی اخیر بزنیم. باید گفت که نقطهی شروع تحولات چند سال اخیر را باید از سال ۲۰۰۱، یعنی بعد از حادثهی یازده سپتامبر دانست که آمریکاییها به بهانهی رهبری جهانی مبارزه با تروریسم، به غرب آسیا لشکرکشی کردند. آمریکاییها به بهانهی رهبری جهانی مبارزه با تروریسم و برای کمک به صلح و امنیت جهانی که از ناحیهی تروریسم در خطر قرار گرفته بود، با لشکرکشی نظامی، خودشان را به منطقهی غرب آسیا رساندند. شروع این حرکت هم از افغانستان بود؛ به بهانهی اینکه طالبان متهم به همکاری با جریان القاعدهای بود که در حادثهی یازده سپتامبر، به تعبیر آمریکاییها مجرم بود؛ اگرچه ماهیت این حادثه هنوز هم بهدرستی کشف نشده است. آمریکاییها در گام اول، در جهت سقوط رژیم طالبان اقدام کردند؛ رژیمی که توسط خود آمریکاییها و انگلیسیها و با پول سعودیها و برخی کشورهای منطقه، جهت ایجاد یک نظام جدید، در افغانستان شکل گرفته بود.

با فضایی که در افغانستان به وجود آمد، دومین هدف آمریکاییها، کشور عراق بود. در عراق هم به بهانهی وجود رژیم دیکتاتور و مجهز به سلاحهای کشتارجمعی وارد شدند. آنها مدعی بودند رژیم عراق با تروریسم در ارتباط است. بهزعم آمریکاییها، امکان داشت رژیم صدام، سلاحهای کشتارجمعی را در اختیار تروریستها قرار بدهد. با این سناریو، حملهی نظامی به عراق صورت گرفت، درحالیکه آمریکاییها از شورای امنیت سازمان ملل هم مجوز نگرفته بودند. در واقع آنها میخواستند بگویند که رویهی بینالمللی عوض شده است. آمریکا بعد از سقوط رژیم صدام، بهدنبال اشغال این کشور و ایجاد یک نظام سیاسی بهظاهر دموکراتیک، اما با مدل آمریکایی بود و اینکه بتواند حضور نظامی خودش را دائمی کند و ساختار دفاع امنیتی عراق را هم آمریکایی کند. آمریکا با این اهداف وارد عراق شد، اما با مقاومت مردم مواجه گردید. در حقیقت، آمریکاییها نتوانستند سلطهی خودشان را بر این کشور تحمیل کنند. تا سال ۲۰۱۰ که توافقنامهی امنیتی دلخواه آمریکاییها امضا نشد و آنها مجبور شدند که نیروهای نظامی خودشان را از عراق خارج کنند.
این ناکامی فقط در عراق نبود. در سوریه، فلسطین اشغالی، مقاومت اسلامی لبنان و جنگ ۳۳روزه هم این اتفاق افتاد. برایند عملکرد آمریکاییها از سال ۲۰۰۳ تا به امروز، در همهی جبههها، از جمله جبههی جمهوری اسلامی، شکست خورده است. شما میبینید بدترین نوع تحریمها را تحمیل کردند، اما باز هم ناکام ماندند.

گزارش تصویری | گفتوگو با آقای حسن کاظمی قمی
از طرف دیگر، امروز آمریکاییها توان اقدام مستقیم نظامی را به دلایل متعددی ندارند. عدم اجماع در داخل آمریکا، شرایط اقتصادی این کشور، شرایط منطقه و شرایط امروز جبههی مقاومت با سردمداری جمهوری اسلامی ایران و نیز شرایط صحنهی بینالمللی، به آمریکا این اجازه را نمیدهد. از طرف دیگر، آمریکاییها نشان دادهاند که نمیتوانند دو بحران را همزمان مدیریت کنند. این عوامل موجب شده است تا آمریکاییها نتوانند با هژمونی نظامی، سلطهی خودشان را بر یک منطقه تحمیل کنند؛ یعنی دیگر این توان وجود ندارد. این موضوع نشان میدهد که آمریکاییها در بُعد «اقتدار» دچار مشکل اساسی شدهاند. این واقعیت را شما در سخنان رئیسجمهور آمریکا هم میبینید. البته باید تأکید کنم که برای آمریکا مطلوب این است که بهمنظور به زانو درآوردن حریف، از طریق تهدید نظامی، به توان و خواستهی خودش برسد. تهدید نظامی این خاصیت را برای آمریکا دارد که ارادهی خودش را تحمیل میکند و به دیگران پیام میدهد که همین حالت برای آن کشور هم میتواند اجرا شود. یعنی در حقیقت، از طریق یک عملیات نظامی، فضای روانی ایجاد میکند. به همین خاطر، وقتی میخواست عراق را اشغال کند، حاضر نشد به شورای امنیت رجوع کند تا مجوز بگیرد. در واقع میخواست به دنیا نشان بدهد که رویهی بینالمللی عوض شده است.

سناریوی جدیدی که امروز طراحی شده، در حقیقت در چارچوب همان اهداف سال ۲۰۰۳ آمریکاست، اما این سناریو متفاوت از اشغال و تجاوز نظامی است. امروز سناریوی جدید در منطقهی غرب آسیا، از طریق «ایجاد جنگ نیابتی»، «کشاندن منطقه به فضای تجزیه»، «به وجود آوردن ائتلافهای تصنعی به بهانهی مبارزه با تروریسم» و... است، اما در حقیقت در چارچوب همان هدفهای «بازگشت به سلطه»، «ایجاد تفرقه در امت اسلامی» و نیز مسئلهی «تحریمهای اقتصادی و انسانی» است. مجموعهی این سناریوها یا راهکارها، جایگزین آن حضور، اشغال و تجاوز نظامی شده است. این سناریوها در مقابل جبههی مقاومت و بیداری اسلامی (که متأسفانه اگرچه آغاز خوبی داشت، اما با توطئههایی که صورت گرفت، در برخی کشورها بهسمت انحراف کشیده شد) طراحی شده است. جنگ نیابتی دو بال دارد. یک بال آن جریان تکفیری استعماری فرقهای با ویژگیهای جهالت و خباثت است که شما نمادش را امروز در داعش میبینید. بال دوم آن، تهاجمها و تجاوزهای نظامی توسط کشورهای همپیمان با آمریکاست که نمادش را از سعودیها در تجاوز به یمن مشاهده میکنید. همان رویهای که آمریکا آغاز کرد و بدون رجوع به شورای امنیت، خودش رأساً به عراق لشکرکشی کرد، امروز در آلسعود میبینید که خیلی خطرناک است. اگر این کار به یک رویه تبدیل شود، دیگر میتوان به هر کشوری تجاوز کرد، بدون اینکه جامعهی جهانی به آن متعرض بشود.
در موضوع ائتلافسازی تصنعی هم که به بهانهی مبارزه با داعش ایجاد کردهاند، بهدنبال از بین بردن داعش نیستند، چون اگر بنای مبارزه با داعش داشتند، با این توانمندیهای فنی، نظامی، اطلاعاتی و تکنولوژیکی که دارند، میتوانستند به دولت عراق برای نابودی داعش کمک کنند. اما در حقیقت آمریکا به بهانهی مبارزه با داعش، میخواهد ائتلافی درست کند تا گروههای داخل عراق را بدون هماهنگی با دولت این کشور، تسلیح کند. اگر داعش از بین برود، آنها دیگر بهانهای برای حضور در این کشور ندارند. آمریکا هنوز بهدنبال تحقق همان هدفهاست؛ یعنی بازگشت و سلطهی مجدد.
